از چریک هزار چهره تا مردی که شهادت را از نیاکان به ارث برده بود

دوم شهریورماه، سالروز شهادت مردی است که به چریک هزار چهره معروف بود؛ شهید سیدعلی اندرزگو، بزرگ‌مردی که به مبارزه با رژیم دست‌نشانده پهلوی پرداخت و جان خویش را بر سر راه عقیده‌اش گذاشت. در این گزارش از رادمردانی همانند شهید اندرزگو یاد خواهیم کرد که به دست ساواک به شهادت رسیدند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، انقلاب اسلامی ایران یکی از انقلاب‌های تأثیرگذار دوران معاصر است؛ انقلابی که از پانزدهم خردادماه سال ۱۳۴۲ تشعشات آن موجبات روشنایی، تاریکی مطلق دوره پهلوی شد.

به ثمر نشستن شجره پاک این انقلاب، ریشه در رشادت‌ها و پایمردی‌های بزرگ مردانی دارد که به جبهه مبارزه با رژیم سفاک و دست‌نشانده پهلوی پیوستند و با هدیه کردن خون پاک خود، ضامن تداوم حرکت و حیات آن شدند. در این گزارش از شخصیت‌های بزرگ و تاریخ ساز انقلاب صحبت به میان می‌آوریم، بزرگانی که در راه شکل‌گیری این نهضت از خود مقاومت و ایستادگی مثال‌زدنی نشان دادند و نفس ساواک را به شماره انداختند.

چریک هزار چهره

شهید سیدعلی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. انتخاب نام زیبای علی برای این کودک راه و خط و نشان زندگی او را دقیق‌تر معلوم کرد. سیدعلی از همان کودکی، پرجنب‌وجوش و با انرژی بود تا جایی که در ۱۲ سالگی با کار کردن در کارگاه نجاری به معیشت خانواده کمک کرد و هم‌زمان در مدرسه هرندی به تحصیلات حوزوی در حوزه پرداخت.

شهید اندرزگو خیلی زود با شناختی که از دنیای اطراف خود داشت، به صف انقلابیون پیوست و با گروه فداییان اسلام آشنا شد و در قتل حسن‌علی منصور، نخست‌وزیر شاه معدوم شرکت فعالی داشت، این اقدام جسورانه و انقلابی، ساواک را متوجه یک جوان پرجنب‌وجوش کرد.

ساواک سعی وافری داشت که او را دستگیر و از صحنه مبارزات خارج کند، اما سیدعلی با شهامت تمام بارها و بارها از تعقیب و گریز ساواک جان سالم به در برد. دوستان سیدعلی همچون بخارایی، هرندی، نیک‌نژاد و امانی در پی قتل حسن‌علی منصور دستگیر و در یک دادگاه نظامی محاکمه و تیرباران شدند، آنها مزد تلاش‌های خودشان را با پوشیدن کفن خونین شهادت و هجرت به سمت بی‌نهایت و پرواز در اوج و رسیدن به درگاه الهی دریافت کردند.

شهید اندرزگو بعد از این واقعه به قم رفت و زندگی کاملاً محرمانه‌ای را آغاز کرد. رد پای وی در قم موجب شد، ساواک به شدت سیدعلی را تحت نظر داشته باشد، اما هوش و ذکاوت او موجب شد از حلقه محاصره ساواک فرار کند و به عراق و دیدار امام (ره) که در تبعید به سر می‌برد، برود.

این ملاقات، روحیه مبارزه او را قوی‌تر و مصمم‌تر کرد، سید در سال ۱۳۴۵ با گذرنامه جعلی به ایران وارد شد و به مبارزه خود ادامه داد و هم‌زمان در مدرسه علمیه چیذر به تحصیل پرداخت. سیدعلی با تماس با مبارزان لبنانی و مهاجرت به این کشور یک دوره آموزش کامل نظامی را طی کرد تا خود را آماده مبارزه بی‌امان با دستگاه جبار ستم‌شاهی پهلوی کند، او با بازگشت به ایران یک تصمیم مهم را در مخیله خود پرورش می‌داد، این تصمیم نه کشتن وزیر بود و نه از بین بردن نیروهای ساواک تعقیب کننده، بلکه شهید اندرزگو قصد داشت با ترور و کشتن محمدرضا شاه به دوران ستم شاهی وی پایان و ملت بزرگ ایران را در راه آزادی و استقلال خواهی نجات دهد.

او قصد داشت در رمضان سال ۱۳۵۷ با گلوله‌های آتشین خود ام‌الفساد قرن را از روی زمین محو کند، اما متأسفانه نیروهای ساواک از حضور سیدعلی در ایران مطلع شدند و با کنترل تمام تلفن‌های افراد در ارتباط با او، سید را به شدت تحت مراقبت‌های ویژه پلیسی قرار دادند.

ساواک در روز دوم شهریورماه سال ۱۳۵۷ مصادف با نوزدهم رمضان با ردیابی تلفن سیدعلی حین رفتن به مراسم افطاری ماه رمضان، او را محاصره کردند و به شهادت رساندند. شهید اندرزگو که در مبارزه با ساواک از هوش و تدابیر مختلفی بهره می‌برد، به مدت ۱۴ سال تمام با دستگاه ستم‌شاهی ساواک مبارزه کرد و چون مایل نبود، زنده به دست ساواک اسیر شود، چنان وانمود کرد که مسلح و آماده درگیری با مأموران ساواک است، از این رو مأموران جسم سید را گلوله باران و چنین وانمود کردند که مهره بسیار بزرگی را شکار کرده‌اند.

از چریک هزار چهره تا مردی که شهادت را از نیاکان به ارث برده بود

مردی که شهادت را از نیاکان به ارث برده بود

آیت‌الله شهید حسین غفاری در تابستان سال ۱۲۹۳ هجری شمسی شهر «دهخوارقان» تبریز (آذرشهر کنونی) چشم به این جهان گشود، پدرش «حاج عباس غفاری» به پاس بزرگداشت و ارادتی که به ساحت مقدس بزرگ مرد عاشورا، حضرت سید الشهدا (ع) داشت، نام فرزند خویش را حسین گذاشت و از ابتدا جریده زندگانی و آینده روشن او را در طالع خون و شهادت پیشگی پیچید.

خاستگاه تربیتی حسین، خانه‌ای کوچک و ساده بود در میان سایر خانه‌های شهر، اما شمیم دلنواز دوستی و ارادت به ساحت تابناک خاندان وحی، فضای آن را آکنده بود.

در نیاکان حسین، شهیدان سربلندی بودند که دنیای سرخ شهادت، نامی آشنا از آنان به یاد دارد که هر یک از آنان افتخار بزرگی برای تبار او و پیشینه ظلم ستیز دیارش به حساب می‌آمدند، حسین یک سال‌ونیم بیشتر نداشت که پدرش به شهادت رسید، پدر او در غیرت دینی و ظلم ستیزی زبان زد مردم آب و خاکش بود. وی در برابر زورگویی عوامل مزدور رضاخان که دست چپاول به سوی اموال و دسترنج کشاورزان دراز کرده بودند قد علم کرد و در خون خود غلتید.

فقدان پدر و مشکلات کمرشکن اقتصادی، هرگز آتش دانش دوستی را در حسین سرد نکرد. تربیت سالم و علاقه شدید به تحصیل او را در شش سالگی به مکتب درس کشانید. وی در ضمن کار و تلاش برای امرار معاش خانواده، به تحصیل علوم مقدماتی حوزه نزد «حاج شیخ علی» و میرزا محمد حسن منطقی در زادگاهش پرداخت و خود را برای کسب سطوح عالی‌تر علمی آماده کرد پس از چندی به تبریز رفت و در مدرسه علمیه طالبی مشغول به ادامه تحصیل شد.

او در ۳۰ سالگی، در سال‌های ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ شمسی، آن گاه که قم، رفته رفته به مرکزی مهم در علوم اسلامی بدل می‌شد، بار سفر بست و به شوق ادامه تحصیل به قم مهاجرت کرد و از محضر اساتید و بزرگانی چون آیت الله بروجردی (ره) و امام خمینی (ره) بهره جست.

شهید آیت‌الله غفاری، پیش از سال‌های ۱۳۴۰، آنجا که زمزمه‌های نارضایتی مردم و روحانیت از بیدادگری و فساد کم کم اوج می‌گرفت، موضعگیری هوشمندانه و اعتراض‌آمیز خود را آغاز کرد، تحلیل‌های عمیق او از جریانات پشت پرده رژیم، حاکی از تیزبینی و هوشیاری این انقلابی سترگ بود.

این بزرگ‌مرد در این سال‌ها با بیدار کردن مردم در قالب تبلیغ و ارشاد دینی در ایام ماه مبارک رمضان و محرّم، مبارزه علنی را با رژیم آغاز کرد، اما پس از سال ۱۳۴۰، فعالیت‌های سیاسی‌اش، جلوه‌ای تازه یافت و بارها به زندان ساواک افتاد، زندان‌های متعدد هم نتوانست سد راه مبارزه شهید غفاری شود و او همچنان به روشنگری‌های خود ادامه می‌داد تا اینکه در تاریخ پنجم آبان ماه ۱۳۵۳ دوباره روانه زندان شد.

او هر روز مورد شکنجه و آزار جسمی و روحی قرار می‌گرفت، اما روحیه شجاع و نترسش شکنجه گران را به شدت عصبی کرده بود، برای همین او را به شدت مضروب کردند و تصمیم به قتل او گرفتند، شهید غفاری در واپسین ملاقات با خانواده‌اش، به سختی با اعضای خونین و استخوان‌های خرد شده به پسرش گفت: «بالاخره دیدید که راه همین است؟ این راه را رها نکنید… پسرم روحانیت را رها نکن! من راضی نخواهم بود که شغل دیگری انتخاب کنی… مبادا که از این راه برگردی.»

سپس رو به همسرش کرد و گفت: «کتک خوردن ارثیه‌ای بود که ما از موسی بن جعفر «علیه السلام» به ارث بردیم. این ارثیه را حفظ کنید»، فردای همان روز با خانواده‌اش تماس گرفتند که برای تحویل گرفتن جنازه پدرتان به دادستانی ارتش مراجعه کنید.

از چریک هزار چهره تا مردی که شهادت را از نیاکان به ارث برده بود

نخستین مجاهد شهید نهضت انقلاب اسلامی

شهید آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی دوم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۰۸ در مشهد به دنیا آمد، او در دوران کودکی مادرش را از دست داد و زیر نظر پدر حجت‌الاسلام احمد سعیدی تعلیمات دینی را آموخت و پس از مدتی برای فراگیری هرچه بهتر علوم فقه و دین از اساتیدی چون حاج‌شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج‌شیخ هاشم قزوینی و حاج‌شیخ مجتبی قزوینی بهره جست.

او در مراحل بعدی آموختن علوم اسلامی، به قم رفت و در محضر اساتیدی نظیر آیت الله بروجردی (ره) و امام خمینی (ره) درس گرفت.

این عالم مجاهد از جمله طلابی بود که در همان دوره تحصیل فعالیت‌های تبلیغی هم داشت و در سفرهای تبلیغاتی خود، ضد رژیم پهلوی سخن می‌راند و به افشای ظلم آنها در قبال مردم می‌پرداخت، همین موضوع سبب شد تا برای مدتی به زندان بیفتد که با تلاش آیت الله بروجردی (ره) آزاد شد و سپس برای امور تبلیغی به کویت رفت.

با آغاز مبارزات علنی امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۰، آیت الله سعیدی هم به جمع یاران امام پیوست، در دورانی که امام خمینی (ره) در تبعید به سر می‌برد، به همراه چند تن دیگر از علما پرچم مبارزات را به دست گرفت و مردم را به سوی مطالبه به حق خواسته‌های خود تشویق کرد.

وی پس از مدتی به عنوان امام جماعت مسجد موسی‌بن‌جعفر (ع) منصوب شد و فعالیت‌های مبارزاتی خود را ادامه داد، فعالیت‌هایی که در انتشار افکار و نظرات رهبر کبیر انقلاب در میان جوانان بسیار مؤثر بود، این اقدامات در نشر دیدگاه‌ها و اهداف رهبر نهضت اسلامی امام خمینی، تأثیری شگرف داشت، تا آنجا که برای مدتی ممنوع‌المنبر شد.

آیت‌الله سعیدی در سال ۱۳۴۵، در پی ایراد سخنانی علیه رژیم اشغالگر قدس و افشای جنایت آنها، به مدت ۶۱ روز دستگیر و زندانی شد، این عالم مجاهد چهار سال بعد نیز در سال ۱۳۴۹، در پی تصویب لایحه کاپیتولاسیون و دعوت از آمریکایی‌ها برای سرمایه‌گذاری در ایران که به نوعی استعمار اقتصادی را رقم می‌زد، ساکت نماند و همراه با علمای دیگر اعلامیه‌ای را منتشر و در آن از تمامی علمای اسلامی برای قیام علیه شاه ستمگر دعوت کرد. رژیم پهلوی که از این اقدامات و گسترش مبارزات ترسیده بود، آیت‌الله سعیدی را دستگیر و در زندان قزل قلعه محبوس کرد. این عالم مجاهد نهایتاً در اثر شکنجه‌های سخت، بیستم خرداد ماه سال ۱۳۴۹ به شهادت رسید.

از چریک هزار چهره تا مردی که شهادت را از نیاکان به ارث برده بود

کد خبر 682391

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.