مجرمان کوچک، قربانیان بزرگ

اینجا خانه زندانی‌هایی است که مجرم نیستند، نوجوان‌هایی که قربانی شرایط تلخ و سخت جامعه و خانواده شده‌اند، اینجا همه زود بزرگ‌شده‌اند، پای درد و دل‌های این پسرهای ۱۶-۱۷ ساله که بنشینی آن‌قدر جدی، عمیق و تلخ حرف می‌زنند که گویی درد و تجربه زندگی ۴۰ ساله را در همین ۱۷ سال چشیده‌اند.

گروه جامعه خبرگزاری ایمنا -پریسا عابدی- سرش را زیر انداخته، دستش را مشت کرده تا لرزششان را مخفی کند، دستانش پر است از زخم‌هایی که با تیغ یا چیزی شبیه آن ایجاد شده‌اند، می‌گوید ناراحتی اعصاب دارم و اعتیاد، می‌خندد و سرش را زیر می‌اندازد.

مرد کناری می‌پرسد به چه جرمی دستگیر شدی و او بدون اینکه سرش را بالا بگیرد، می‌گوید: به جرم سرقت دستگیر شدم اما من دزدی نکردم، دستانش را محکم‌تر فشار می‌دهد، رگ‌های دستش برجسته شده «پسر عموم تو اعترافش گفت من دزدی کردم، بابام می گه چرا دزدی کردی، میگه از اونجا نمیارمت بیرون، من دزدی نکردم»

این زخما چیه روی دستات؟ « خودم کشیدم، گفتم که ناراحتی اعصاب دارم، میخام خودکشی کنم، نمیزارن!» این‌ها را نوجوان ۱۶ ساله‌ اصفهانی می‌گوید، نوجوانی که چند ماهی است ساکن کانون اصلاح و تربیت شد.

اینجا خانه زندانی‌هایی است که مجرم نیستند، نوجوان‌هایی که قربانی شرایط تلخ و سخت جامعه و خانواده شده‌اند، اینجا همه زود بزرگ‌ شده‌اند، پای درد و دل‌های این پسرهای ۱۶-۱۷ ساله که بنشینی آن‌قدر جدی، عمیق و تلخ حرف می‌زنند که گویی درد و تجربه زندگی ۴۰ ساله را در همین ۱۷ سال چشیده‌اند.

یک‌طرف راهرو کلاس روخوانی قرآن برگزار است، دو ردیف پسرها پشت رحل‌ها نشسته‌اند و به قرآن نگاه می‌کنند و چند قدم آن‌طرف‌تر نوای موسیقی پیچیده و ۹ نفر از پسرها گرد استاد حلقه‌ زده‌اند، نوای سه‌تار بلند است و آن‌ها به با گفته استاد آهنگ «مادر» را زمزمه می‌کنند:

هنوزم چشمای تو مثل شبای پرستاره اس    هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره

هنوزم وقتی می‌خندی دلم از شادی می لرزه   هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه

اما افسوس تو رو داشتن دیگه دیره، دیگه دیره

به پسری که در جمع نشسته نگاه می‌کنم، دستش پر از زخم و جای چاقوست، روی ساعد دستش خال‌کوبی کرده «خسته‌ام اما صبوری می‌کنم» نگاهم را به چهره‌اش می‌رسانم و سن و سالش را می‌پرسم نیشخندی می‌زند و می‌گوید: هفده، جرمش را که می‌پرسم می‌گوید «به جرم آدم‌ربایی و نزاع دستگیرشده و حکمش هنوز معلوم نیست»، نگاهش را می‌چرخاند و ادامه می‌دهد: به خاطر پول این کارو کردم، بیشتر اینایی که اینجان به خاطر نداری این‌طوری شدن.

روبرویش که می‌ایستم راکت را روی میز می‌گذارد و نگاه می‌کند برخلاف بقیه نگاه نمی‌دزد و لبخند می‌زند، اسمش علی است و به جرم حمل مواد دستگیر شده، معتاد نیست، این را از ظاهرش هم می‌توان فهمید، سری تکان می‌دهد و می‌گوید: تو خانواده ما کسی لب به سیگارم نمی‌زد، من پول نیاز داشتم و به پیشنهاد دوستم برای یه نفر مواد جابه‌جا می‌کردم که دستگیر شدم.

 جلسه با مدیر کانون که شروع می‌شود جوانی با صوت قرآن می‌خواند و همه را وادار به سکوت می‌کند؛ «کانون اصلاح و تربیت باهدف اصلاح و توانمندسازی، ایجاد روحیه نشاط و امید به زندگی و روشن کردن مسیر زندگی برای نوجوانان به خطا رفته فعالیت می‌کند.»، این جمله آغاز کلام شهرام جوادی، مدیر کانون اصلاح و تربیت اصفهان است.

مدیر کانون از افتتاح خوابگاه تربیت برای جوانان سنین ۱۸ تا ۲۳ خبر می‌دهد و برگزاری ۱۲ کلاس مختلف برای آموزش و اشتغال جوانان، چرا که معتقد است: اشتغال زیربنای بازگشت عزتمندانه این جوانان به جامعه است.

جوادی ادامه می‌دهد: این جوانان مجرم نیستند بلکه قربانی شرایط سخت جامعه و خانواده‌اند که راه را خطا رفته‌اند و در صورت کمک و مراقبت می‌توانند بهتر از هر کس در جامعه مؤثر باشند.

مدیر کانون اصلاح و تربیت می‌گوید: قاری نوجوانی که چند دقیقه پیش میهمان صوت زیبایش بوده‌ایم، به اتهام قتل دستگیر شده و در کانون به سر می‌برد، همه با حیرت هم نگاه می‌کنند، این پسر به اتهام «قتل» دستگیر شده بود!

«زندانی‌ها و نوجوان‌هایی که در این مکان حضور دارند، نتیجه مستقیم عملکرد مسئولان هستند، اگر مسئولان وظیفه خود را درست انجام دهند و کم‌کاری نکنند جمعیت زندان‌ها بسیار کم‌تر از این خواهد بود.» این مهم‌ترین و دردناک‌ترین بخش سخنان رئیس سازمان زندان‌های استان اصفهان است چیزی که همه می‌دانیم اما هیچ‌کس انگار بنایی بر کار اصولی و درست برای درمان این دردهای بی‌درمان اجتماعی ندارد.

گرجی زاده ادامه می‌دهد: دزدی، نزاع و سلب آسایش بیشترین آمار دستگیری را در کانون اصلاح و تربیت به خود اختصاص می‌دهد، ۱۴ تا ۱۶ درصد از جوانانی که از کانون اصلاح و تربیت خارج می‌شوند بازگشت به زندان دارند و این به دلیل مشکلاتی است که برای آنها ایجاد می‌شود، در کانون انواع اقسام آموزش‌ها را می‌بینند و مهارت‌های زندگی را می‌آموزند اما با ورود به جامعه وقتی تحت‌فشارهای اجتماعی ناشی از بیکاری و طرد مردم قرار می‌گیرند تمام آموزش‌ها را فراموش می‌کنند و به بزهکاری روی می‌آورند.

اینجا همه‌ چیز خوب است، رسیدگی مسئولان، خوابگاه‌های کانون، کلاس‌ها و کارگاه‌های حرفه‌آموزی، من اما به بعد از آزادی این نوجوان‌ها فکر می‌کنم نوجوان ۱۷-۱۸ ساله‌ای که باسابقه کیفری از کانون خارج، با همان نیاز مالی و با همان اوضاع خانوادگی قبل و با اَنگی که از حضور در کانون روی پیشانی‌اش مانده! کار، شغل و زندگی این جوان‌ها و نوجوان‌ها را چه کسی تضمین می‌کند؟ چه کسی به فکر این جوان از همه‌جا رانده است تا دوباره چاره‌ای جز خلاف برایش نماند؟

این روزها همه‌ چیز خلاف روال معمول است، مثل همین نوجوانی که به‌ جای چشیدن طعم شیرین و خوش روزهای نوجوانی و جوانی از خستگی و انتظار مرگ دم می‌زند، مثل نوجوانی که توی کلاس موسیقی کانون اصلاح و تربیت نشسته و روی دستش خال‌کوبی کرده « خسته‌ام اما صبوری می‌کنم» و مثل نماینده‌هایی که باید درد این نوجوان‌ها را داشته باشند و از غم مردم جامعه سر به گریبان فرو برده به دنبال راه چاره باشند اما به سلفی گرفتن و گلابی خوردن مشغول‌اند و از عالم و آدم طلبکار این‌روزها همه‌چیز خلاف روال معمول است انگار...

بدان ای مالک! هیچ چیزی در تغییر نعمت‌های خدا و تعجیل انتقام و کیفرش، از اصرار بر ستم سریع‌تر و زودرس‌‏تر نیست، چراکه خداوند دعا و خواسته مظلومان را می‌شنود و در کمین ستمگران است.(بخشی از نامه امام علی (ع) به مالک اشتر)

کد خبر 316540

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.