۱۶ آبان ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۱
جهنمی از آتش در تنگه چزابه

یک رزمنده دفاع مقدس در تشریح شرایط سخت تنگه چزابه می‌گوید: لحظات به‌تندی سپری و فرمانده عراقی‌ها، سوت‌زنان به نیروهایش علامت می‌داد تا هرچه زودتر حلقه محاصره را تنگ و تنگ‌تر کنند، ثانیه‌ها به سرعت در حال سپری شدن و تصمیم‌گیری برای ماندن پیرمردهای گردان یا جوانان سخت و دشوارتر می‌شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، روزهایی که طی هشت سال جنگ تحمیلی بر رزمندگان و خانواده‌هایشان گذشت، برای کسانی که در آن برهه زندگی و فضا را لمس می‌کردند، امری قابل درک است، اما برای نسل‌های بعد که در همه این سال‌ها بدون حس کردن جنگی در امنیت کامل به سر برده‌اند، روایت آن روزها هم خواندنی است و هم تجسم آن کمی مشکل است. روزهایی که اگر در خاطرات و روایات همان رزمندگان نقل نشود، بعدها به فراموشی سپرده خواهد شد و تاریخ کم‌حافظه‌تر از آن است که روزهای درخشان یک ملت را به خاطر بسپارد. بنابراین جمع‌آوری خاطرات و نشر آن از زبان افرادی که در میدان آتش حضور داشتند، می‌تواند هم مستندتر و هم قابل‌باورتر باشد.

سیدمرتضی موسوی، از رزمندگان دوران دفاع مقدس در روایت خاطرات آن سال‌های حماسه می‌گوید: لحظات حساسی بود، عراقی‌ها، در حال دور زدن تپه‌های رملی نبعه در تنگه چزابه بودند و با این کار، به‌زودی همه بچه‌ها، قتل عام می‌شدند.

از هر طرف تیر و گلوله‌های مستقیم تانک و از هوا خمپاره‌ها و کاتیوشاها سوت‌زنان و غرش‌کنان، به زمین اصابت و صدای انفجارهای پی‌درپی لحظه‌ای قطعی نداشت، خدایا! چه خبر شده؟ قیامت برپاست! جهنمی از آتش در تنگه چزابه برپا شده بود! پیکرهای شهدا و زخمی‌ها، همان عزیزان و هم‌سنگرانی که ماه‌ها در کنار هم با صفا و صمیمیت زندگی و خود را برای عملیات آماده کرده بودیم بر روی رمل‌ها مانده بود!

در همان حال و هوا؛ شهید حاج‌آقا مصطفی ردانی‌پور با چشمان گریان، زیر لب نجوا می‌کرد: «نکند ما در کاروان باشیم، اما با کاروان نباشیم.» لحظات سخت و به سرعت در حال سپری شدن بود، به دلیل خالی شدن جناح سمت راست ما! دشمن بعثی در حال دور زدن بچه‌های ما بود.

جهنمی از آتش در تنگه چزابه

همه بروید، من می‌مانم!

در این لحظه دستور عقب نشینی نیروها توسط شهید حاج‌حسین خرازی، فرمانده تیپ امام حسین (ع) صادر شد؛ بچه‌ها باید تا محاصره کامل نشده بود، عقب‌نشینی می‌کردند، پیرمردهای گردان، شهید جاویدالاثر حاج‌آقا پیرنجم‌الدین، مظاهری و خیام‌نکویی اعلام آمادگی برای ماندن و سرگرم کردن عراقی‌ها و به همه توصیه می‌کردند: «هرچه زودتر شما بروید، ما تا آخر می‌مانیم!»

تعدادی از جوانان گردان، پیرمردها را برای سرگرم کردن نیروهای عراقی ناتوان و خود را آماده ماندن و استقامت تا آخرین نفس در برابر دشمن زبون دانستند، لحظات به‌تندی سپری و فرمانده عراقی‌ها، سوت زنان به نیروهایش علامت می‌داد تا هرچه زودتر حلقه محاصره را تنگ و تنگ‌تر کنند، ثانیه‌ها به سرعت در حال سپری شدن و تصمیم‌گیری برای ماندن پیرمردهای گردان یا جوانان سخت و دشوارتر می‌شد.

دعوا برای مرگ و زندگی، ماندن یا رفتن، شدت داشت، به ناگاه جوانی رعنا و عاشق و دل‌سوخته که تازه اولاد دومش به‌دنیا آمده بود، وارد ماجرا شد، او تیربارچی گروهان حبیب‌بن‌مظاهر و آن جوان کسی نبود جز شهید «علی‌اصغر محمودی» که با تیربار ژ٣ آمادگی خود را برای ایثار و فداکاری و ماندن در تنگه چزابه اعلام و بلند فریاد زد: «برادرها من در ارتش سرباز و تیربارچی بوده‌ام، همه بروید من می‌مانم! »

اصرار پیرمردها و جوانان گردان برای ماندن آنها، مؤثر واقع نشد که نشد و ناگزیر شهید محمودی به بالاترین نقطه و تپه رفت و با نواختن رگبارهای پی در پی، زمینه عقب‌نشینی بچه‌های گردان امام محمدباقر (ع) را فراهم و با تقدیم بهترین سرمایه زندگی‌اش، جان ده‌ها نفر از هم‌رزمان خودش را نجات و به ندای حسین زمان روح خدا خمینی کبیر (ره) پاسخ و در جوار حضرت سیدالشهدا (ع) آرام گرفت.

کد خبر 702320

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.