شهیدی که به دل تنگی مادرش پاسخ داد

مادر شهید کاظم نصرالله پور می گوید: فرزندم را درعالم خواب دیدم و گفتم پسرم کجایی که دلم برای تو تنگ شده چرانمی آیی به دیدنم؟ پسرم گفت: ننه جان من همیشه پیش تو هستم فرداهم در مراسم شهید سپید پر هستم، شماهم درآنجا دعوت هستید.

به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا، مادر شهید کاظم نصرالله پور  که در ۲۲ دیماه سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه آسمانی شد در خاطرات خود می گوید:

فرزندم را درعالم خواب دیدم و گفتم پسرم کجایی که دلم برای تو تنگ شده چرانمی آیی به دیدنم؟ پسرم گفت:  ننه جان من همیشه پیش تو هستم فرداهم در مراسم شهید سپید پر هستم، شماهم درآنجا دعوت هستید بیا آنجا تا مرا ببینید!

 گفتم پسرجان من نمی دانم مراسم کجاست؟ پسر شهیدم به من گفت فردا صبح منزل باش دعوت نامه ای را به تو خواهند داد. صبح که هوا روشن شد منتظر دعوت نامه بودم تا اینکه دیدم حدود ساعت ۸ صبح زنگ درب منزل به صدا آمد به سرعت رفتم درب منزل را بازکردم دیدم آقایی دعوت نامه شهید را داد و گقت امروز بعد ازظهر مراسم شهید سید حسین سپیدپر قرار است باحاج آقا تشریف بیاورید.

 متحیر و اشک ریزان نامه را ازدست آن آقا گرفتم گفتم به روی چشمانم، ماجرا را تا آن لحظه برای پدرشهید تعریف نکرده بودم و بعد ماجرا را برای ایشان هم نقل کردم، مقداری با همسرم ازسردلتنگی برای شهیدمان گریه کردیم، ناهار را زود خوردیم  و نماز را هم خواندیم و سپس حرکت کردیم تا به مراسم شهید برویم.

 قبل ازرسیدن به محل مراسم به یک دوراهی رسیدیم، دو دل شدیم به کدام طرف برویم در همین حال دیدیم کناریکی ازاین دوراهی برروی تابلوی بزرگی عکس فردی نقاشی شده است، سواد که نداشتیم نوشته روی تابلو را بخوانیم نگاه کردم دیدم آن عکس روی تابلو به من لبخندی زد و با اشاره دست نشان می دهد ازاین طرف! مسیر را گرفیم و رفتیم به محل برگزاری مراسم رسیدیم.

وقتی به مراسم رسیدیم بچه های بسیجی با احترام ما را داخل مجلس بردند، از یکی ازهم محلی های شهید پرسیدم آن عکس سرجاده برروی تابلو متعلق به چه کسی می باشد؟ گفت  متعلق به همین شهید آقای سپیدپراست، وقتی آن لبخند زیبای ی. شهید را با چشمان خود دیده بودم تمام دلتگی هایم فراموش شد و آرامش عجیبی به من دست داده بود.

کد خبر 312125

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.