کتاب جبهه ذوالفقاريه

  • یک گلوله و سه شهید

    فرهنگیک گلوله و سه شهید

    «گردوخاک و صدای شدید انفجار و بوی باروت و بوی خون فضا را پر کرد. به طرف آنها دویدیم. وقتی گردوخاک فرو نشست، پیکر تکه‌تکه شده این عزیزان در جلوی چشممان ظاهر شد. موج انفجار و ترکش‌ها هر قطعه از بدن این شهدا را به سمتی پرتاب کرده بود.»

  • خوابی که در صحرای نینوا گذشت

    فرهنگخوابی که در صحرای نینوا گذشت

    «یکی از ترکش‌ها به شاهرگ گردن حسن اصابت کرده بود و خون فوران می‌کرد، همان‌گونه که در خواب دیده بود. ترکش دیگری به گردن عبدالله جعفری خورده بود که او ناخودآگاه دست راستش را سپر قرار داده بود و انگشتان دستش قطع شده بود، اما به گردن آسیب زیادی نرسیده بود.»