زن و شوهر میانسال صبح دیروز به دادسرای جنایی پایتخت رفتند و شکایت عجیبی را مطرح کردند. آنها پس از گذشت ٣٢سال، خواستار دستگیری قاتل پسر ٦ ماههشان شدند. این زن و شوهر ادعا کردند که عمه بچه، سال ٦٦ پسر کوچکشان را به قتل رسانده و حالا بعد از گذشت اینهمه سال در یک دعوای خانوادگی به این جنایت پنهانی اعتراف کرده است.
به گزارش ایمنا، روزنامه شهروند نوشت: صبح دیروز یک زوج میانسال به دادسرای جنایی پایتخت رفتند. آنها وقتی در مقابل قاضی غلامی بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی قرار گرفتند، شکایت عجیبی مطرح کردند و از یک جنایت قدیمی پرده برداشتند. آنها مدعی شدند که عمه بچهشان، ٣٢سال پیش پسرشان را کشته و حالا به این جنایت اعتراف کرده است.
مرد میانسال درباره جزییات این ماجرا به قاضی گفت: «خواهرم پسرم را کشته است. آنهم ٣٢سال پیش؛ اما الان ماجرا را فاش کرده است و موضوع را به ما گفته. ماجرا به اسفندماه سال ٦٦ برمیگردد. آن زمان خانه من و همسرم در کرج بود. خواهرم در یافتآباد زندگی میکرد. من و همسرم چند روزی را به خانه خواهرم رفتیم و آنجا میهمان بودیم. یک روز من به سرکار رفتم، وقتی برگشتم، دیدم همسرم ناراحت است. پسر کوچکمان مرتب بیتابی میکرد. معلوم بود درد دارد. تا شب صبر کردیم، اما پسرم آرام نشد. برای همین او را به دکتر بردیم. دکتر به او دارو داد و به خانه برگشتیم. اما بیتابیهای پسرم تمام نشد. تا صبح گریه کرد. نزدیک صبح بود که آرام شد. فکر کردیم خوابیده است، اما دیگر بیدار نشد و فهمیدیم که جان باخته است. او را بردیم و دفن کردیم. خواهرم گفت: احتمالا شیرخشک فاسد خورده و مرده است. ما هم تصور کردیم همین اتفاق برای پسرمان افتاده است. تا اینکه چند روز پیش با خواهرم سر ملک و املاک درگیر شدیم. اختلافمان شدت گرفت تا اینکه خواهرم اعترافی کرد که بشدت شوکه شدیم. او گفت، همان بهتر که ٣٢سال پیش پسرت را کشتم.»
خیلی تعجب کردم، فکر میکردم از روی عصبانیت این حرف را میزند. ولی خواهرم اعتراف کرد که آنسال پسرم را خودش کشته است و این مسأله را از ما پنهان کرده؛ او گفت که دخترش و چندنفر از همسایههایشان هم شاهد این ماجرا هستند و از این موضوع اطلاع دارند. برای همین ما هم تصمیم گرفتیم از خواهرم شکایت کنیم.»
در ادامه همسر این مرد نیز در رابطه با روزی که پسرش جان باخت، به بازپرس گفت: «آن روز وقتی شوهرم سرکار رفت، من و خواهرشوهرم و شوهرش در خانه بودیم. من پسرم را خواباندم. آن لحظه خواهرشوهرم و شوهرش داشتند با هم شوخی میکردند. من هم پسرم را به آنها سپردم و به آشپزخانه رفتم تا برای پسرم دوباره شیرخشک درست کنم که وقتی بیدار شد بخورد. اما چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که از آشپزخانه صدای جیغ پسرم را شنیدم. به اتاق رفتم و دیدم خواهرشوهرم و شوهرش انگار میلرزیدند. پسرم را بغل کرده بودند و وقتی مرا دیدند، هول شدند. وقتی گفتم چی شده، گفتند چیزی نشده فقط از خواب پرید و ما هم سعی کردیم آرامش کنیم. شوهر خواهرشوهرم گفت که به او شیر بدهم تا آرام شود. من هم بلافاصله به پسرم شیر دادم، اما اصلا آرام نشد. شوهرم از سرکار برگشت، ولی پسرم همچنان بیتابی میکرد. گریههایش تمام نمیشد. به شوهرم گفتم او را به بیمارستان ببریم. وقتی بردیم دکتر به او یک دارو داد و به خانه برگشتیم. ولی پسرم باز گریه میکرد. فکر میکردیم دلدرد دارد، اما تا صبح آرام نشد. تا اینکه نزدیک صبح خوابید و دیگر بیدار نشد. وقتی پسرم مُرد، خواهرشوهرم گفت که حتما شیرخشک فاسد به او دادهام، برای همین مرده است. حرفش را باور کردم و اتفاقا در همه این سالها عذاب وجدان داشتم. خیلی ناراحت بودم که مبادا ناخواسته باعث مرگ پسرم شده باشم. تا اینکه خواهرشوهرم چند روز پیش اعتراف کرد که پسرم را آن زمان کشته است. خیلی تعجب کردیم و شوکه شدیم. اما وقتی او قسم خورد که این کار را کرده و حتی برایمان شاهد آورد، حرفش را باور کردیم و تصمیم گرفتیم از او شکایت کنیم. حتی اگر ٣٢سال گذشته باشد، اما نمیخواهم کسی که باعث مرگ پسرم شده است، مجازات نشود. در این سالها ما صاحب ٤ فرزند دیگر هم شدیم، ولی هنوز هم مرگ پسرم را فراموش نکردهام و میخواهم مقصران مرگش مجازات شوند.»
بازپرس غلامی در مرحله نخست دستور تحقیق از شاهدان این ماجرا و کسانی که ادعا میکردند، شاهد قتل بودهاند را صادر کرد.
نظر شما