شاعر مشرق...

اقبال لاهوری شاعر ملی پاکستان است که به دلیل اشعار فارسی خود از محبوبیت زیادی در ایران و کشورهای فارسی زبان برخوردار است.

به گزارش ایمنا، «نور محمد» پدر اقبال که در زمان تولد فرزندش در شهر «سیالکوت» مشغول امور بازرگانی بود، به دلیل علاقه شدیدی که به اسلام داشت فرد بسیار متدینی شناخته می‌شد.

علامه محمد اقبال لاهوری، شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان در سال ١٨٧٣ میلادی در شهر سیالکوت هند(از توابع فعلی ایالت پنجاب پاکستان) در یک خانواده سنی مذهب متولد شد. اقبال در مکتب‌خانه، نخست قرآن را آموخت و سپس در دبستان درخشندگی خاصی از خود نشان داد و در دوره دبستان به دریافت جوایز متعددی نیز نائل شد و در همین زمان بود که توجه یکی از دوستان پدر اقبال به نام  «شمس العلما» که به شغل معلمی اشتغال داشت به اقبال جلب شد.

طبق نوشته «احمد سروش» در مقدمه «کلیات اقبال لاهوری»، اولین سروده‌هایی که از قلم اقبال تراوش کرد در دوران دبستان بود و وقتی که «مولوی میر حسین» اشعار اقبال را مشاهده کرد به او توصیه نمود بجای اینکه به سبک محلی شعر بسراید به زبان اردو شعر بگوید. اقبال پس از سپری کردن دوره دبستان برای گذراندن دوره متوسطه وارد «اسکاچ مشن کالج» شد و در همین ایام بود که برخی از غزلیات خود را برای تصحیح نزد شاعر معروف اردو که به «داغ» تخلص داشت می‌فرستاد و استادش پس از چند مرتبه تصحیح به صراحت نوشت که «اشعار اقبال محتاج به رسیدگی نیست» و بعدها که اقبال شهرت پیدا کرد، استادش با افتخار در همه جا ذکر می‌کرد که «اشعار اقبال را من تصحیح می‌کردم. محمد اقبال بعد از اینکه تحصیلات خود را در زادگاه خود به اتمام رساند، برای ادامه تحصیل به شهر لاهور رفت و مهاجرت از زادگاهش نقطه عطف و روزنه جدیدی در زندگی اقبال ایجاد کرد. همزمان با ورود اقبال به لاهور، این شهر به سرعت در حال توسعه و پیشرفت بود و به تدریج داشت به یک مرکز فرهنگی مهم در شبه قاره تبدیل می‌شد و در همین ایام بود که زبان اردو جانشین زبان فارسی شده بود و مراکز ترویج زبان اردو به شدت در حال شکل‌گیری و رشد بود. در همین دوران اقبال اشعار خود را در انجمن ادبی شهر لاهور به زبان اردو می‌خواند و خیلی زود به چهره‌ای معروف در لاهور تبدیل شد. جراید لاهور مرتب با او تماس می‌گرفتند و از او درخواست داشتند تا اشعار او را در نشریات خود منتشر کنند. اقبال در کنار شعر و نویسندگی در لاهور، تحصیلات خود را در دانشگاه این شهر ادامه داد و در سال ۱۸۹۷ لیسانس خود را گرفت و جایزه‌ای نیز در همین سال دریافت کرد.

بعد از دریافت لیسانس، وی توجه خود را به رشته فلسفه و تمدن مغرب زمین و روش مطالعه و تحقیق انتقادی معطوف ساخت و ۲ سال بعد نیز در رشته فلسفه، فوق لیسانس خود را دریافت کرد. در همین زمان بود که با پروفسور توماس آرنولد آشنا شد و به شدت تحت تأثیر او قرار گرفت. این تأثیر همانند تأثیر مولوی میرحسن در شهر سیالکوت بود. با توجه به نفوذ مولوی میرحسن در اقبال که باعث بصیرتی عمیق در قلب و روح اقبال به فرهنگ اسلامی شد، آشنایی با «توماس آرنولد» نیز باعث شد تا با فرهنگ و تفکر غرب آشنا شود. در همین دوران اقبال در سرودن شعر استعدادی شگرف از خود نشان داد و در ژوئن ۱۹۰۳ در حالی که شهرت شاعری پیدا کرده بود در دانشکده دولتی لاهور به عنوان استاد یار مشغول تدریس شد و آثار جاودانی از خود به زبان فارسی به یادگار گذاشت. اقبال به تدریج با توماس آرنولد دوستی عمیقی پیدا کرد و به توصیه او در سال ۱۹۰۵ برای ادامه تحصیل عازم اروپا شد. در انگلستان تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج ادامه داد. طبق مقررات دانشگاه کمبریج او ابتدا وارد دانشکده تربیتی شد و در نوامبر سال ۱۰۹۷ لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کرد و تحت سرپرستی پروفسور نیک تیگرت بر روی موضوع مابعدالطبیعه در ایران شروع به تحقیق کرد. اقبال در اواخر دوران اقامت در اروپا دچار کشمکش و تصادم فکری عظیمی شد، و مردد بود که آیا به زندگی علمی بپردازد و یا حیات فکری و عملی خود را ادامه دهد. در این کشمکش درونی اقبال تصمیم گرفت که شعر و شاعری و کارهای علمی خود را ترک کند و به زندگی و کارهای عملی بپردازد. دوستان اقبال او را از این کار منع کردند و وی را تشویق می‌کردند که همچنان به سرودن اشعار و زندگی علمی و تحقیقی خود ادامه دهد. با هدایت «سرعبدالقادر» و «توماس آرنولد» سرانجام اقبال متقاعد شد که همچنان به شعر و شاعری و کارهای علمی خود بپردازد، چرا که اگر اقبال از زندگی علمی و فکری و سرودن شعر دست می‌کشید، خسران بزرگی در این فضا ظاهر می‌شد. هر چند اقبال در تمام دوران زندگی خود و حتی تا نیم ساعت قبل از مرگ خود به سرودن و شعر گفتن ادامه داد و حتی با آنکه او شاعری توانمند بود، ولی هدف او از شعر هیچگاه تدوین منظومه‌های شعری و نشان دادن فصاحت بیان نبود و او فقط می‌خواست با زبان شعر نظریات دینی و اجتماعی خود را بیان کند.

این شاعر بزرگ پارسی‌گوی به مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و حافظ شیرازی، ارادتی خاص داشت چنان که خود نوشته است: «هر وقت ذوق و قوه تفکر من اوج می‌گرفت روح حافظ در من جلوه می‌نمود و من خود حافظ می‌شدم». و درباره مولانا هم می‌گوید: «مولوی مرا با خود آشنا کرد و با او بود که خود را یافتم».

اقبال پس از دریافت درجه استادی از دانشگاه کمبریج، راهی آلمان شد و در دانشگاه مونیخ تحصیلات خود را ادامه داد. بعد از دریافت دکترا مدتی در لندن به تدریس زبان عربی پرداخت و یک سال بعد راهی لاهور شد و در آنجا به وکالت پرداخت. سال ۱۹۱۱ سال سرنوشت‌سازی در تفکرات اقبال بود، چرا که می‌دید انگلستان با مسلمانان در شبه قاره، مثل برده رفتار می‌کند و آنها را عقب‌مانده نگه داشته است. این شاعر متفکر در این زمان شعر «شکوه» را سرود و در انجمن حمایت اسلام لاهور قرائت کرد و یک سال بعد اقبال به عنوان یکی از مهم‌ترین رهبران فکری مسلمانان شبه قاره هند ظاهر شد. با طرح دیدگاه‌های خود در خصوص مسلمانان و راه‌های برون رفت از مشکلات، مسلمانان را به اتحاد دعوت کرد. در سال ۱۹۲۷ دوستان اقبال او را وادار کردند که گام‌هایی عملی در صحنه سیاست بردارد و اقبال توانست اولین حضور جدی خود را در صحنه سیاست با حضور در مجلس شورای ایالتی پنجاب بردارد. در سال ۱۹۳۰ نیز به ریاست حزب «مسلم لیگ» انتخاب شد و در سال‌های بعد نیز در چندین دوره ریاست این حزب را تجربه کرد.

اقبال به نمایندگی مسلمانان هند به اتفاق مولوی «شوکت علی» در اولین کنگره اسلامی فلسطین که در شهر بیت المقدس برگزار شد نیز شرکت کرد و در یک سخنرانی پرشور که شخصیت‌های مهمی چون آیت الله کاشف الغطا از مراجع بزرگ شیعیان نیز در آن جا حضور داشت، درباره علل عقب‌ماندگی مسلمانان نظرات خود را مطرح کرد. اقبال به‌سرعت به عنوان یکی از رهبران و پیشروان عمده مسلمان شبه ‌قاره هند و از کسانی که خواهان استقلال پاکستان بودند، مورد توجه قرار گرفت و به‌ عنوان رهبر مسلمانان هند، خواهان استقلال پاکستان شد؛ از فکر تشکیل پاکستان حمایت کرد و گام‌های بلندی در جهت نجات مسلمانان هند برداشت. هر چند اقبال توفیق آن را نداشت که خود کشور مستقل پاکستان را نظاره کند، ولی نظریه او موجبات تشکیل کشور مستقل مسلمانان را فراهم کرد و محمد علی جناح، رهبر مسلمانان شبه قاره هند با پیگیری و تلاش فراوان موجب تشکیل یک کشور مسلمان و مستقل شد..

بسیاری از صاحبنظران پاکستانی، اقبال لاهوری را بنیان‌گذار اصلی پاکستان می‌دانند و بر این باورند که تلاش‌های او بود که راه را برای مسلمانان به رهبری «محمد علی جناح» فراهم کرد که کشور مستقل پاکستان را بنیان گذارد. در سال ۱۹۳۳ دولت افغانستان از اقبال دعوت کرد که برای مشاوره در تجدید سازمان دانشگاه کابل به این کشور سفر کند. اقبال که برای مردم و دولت افغانستان به خاطر به دست آوردن استقلال کشور خود و آزادی از زیر یوغ استعمار انگلیس احترام خاصی قائل بود، این دعوت را پذیرفت و به شهرهای مختلف افغانستان سفر کرد. محمد اقبال لاهوری بدون شک یکی از نوابغ دوران معاصر به شمار می‌رود. در تمامی آثار اقبال، جهان‌بینی دینی او که انسان را خلیفه خداوند بر روی زمین می‌داند و عشق به پیامبر اسلام و خاندان مطهرش در بیشتر آثار وی موج می‌زند، گواهی بر این مدعا است.

از اقبال آثاری مهمی به زبان فارسی، اردو و انگلیسی تا کنون منتشر شده است که از مهم‌ترین آثار او که به صورت شعر و به زبان فارسی منتشر شده است، می‌توان به «اسرار خودی»، «رموز بیخودی»، «پیام مشرق»، «ارمغان حجاز»، «جاوید نامه»، «پس چه باید کرد ای اقوام شرق»، اشاره کرد که این آثار با نام «کلیات اقبال لاهوری» در ایران و افغانستان منتشر شده است. «احیای فکر دینی در اسلام» نیز یکی از مهم‌ترین آثار اقبال به شمار می‌رود که این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و ترجمه فارسی این کتاب و کتاب «سیر حکمت در ایران» که آن نیز به زبان انگلیسی است، در ایران نیز منتشر شده است. «بانگ درا»، «بال جبرئیل»، «ضرب کلیم» نیز از آثار اردوی اقبال لاهوری است.

علامه محمداقبال لاهوری ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ در سن ۶۶ سالگی درگذشت و پیکرش در جوار «مسجد پادشاهی لاهور» به خاک سپرده شد.

کد خبر 326197

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.