۸ آبان ۱۴۰۱ - ۰۷:۰۰
مردمِ آویزان به تریلی

«یک‌بار یک تریلی که کفی آن مملو از آدم‌هایی بود که به هم چپیده بودند، داشت می‌رفت به سمت محله کفیشه و دو سه نفر هم سعی کردند، سوارش بشوند و چون کفی تریلی جا نداشت به آن آویزان شدند، اما هنوز چند متری از جلوتر رفتن تریلی نگذشته بود که هر دو سه نفرشان به طرز ناجوری به زمین پرتاب و زخمی شدند.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، در ساعات و روزهای ابتدایی سقوط خرمشهر، بیش‌ترین فشار را شاید مردم آبادان تحمل کردند، آن‌ها از برنامه‌های ارتش عراق مطلع شده و نگران ورود نیروهای بعثی برای اشغال این شهر بودند. مردم آبادان در کنار نیروهای داوطلب و تکاوران ارتش ایستادند تا شهر حفظ شود، اما نیروهای ارتش عراق با وجود مقاومت سرسخت مردم این شهر با احداث دو پل شناور در منطقه مارد و سلمانیه و با هدف محاصره آبادان، اقدام به تثبیت نیروهای خود در منطقه شرق کارون کرده و جاده ارتباطی آبادان به اهواز را قطع کردند.

سیدکریم حجازی، مسئول بنیاد شهید آبادان در دوران دفاع مقدس در کتاب «آبادان لین ۱» به روایت روزهای مقاومت مردم این شهر در روزهای نخستین جنگ پرداخته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «در تمام طول روز و شب هر روز، شهر آبادان که تنها پشتیبان خرمشهر از لحاظ نیرو و امکانات بود، به طرز وحشیانه‌ای و با شدت هرچه تمام‌تر بمباران و گلوله‌باران می‌شد و به جز پالایشگاه که مدام می‌سوخت و روز را به شکل شب و شب را به شکل روز درآورده بود، همه جای شهر برای هواپیماهای عراقی هدف به حساب می‌آمد، طوری شد که مردم دیدند که به راستی نمی‌شود در برابر همه صداهای وحشتناک و انفجارهای پی‌درپی و تکه‌تکه شدن‌ها و خرابی‌ها ایستاد و اصولاً از دست زن و بچه‌های مردم چه کاری ساخته بود؟! این بود که ترس و هراس بر تمامی محله‌های شهر آبادان تسلط پیدا کرد و مردم هراسان سعی می‌کردند تا هر طور شده جانشان را نجات بدهند. طوری شده بود که مردم هر ماشینی که می‌دیدند به آن آویزان می‌شدند.

یک‌بار یک تریلی که کفی آن مملو از آدم‌هایی بود که به هم چپیده بودند، داشت می‌رفت به سمت محله کفیشه و دو سه نفر هم سعی کردند سوارش بشوند و چون کفی تریلی جا نداشت به آن آویزان شدند، اما هنوز چند متری از جلوتر رفتن تریلی نگذشته بود که هر دو سه نفرشان به طرز ناجوری به زمین پرتاب و زخمی شدند. در همین اوضاع که هر کسی به فکر رفتن بود، هواپیماهای عراقی هم بدون هیچ مانعی بر سر شهر و مردم شیرجه می‌رفتند و همه‌جا را بمباران می‌کردند، حتی مردم بی‌دفاع را از بالا به رگبار مسلسل‌های خود می‌گرفتند و تعداد تلفات انسانی هر لحظه افزایش می‌یافت. علاوه بر این، کاتیوشاهای دشمن هم از آن سوی اروند، شهر را به شدت موشک‌باران می‌کردند یا با خمسه خمسه می‌زدند که صدای مهیبی داشت و خیلی خرابی و کشتار ایجاد می‌کرد. من یادم می‌آید که یک بار داشتم می‌رفتم به سمت بیمارستان شهید بهشتی به خاطر اینکه آنجا ما یک رابط داشتیم برای کمک به بیمارستان، توی راه من یک خانمی را دیدم که یکی از دست‌هایش قطع شده بود و این زن شجاع و نترس دست قطع شده را گرفته بود در آن یکی دستش و داشت، می‌دوید به سمت بیمارستان.»

کد خبر 615570

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.