ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 

‌محمدرضا پهلوی در طول دوران حکومت دیکتاتوری خود دو بار مورد ترور قرار گرفت؛ یکی از این ترورها در دانشگاه تهران و دیگری در کاخ مرمر رخ داد که هر دو ترور منجر به کشته شدن ضاربان و جستن شاه از چنگال مرگ شد. 

به گزارش خبرگزاری ایمنا؛ محمدرضا پهلوی در تاریخ دوران حکومت استبدادی خود دو بار مورد ترور ناموفق مخالفان خود قرار گرفت و هر دو بار جان سالم به در برد. یک بار در پانزدهم بهمن سال ۱۳۲۷ مورد هدف پنج گلوله ناصر فخرآرایی قرار گرفت که این اقدام نافرجام، تنها به زخمی شدن او و اصابت گلوله به لب بالایی شاه شد که در این واقعه ضارب به سرعت دستگیر شد و در نهایت به مرگ ضارب انجامید. یک بار هم در بیست‌ویکم فروردین سال ۱۳۴۴ که مورد تیراندازی رضا شمس آبادی یکی از سربازان وظیفه و عضو گارد محافظ شاهنشاهی قرار گرفت، او رگبار مسلسل را بر شاه گشود، اما محمدرضا شاه هیچ آسیبی ندید و سرباز وظیفه شمس‌آبادی کشته شد.

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 

ماجرای ۱۵ بهمن چه بود؟

محمدرضا پهلوی در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ برای شرکت در جشن سالگرد تأسیس دانشگاه تهران به آن مکان رفته بود و نزدیک پله‌های دانشکده حقوق بود که صدای گلوله توجه همه را به سمت خود جلب کرد. تیر به لب بالایی شاه خورد و بلافاصله ضارب دستگیر شد. ضاربی که هویت او را به «حسین فخرایی» خبرنگار روزنامه «پرچم اسلام» نسبت می‌دهند.

محمدرضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم رویداد سوءقصد به جان خود را چنین بیان می‌کند: «یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالانه دانشگاه شرکت می‌کردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان صدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با اینکه به ظاهر عجیب جلوه می‌کند، سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج شد. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من هدف رفته بود. من و او هر دو، روبه‌روی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو می‌دانستم که هیچ مانعی برای اینکه تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکس‌العملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنوز در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فوراً متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم، نشانه‌گیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هدف قرار خواهم گرفت. ناچار فوراً شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدف‌گیری گمراه کنم. ضارب مجدداً گلوله دیگری شلیک کرد که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زنده‌ام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متأسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته و در عین حال نشانه‌هایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آنکه معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلیس در تهران بود… خون از زخم‌های من مانند فواره می‌جست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخم‌هایم پرداختند.»

اما این موضوع به دستاویزی برای سرکوب مخالفان و منتقدان رژیم بدل شد به طوری که بعد از واقعه ۱۵ بهمن دربار و حامیان آن فرصت خوبی برای سرکوب مخالفان خود پیدا کردند و این واقعه منجر به افزایش اختیارات شاه شد و بلافاصله بعد از این ترور جلسه هیئت وزیران در کاخ وزارت امور خارجه تشکیل شد و نخستین خروجی آن اعلام حکومت نظامی در تهران بود.

گام بعدی دستگیری گسترده مخالفان بود. بر پایه اظهارات افرادی چون ساعد به نظر می‌رسد، رزم‌آرا فرصت را برای سرکوب مخالفان خود و رفع موانع بر سر راه اهداف خود و دولت متبوعش انگلیس مناسب دید. آیت‌الله کاشانی که به همراه چهره‌های ملی در مجلس، موافقان قراردادهای نفتی را به ستوه آورده بود به خاطر ارتباط فخرآرایی با روزنامه پرچم اسلام دستگیر شد. ساعد در یادداشت‌های خود از گفت‌وگوی خود با رزم‌آرا نقل می‌کند که حبس کاشانی را به صلاح ندانسته و به رزم‌آرا پیشنهاد می‌کند، او را تبعید کند. این‌گونه بود که کاشانی ابتدا به قلعه فلک‌الافلاک و سپس لبنان تبعید شد، البته بعدها نظام ناگزیر شد تا او را برگرداند.

همچنین این ترور، زمینه تأسیس مجلس مؤسسان را برای افزایش اختیارات محمدرضا پهلوی پدید آورد که در آن، وی حق انحلال مجلس شورای ملی را به دست آورد. این مجلس در نهایت ۲ ماه و نیم بعد در یکم اردیبهشت ۱۳۲۸ خورشیدی گشایش یافت. به این ترتیب در پی ایجاد پاره‌ای تغییرات در قانون اساسی با تشکیل مجلس مؤسسان و تصویب آن، مجلس سنا که نیمی از اعضای آن انتصابی بودند، شکل گرفت و محمدرضا پهلوی با شرایطی از قدرت منحل کردن هر ۲ مجلس، برخوردار شد به این ترتیب محمدرضا پهلوی و حامیانش بیشترین بهره برداری را از این ترور به نفع خود انجام دادند به همین دلیل با توجه به این اقدامات و همچنین با توجه به تعداد گلوله‌های شلیک شده و ناموفق بودن این ترور بسیاری از مورخان تدارک آن را به دربار و شخص محمدرضا پهلوی نسبت دادند، همچنین شائبه تلاش برای کشتن ضارب به جای دستگیری و بازجویی از طرف محافظان و نزدیکان محمدرضا پهلوی، هویت ضارب و وابستگی او به جریان خاص و در نهایت انتفاع شخصیت‌ها و جریان‌های خاص از این ترور، حادثه را در لایه‌های چندگانه ابهام فروبرده است. علاوه بر آن ارتباط منظم و تشکیلاتی فخرآرایی با حزب توده هیچ‌گاه ثابت نشد تا این گمانه بیشتر تقویت شود که این ترور بهانه‌ای بود، برای جلوگیری از گسترش روزافزون فعالیت‌های حزب توده که همچون مانعی در برابر قدرت‌گیری دربار خودنمایی می‌کرد.

اما ماجرای ترور شاه در ۲۱ فروردین و برای دومین بار به گونه دیگری رقم خورد

التهابات اجتماعی ناشی از جنایت مدرسه فیضیه قم در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و التهابات سیاسی ناشی از تصویب لایحه قضاوت کنسولی مشهور به کاپیتولاسیون در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۴۳ موجب راسخ‌تر شدن عزم امام خمینی (ره) برای مبارزه با دستگاه حاکمه شد. رژیم پهلوی که چنین شرایطی را بر نمی‌تابید از طریق گماشته خود ساواک، فضای سیاسی-اجتماعی کشور را به سمت فضای بسته امنیتی سوق داد و با دستگیری و تبعید امام به بورسای ترکیه در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به خیال خود فضای ملتهب داخلی را به دلخواه شاهِ جوان، رنگ و لعاب داد و او هم سرگرم پیاده کردن بقیه ایده‌های اقتصادی و اجتماعی خود تحت عنوان انقلاب سفید شاه و مردم شد.

رضا شمس‌آبادی، جوان ۲۰ ساله کاشانی با آغاز انتقادات، مخالفت‌ها و افشاگری‌های امام خمینی (ره) علیه تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در مهر ۱۳۴۱ در مجالس مذهبی و وعظ روحانیون حضور یافت و گم گشته خود را در مجالس عزای سیدالشهدا پیدا کرد. او از همان تاریخ همراه یاران امام شد. شمس‌آبادی از دوستان و اقوامش هم خواست به امام خمینی (ره) بپیوندند و علیه رژیم پهلوی شوند. خود نیز به پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام و سایر بزرگان مشغول شد. فعالیت رضا در مسائل سیاسی-مذهبی به حدی شد که به گفته برخی دوستانش «رضا پخش اعلامیه امام را از فرایض خود می‌دانست.»

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 
رضا شمس آبادی

او در مقطع حمله خونین شهربانی و ساواک قم به طلاب مدرسه فیضیه در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در شهر آران کاشان بود. رضا در اعتراض به این اتفاق همراه با سایر مردم کوچه و بازار در مدرسه شاه کاشان تجمع کرد و در راهپیمایی خیابانی حضور یافت و به چشم خود شاهد ریخته شدن خون ده‌ها نفر از همشهری‌های خود توسط سربازان شهربانی کاشان بود. واقعه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تأثیر عمیقی بر او گذاشت. اما قرار داشتن رضا در سن سربازی موجب شد ارتش پهلوی سه بار او را به سربازی فرا بخواند که او هر بار تک فرزند بودن و کفالت مادر پیرش را بهانه می‌کرد و هر بار از سربازی معاف می‌شد اما از بعد از قیام ۱۵ خرداد به میل خودش تصمیم گرفت داوطلبانه در تیر ۱۳۴۲ به خدمت نظام برود.

رضا خبر داشت که یکی از بستگان دور پدر در گارد محافظ شاه اشتغال دارد. استوار دوم محمد علی بابائیان اهل قمصر که در حلقه اول محافظان شاه بود و با سفارش و تأیید او رضا به محوطه کاخ مرمر انتقال یافت تا در حلقه دوم و در ساعات عبور شاه که زمان‌های زیادی هم نبود مستقر شود. محل کشیک و پست دادن او در محوطه مجموعه کاخ‌های سلطنتی تعیین شد. با اینکه محل کشیک او با میسر رفت و آمد شاه به کاخ اصلی فاصله زیادی داشت اما رضا منتظر فرصتی بود تا بتواند نقشه خود را عملی کند. رضا الگویش برای پیاده کردن آنچه در سر داشت را یافت. اعدام انقلابی حسنعلی منصور به دست محمد بخارایی از جمعیت فداییان اسلام در اول بهمن ۱۳۴۳ الهام‌بخش او شد.

شمس‌آبادی در روز ۲۱ فروردین نگهبان رده دوم گارد سلطنت بود. او از قبل برای مدتی تردد محمدرضا شاه را زیر نظر گرفت تا متوجه شد که عادت شاه این است که هر روز ساعت ۹ صبح با ماشین از کاخ مرمر به دفتر مخصوصش برود و طبعاً از سمت راست پیاده می‌شد و بعد از عبور از مقابل خودرو جلوی ساختمان می‌ایستاد و اگر هنوز ساعت ۹ نشده بود همان بیرون می‌ایستاد و دقایقی به گزارشی که معمولاً سرتیپ هاشمی رئیس گارد ارائه می‌کرد گوش می‌سپرد و مایل بود این مکالمه ایستاده و مقابل ساختمان و نه در دفتر مخصوص باشد.

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 
محوطه مقابل در سرسرای کاخ مرمر

رضا شمس آبادی محاسبه کرده بود در فاصله‌ای که شاه از سمت راست اتومبیل پیاده می‌شود و از مقابل آن می‌گذرد و دقایقی در مقابل ساختمان می‌ایستد فرصت کافی در اختیار دارد تا با کمی دویدن خود را به شاه برساند و رگبار مسلسل را بر او بگشاید. اگر ناصر فخرآرایی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ باید در پوشش خبرنگار خود را به دانشکده حقوق دانشگاه تهران می‌رساند و همان مکان و زمان (ساعت ۳ بعدازظهر) و یک سلاح کمری را اختیار داشت دست رضا شمس آبادی از همه نظر باز بود. چون هر روز در محوطه باغ بود با مسلسلی که می‌توانست ۴۲ تیر از آن شلیک کند و می‌پنداشت مو، لای درز نقشه او نمی‌رود و شاه را این ترور خواهد کُشت.

با شنیده شدن صدای رگبار مسلسل آنکه به سرعت خود را به ضارب رساند و به جانب او شلیک کرد کسی نبود جز همان استوار بابائیان قمصری که البته خود با گلوله‌های رضا از پا درآمد. بین رضا و قمصری درگیری شد و قمصری با گلوله رضا کشته و رضا به شدت مجروح شد. جراحت ناشی از اصابت گلوله‌های قمصری به بدن رضا به حدی عمیق بود که او نتوانست خود را سریع به سرسرا برساند. با این حال خودش را سینه‌خیز به آنجا رساند.

بعد از ورود رضا به کریدور اتاق شاه، سایر مأموران محافظ کاخ خود را به سرسرا رساندند و رضا با آنان درگیر شد. در این درگیری رضا موفق به مجروح کردن شدید استوار دوم آیت‌الله لشکری شد. در این حین خشاب مسلسل شمس‌آبادی تمام شد و او به سرعت خشاب‌گذاری کرد اما شلیک‌های ممتد استوار لشکری مانع از مسلح شدن سلاح رضا و گیر کردن گلوله شد و از کار افتاد. در این حین محافظ دیگری به نام گروهبان ساری زابلی به سوی رضا شلیک و رضا را به شدت مجروح کرد. سرباز شمس‌آبادی در حالی که فریاد می‌زد: «من باید این جلاد را بکشم» جان به جان آفرین تسلیم کرد.

در این حادثه دو تن از فرماندهان گارد به نام‌های بابایی و لشکری کشته شدند و یک باغبان و یک خدمتکار مجروح شدند. سایر محافظان گارد سلطنت که در طول مسیر شهید شمس‌آبادی قرار داشته و فرار کردند، بعداً از سوی مقامات مافوق تحت پیگرد قانونی قرار گرفته و به زندان‌های درازمدت محکوم شدند.

بعد از ترور ناموفق محمدرضا پهلوی، دربار شاه همه ساله بیست و یکم فروردین ماه به شکرانه قِسر در رفتن محمدرضا شاه از مرگ، آئین نیایشی در قالب برنامه‌ای سراسری در کشور به اجرا گذاشته شد. وکیل‌الدوله‌ها و نمایندگان بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی با امضای عبدالله ریاضی رئیس این مجلس طرحی را در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۵ تحت عنوان قانون «نامگذاری روز ۲۱ فروردین به نام روز نیایش» به تصویب رساندند. ماده واحده طرح مذکور به این شرح بود: «به شکرانه مشیت الهی در رفع خطر از ذات مبارک شاهنشاه آریامهر روز ۲۱ فروردین ماه به نام روز نیایش نامگذاری می‌گردد». ماده مذکور در دستور کار چهارمین دوره مجلس سنا قرار گرفت و در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۴۵ به تصویب رسید و در نهایت با امضای شخص شاه به تقویم رسمی کشور اضافه شد.

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 
داخل سرسرای کاخ مرمر

خاطره کامرانی از دوستان شمس آبادی

احمد کامرانی از بچه محلی‌ها و از دوستان دوره مدرسه رضا شمس‌آبادی مدتی قبل از تصمیم رضا در جریان قصد رضا قرار گرفت. کامرانی موضوع را برای یکی از همشهریانش به نام احمد منصوری که چند ماه بعد به عضویت حزب توده ایران درآمد، اینگونه تعریف کرد: «… دوستی در باغ شاه دارم که جزو سربازان نگهبان کاخ مرمر است. جوانی است فوق‌العاده پرشور و تندخو که قصد ترور شاه را دارد.»

منصوری با اطلاع از این موضوع در جواب به کامرانی می‌گوید: «این کار منافعی دارد ولی مضاری هم دارد و باید کاری کرد که این سرباز فعلاً این کار را نکند و بهتر است که این دوست سرباز را برای بعدها ذخیره نمود و به عبارت بهتر او را وادار نمایی که تقاضای خدمت در گارد جاوید را بنماید و چنانچه این شخص از تصمیم خود دایر به سوءقصد انصراف حاصل نکرد، به نحوی او ما را از تاریخ احتمالی موضوع مستحضر نماید.» بعد از ترور نافرجام شاه کامرانی و منصوری دستگیر شدند و پای گروه نیکخواه از اعضای حزب توده به پرونده شمس‌آبادی باز شد. رهبر و دیگر اعضای گروه دستگیر، محاکمه و زندانی شدند.

احمد کامرانی در دادگاه بدوی که در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۴۴ تشکیل شد به اعدام محکوم شد. رأی دادگاه بدوی در دادگاه تجدید نظر در ۲۴ آذر تأیید شد اما در فرجام‌خواهی که در تاریخ ۵ دی ۱۳۴۴ انجام شد، حکمش به حبس ابد تقلیل یافت و در نهایت به مناسبت جشن‌های دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی مورد عفو قرار گرفت و در تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۵۰ از زندان آزاد شد.

سند تاریخی ماجرای ترور شاه در سال ۱۳۴۲

حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان رئیس اسبق مرکز اسناد انقلاب اسلامی در بخشی از کتاب «۱۴ سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران» با اشاره به ترور نافرجام محمدرضا پهلوی در بهار ۱۳۴۴، نوشت: «سازمان انقلابی حزب توده ایران در آذر سال ۱۳۴۳ در تیرانا پایتخت آلبانی، فعالیت خود را اعلام کرد. این سازمان ایدئولوژی خود را مارکسیسم مائوئیسم و خط‌مشی خود را مبارزه قهرآمیز اعلام کرد. نخستین اقدام عملی سازمان، اعزام یک گروه به رهبری پرویز نیک‌خواه به ایران بود. پرویز یک دانشجوی ایرانی در انگلیس بود که از طرف سازمان مأمور شد تا برای مطالعه و تهیه برنامه برای شورش‌های دهقانی و جنگ‌های پارتیزانی به سبک کاسترو به همراه چند تن دیگر به ایران سفر کند. پرویز همراه فیروز شیروانلو به ایران آمد و مهندس احمد منصوری و منصور پورکاشانی نیز به آنها پیوستند. نخستین اقدام گروه، برنامه‌ریزی یک کوهنوردی برای شناسایی روستاها برای عملیات پارتیزانی بود. اعضای گروه هر کدام به شغلی مشغول و با افراد مخالف رژیم آشنا شدند.

مهندس منصوری با فردی به نام احمد کامرانی آشنا می‌شود. کامرانی در دوران مدرسه خود با شخصی به نام رضا شمس‌آبادی دوست شده بود که در آن زمان سرباز گارد و از محافظان کاخ مرمر بود. رضا که در یک خانواده مذهبی ولی بسیار فقیر بزرگ شده بود، کینه‌ای وصف‌ناشدنی از شاه در دل داشت و تصمیم گرفته بود که از موقعیت خود استفاده کند و شاه را به قتل برساند. رضا تصمیمش را با کامرانی در میان گذاشت، کامرانی این خبر را به نیک‌خواه و منصوری داد و هر دو با آن مخالفت کردند. زیرا پیامد این عمل را هرج و مرج می‌دانستند اما چون شمس‌آبادی عضو سازمان نبود، تصمیم خود را صبح ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ عملی کرد و شمس‌آبادی در روز واقعه، بلافاصله توسط گروهبان ساری اصلانی کشته شد.

مقبره شمس آبادی کجاست؟

پیکر بی‌جان رضا شمس‌آبادی توسط گارد سلطنت هیچگاه به دست مادرش نرسید. پیکر بی جان شمس آبادی به نقطه نامعلومی منتقل و به خاک سپرده شد و قبرش هیچ وقت مشخص نشد. با این حال مادر و جمعی از دوست‌دارانش دو سنگر قبر نمادین در محل امام‌زاده محمد بن زید نوش‌آباد کاشان و گلزار شهدای این شهر برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره رضا قرار دادند.

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 
مادر رضا شمس آبادی

رضا شمس‌آبادی به دلیل موقعیت منحصربه‌فرد در داخل کاخ‌های سلطنتی قبل از سوءقصد به جان محمدرضا پهلوی در فکر ترور دوایت آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا و حبیب بورقیبه رئیس‌جمهور وقت تونس بود، اما به دلایل نامشخص موفق به انجام آنها نشد.

ترور در کاخ مرمر/ روزی که محمدرضا پهلوی برای دومین بار از مرگ جَست! 
سنگ قبر نمادین رضا شمس آبادی

کد خبر 743129

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • نوش آبادی IR ۰۹:۳۹ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۲
    0 0
    با سلام رضا شمس ابادی، متولد شهر نوش آباد کاشان بود و نسبتی با آران نداشت که به اشتباه در این گزارش کپی شده است. لطفا اصلاح بفرمایید.