روزنامه اعتماد در یادداشتی به قلم محسن مهرعلیزاده به مسئله شورای شهر و جایگاه آن پرداخته و نوشته است:
«شهر»؛ و تامل درمورد ویژگی و کارکردهای مطلوب آن در تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب این سرزمین، بسیار مورد توجه بوده است. در شاهنامه فردوسی از شهری به نام سیاوشگرد نام برده میشود که نهتنها از نظر شهرسازی و معماری بینظیر بود، بلکه به عنوان مرکزی برای زندگی کرامتمندانه اقوام مختلف ایرانی در کنار یکدیگر و صلح و اتحاد میان ایران و توران درآمده بود. شهرهای ایران امروز، کمترنشانی از بزرگی و عظمت تاریخ این مرز و بوم را نشان میدهند. شهرهای ما هماکنون از متراکم، بزرگ شدن و به هم پیوستن روستاها و بدون هیچ ضابطهای شکل گرفته و دست به گریبان انواع مشکلات و بلکه بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند. سرنوشت غمبار این شهر آرمانی شاهنامه، دقیقا توصیف وضعیت کنونی ما است:
از آن شهر روشن یکی تیره گرد / برآمد که خورشید شد لاجورد
در شهرهای ما، همه شهروندان اعم از فقیر و غنی درگیر روزمرگی زندگی و تنشهای بیپایان و تکراری شدهاند. مهاجرتهای وسیع به مناطق شهری در دهههای اخیر و رشد بیضابطه و نامتوازن شهری با تکیه بر آینده فروشی، فروش منابع طبیعی و توزیع نامتعادل این درآمدها در کلانشهرها، ساخت اقتصادی و اجتماعی شهرهای ایرانی را به صورتی درآورده است که ثروتهای حاصل از صادرات به گروههای محدودی از جامعه میرسد و بدینگونه اختلاف طبقاتی بیداد میکند. زمین بازی، زمینخواری، ساخت و سازهای خارج از قاعده که عمدتا از رشوه و رانت سرچشمه میگیرد، فقیر و غنی را با هم در بحرانهایی فزاینده فرو میبرد و این وضعیتی است که «هست.» اخیرا بحثهای زیادی در خصوص تخصصهای مورد نیاز برای اداره شهر و ویژگیهای شورای شهر مطلوب مطرح میشود، اجازه میخواهم پاسخ خود را به این دغدغهها در چارچوب رهیافت توسعه پایدار و در یک کلمه یعنی؛ «مشارکت» در مدیریت شهری ارایه کنم. این مفهوم که به معنای فعالیتهای ارادی اعضای جامعه در شکل دادن به سرنوشت خود است، یکی از مولفههای اصلی سرمایه اجتماعی بوده و در سطح جهان به عنوان یکی از عناصر مهم توسعه پایدار شهری شناخته میشود.
بنیادیترین اندیشه زیربنای مشارکت مردمی، پذیرش اصل برابری مردم و هدف از آن همفکری، همکاری و تشریک مساعی افراد در جهت بهبود کمیت و کیفیت زندگی است. مشارکت بر سه ارزش بنیادین یعنی؛ «سهیم کردن مردم در قدرت»، «راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش» و «بازکردن فرصتهای پیشرفت» به روی آنهاست. ارزشهایی که زیربنای اندیشه «اصلاحطلبی» امروز ایران را شکل میدهد.
متاسفانه آماده نبودن پیشنیازهای مشارکت مثل؛ «مشکلات تامین معاش روزمره و نداشتن زمان و فراغت کافی پس از انجام فعالیتهای شغلی جهت مشارکت در امور عمومی»، «نداشتن آگاهی، توانایی و مهارت لازم جهت مشارکت اجتماعی و نبود دورههای آموزشی در این حوزه»، «احساس خطر از ناحیه اقتدارگرایان درصورت مشارکت اجتماعی» و «نبود جو سالم عمومی و تشویقکننده مشارکت در میان اطرافیان و اجتماع» باعث شده است که وضعیت مشارکت اجتماعی مردم در شهرها با وجود تلاشهای فراوان در زمینه نهادینه کردن مشارکت اجتماعی در تمام سطوح مدیریتی مانند تشکیل شوراهای اسلامی شهر وروستا در سطح کشور و تشکیل شورایاریها و سراهای محله صورت گرفته، وضعیت مناسبی نباشد. بر این اساس، اصلیترین وظیفه مدیریت شهری را، بسترسازی و ریلگذاری برای عبور از این دور تسلسل و آمادهسازی زمینه، برای مشارکتهای اجتماعی شهروندان در سرنوشت شهر میدانم. مدیریت شهری باید زمینههای حضور فعال نهادهای غیر دولتی در حوزههای مختلف مدیریت شهری و رفع مشکلات اجرایی آنها را فراهم کند، نه اینکه خود باری بر دوش آنها باشد و از آنها استفاده ابزاری و انتخاباتی کند. یکی از ایدههای عامیانهای که بعضا توسط برخی اقتدارگرایان رواج مییابد، این است که کشور ما به دیکتاتورهایی مصلح احتیاج دارد که با قدرت فائقه خود، مشکلات را حل کرده و نهادهای اداری مدرن و کارآمد را با ضرب زور در جامعه نهادینه کنند. گسترش این گفتمان، همراه با منابع سرشار نفتی باعث سوءاستفاده «انحصار طلبان» و «فرصتطلبان اقتصادی» در مدیریت شهرهای ما شده و با بیهویت کردن نهادهای عمومی مثل شورای شهر، آنها را از جایگاه قانونگذار و ناظر بر اقدامات شهرداری به ناچار موید و همدست سوءمدیریتهای فردگرایانه یا محفلی میکند. بدینترتیب اصلیترین وظیفه اجتماعی مدیریت شهری و مهمترین ویژگی شورای شهر مطلوب را در تلاش برای استقرار واقعی نهادهای مشارکتی در شهرهای کشور میدانم که بخش مغفول از مدیریت شهری است. ایجاد ساختارهای لازم برای شفافسازی و نظارتپذیر کردن فرآیندهای مالی و اداری شهرداری به نحوی که آحاد جامعه این امکان را داشته باشند که روزانه از ریزترین نقل و انتقالهای مالی و تصمیمات اداری شهرداری آگاه باشند، فوریترین اقدام شورای شهر در راستای بازگرداندن شورای شهر به جایگاه واقعی خود است.
روزنامه جوان نیز در یادداشتی به قلم محمدجواد اخوان به مسئله حمله به سفارت عربستان که در مناظره روز جمعه از سوی یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بیان شد، پرداخته است:
در جریان اولین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، موضوع «حمله به سفارت عربستان» از سوی یکی از نامزدها مطرح شد و این حادثه توجیهی برای بیکاری جوانان ایرانی معرفی شد. مطرح شدن این موضوع، ناخودآگاه پرونده روابط دیپلماتیک میان ایران و رژیم آل سعود در سالهای اخیر را میگشاید که یکی از صفحات بسیار تلخ آن فاجعه غمبار منا است؛ فاجعهای که به شهادت هزاران مسلمان و نزدیک به 500 حاجی ایرانی انجامید. به گواه تاریخ این حادثه مرگبارترین کشتار شهروندان ایرانی در خارج از مرزهای کشور در طول سالهای اخیر بوده است.
هنگامی که یکی از نامزدهای انتخابات برای توجیه ناکارآمدی دولتی که عضو آن است به دلسوزی برای سفارت رژیم آل سعود پرداخت، بسیاری از شهروندان ایرانی، خصوصاً خانواده شهدای منا در دل با خود میگفتند ای کاش، ذرهای از این اشتیاق و دغدغهمندیای که برای این سفارت وجود داشت، برای وضعیت تلخ شهدای ایرانی منا نیز وجود داشت.
روشن است که حمله به آن سفارت، به هیچ عنوان قابل دفاع نیست، اما در کنار این مسئله میدانیم که یکی از اولین وظایف دولتها، حمایت از حقوق شهروندانشان چه در داخل قلمرو سرزمینی و چه در خارج از آن است. بر این اساس امروزه در دنیا یکی از شاخصههای قدرت دولت بر اساس همین موضوع تعیین میشود. اتفاقاً یکی از جدیترین شعارهای آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 92، بازگرداندن عزت و احترام به «پاسپورت ایرانی» بود. فاجعه منا یکی از مصادیق مهم برای ارزیابی میزان تحقق این وعده نامزد پیروز انتخابات یازدهم بود. شهریور 1394 و در موسم حج تمتع، شهروندان ایرانی در حالی حجاج خود را بدرقه میکردند که از حادثهای که جان چند هزار حاجی بیگناه را تهدید میکرد، بیاطلاع بودند.
در دوم مهر در اولین روز وقوف حجاج در منا برای انجام مناسک رمی جمرات، هنوز چندساعتی از طلوع آفتاب نگذشته بود که پلیس سعودی با مسدود کردن مسیرها و هدایت حجاج به خیابان موسوم به 204، موجب ایجاد ازدحام فوقالعاده در این خیابان شد. در ادامه ماجرا بیکفایتی، سهلانگاری و عدم رسیدگی مأموران آلسعود به حال مجروحان و آسیبدیدگان این حادثه، منجر به وقوع یک فاجعه بزرگ انسانی شد که در پس آن بیش از 7هزار نفر از حجاج مسلمان از سراسر دنیا با لبان تشنه به شهادت رسیدند.
در میان شهدای این فاجعه تعداد 464 نفر از شهروندان ایرانی نیز حضور داشتند و طبعاً در فاجعهای با چنین ابعاد ضایعهباری از مسئولان کشورهای متبوع انتظار میرود پیگیر احوال و سرنوشت اتباع خود باشند. در حالی که از سرنوشت صدها حاجی ایرانی اطلاعی نبود، چند ساعت پس از وقوع حادثه رئیسجمهور به همراه وزیر خارجه عازم نیویورک شدند تا به دیدار با همتایان غربی خود بپردازند. دو روز بعد که ابعاد فاجعه انسانی بیشتر مشخص شد، هیئت دولت به ریاست معاون اول رئیسجمهور تصمیم گرفت هیئتی را به سرپرستی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بهمنظور بررسی حادثه و پیگیری احوال حجاج ایرانی حادثهدیده عازم عربستان کند. با این حال علی جنتی، سرپرست هیئت مذکور هیچگاه به این سفر نرفت، چراکه او نیز به سرنوشت ابوطالبی دچار شده بود. عربستان از اعطای روادید به جنتی خودداری کرد، بنابراین عملاً اعزام هیئت مذکور کأن لم یکن تلقی شد.
هرچند چند روز بعد وزیر بهداشت در رأس هیئتی عازم جده شد، اما به اذعان قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت، وی تنها بهعنوان یک زائر معمولی و عمرهگزار و با گذرنامه عادی عازم جده شده است، نه وزیر دولت جمهوری اسلامی ایران و با گذرنامه سیاسی. در همین روزها که روحانی و ظریف مشغول گفتوگوهای با چاشنی لبخند بودند، دولت عربستان نهتنها به هیئت ایرانی ویزا نداد، بلکه از تحویل اجساد شهدای ایرانی فاجعه منا خودداری کرد و بعدها معلوم شد تعدادی از همین شهدا را همان روزهای اولیه و مقارن با حضور هیئت ایرانی در نیویورک، دولت عربستان به خاک سپرده است. هرچند بر اساس کنوانسیونهای بینالمللی، اجساد اتباع بیگانه جزو حقوق کنسولی کشورها محسوب شده و در صورت درخواست، باید به دولت متبوع استرداد گردد، اما رژیم پادشاهی عربستان سعودی از تحویل پیکرهای ایران خودداری میکرد. درست در همین مقطع بود که دولت ایران چهار بار از کاردار عربستان در تهران درخواست صدور روادید برای هیئت ایرانی کرد، اما هر بار با پاسخ منفی سعودی مواجه میشد. همان روزها رسانههای بینالمللی عکسی از محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت یازدهم منتشر کردند که در صحن مجمع عمومی سازمان ملل در کنار صندلی متعلق به امیر کویت زانوزده بود.
رسانهها در تکمیل این خبر نوشتند که ظریف از کویت خواسته بود تا میان ایران و ریاض میانجیگری کند، آنهم فقط برای صدور روادید برای نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران. خبرهای دیگری هم از درخواست میانجیگری وزیر در حال لبخند ایرانی از سران فرانسه و انگلستان برای میانجیگری با عربستان منتشر شد که فارغ از صحتوسقم آنها، هیچ نتیجهای نداشت. سرانجام رهبر معظم انقلاباسلامی، حضرت امام خامنهای که تلاشهای دولت را بیفایده دیدند و مصلحت را به ورود به این صحنه دیدند در سخنانی عزتمندانه به سعودیها هشدار دادند:«امروز هم در انتقال ابدان مطهرشان به کشور مشکلاتی وجود دارد... مسئولان کشور عربستان به وظایفشان عمل نمیکنند بلکه در مواردی نقطه مقابل وظایفشان عمل میکنند، موذیگری میکنند. اگر کشور ما و ملت ما بخواهد در مقابل عناصر اذیتکننده و موذی عکسالعمل نشان بدهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود؛ ما تا حالا خویشتنداری کردیم.... اگر بنا شد عکسالعمل نشان بدهیم، عکسالعملهای ما خشن هم خواهد بود، سخت هم خواهد بود.»
تنها چندساعتی از نهیب معظمله نگذشته بود که عربستان سریعاً همکاری خود را با نمایندگان ایرانی آغاز کرد و برای تحویل ابدان مطهر شهدای ایرانی فاجعه منا قول مساعد داد. این در حالی بود که به اذعان خود مسئولان دولت یازدهم، تا یک روز از پیش از آن عزم آلسعود برای تدفین همه قربانیان فاجعه منا در خاک عربستان بود. نکته قابلتأمل در این ماجرا، آن بود که در عرف بینالملل معمولاً سران کشورهایی که تعداد قابلتوجهی از اتباعشان دچار چنین حادثهای میشوند، سفر خود را نیمهکاره رها میکنند و به کشور خود بازمیگردند تا اولاً حادثه مدیریت شود و از تألمات ملت کاسته شود، بااینحال آقای روحانی، بیتوجه به وقایع حج به سفر خود در امریکا تا چهار روز پس از فاجعه منا ادامه داد و تنها یک روز زودتر از موعد مقرر به کشور بازگشت! حتی به اذعان آقای ظریف اقدام متناسبی برای کاهش روابط با این رژیم در اعتراض به پایمال کردن حقوق شهروندان کشورمان انجام نشد. وی در خصوص روابط با رژیم آلسعود میگوید:«نزدیک به 500 زائر ما در مراسم حج کشته شدند، اما ما روابط خود را قطع نکردیم، حتی روابط خود را با عربستان کاهش هم ندادیم». این جملات ظریف در واقع نگاه منفعلانه غیرمسئولانه برخی را در برابر – به قول ایشان- برادران سعودی پدیدار میسازد.
مظلومیت شهدای منا به همینها ختم نمیشود. اینک 19 ماه از فاجعه تلخ شهادت صدها شهروند مظلوم ایرانی در خیل حجاج شهید منا میگذرد و معاون دولتی که وعده بازگرداندن عزت پاسپورت شهروندان ایرانی را داده است، تنها برای سفارت عربستان سعودی دلسوزی میکند و شهدای منا را به کلی از یاد برده است. شهدای منا، مظلوم بوده و هستند و جای خالی دفاع از حقوق پایمال شدهشان، آشکارا حس میشود.
روزنامه شرق نیز در مطلبی به قلم الهه کولایی به انتظارات زنان از دولت دوازدهم پرداخته و نوشته است:
مطالبات زنان از دولت در آستانه انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم موضوع گستردهای است که بخشی از آن شامل مطالبات تاریخی و انکارشده زنان و بخش دیگر، شامل مطالبات آنان در راستای توسعه همهجانبه کشور است. برای تشریح این مطالبات لازم است ابتدا نگاهی به عملکرد دولت یازدهم در حوزه زنان داشت. آقای دکتر روحانی و همراهان ایشان، بهویژه در حوزه معاونت زنان، در دوره چهارساله تصدی خود تکالیف دشواری برای انجام داشتند که ناشی از برنامههای بهجامانده از دو دوره ریاستجمهوری پیش از آن بود؛ برنامههایی که به بسیاری از دستاوردهای زنان ایرانی در سالهای پس از انقلاب آسیب جدی رسانده بود. در این شرایط، کار دشوار دولت ترمیم و بهبود بخشی از آسیبهای ناشی از روند اجرای برنامههای سیستماتیک و سامانیافته دولت قبل برای بازگرداندن زنان به خانهها و نادیدهگرفتن ضرورت حضور آنان در عرصههای عمومی در حوزه سیاست و اقتصاد بود. دولت یازدهم باید ابتدا آثار این سیاستهای خسارتبار را جبران میکرد و از میان میبرد، سپس شرایط را برای استفاده از توانمندیهای زنان در عرصههای مختلف فراهم میکرد. یکی از مهمترین تقاضاهای زنان نهتنها در شرایط کنونی بلکه در همه دورهها، این است که بتوانند به تناسب توانمندیها و استعدادهای انسانی خود، در عرصههای فردی، عمومی و حوزه اجتماعی خارج از خانه نقش فعال و تأثیرگذاری ایفا کنند. شاهد بودیم دولت آقای دکتر روحانی شعار مهم ایجاد فرصتهای برابر برای زنان را مطرح کرد. دراینزمینه، اقداماتی نیز انجام شد؛ اما به طور طبیعی نیاز است برای بهبود وضعیت زنان در دسترسی به فرصتهای برابر و ایجاد شرایط مناسب برای استفاده از ظرفیتهای انسانی آنها، اقدامات بیشتری بر پایه افزایش آموزش عالی و افزایش توانمندی زنان در عرصههای مختلف اجتماعی انجام شود.
این تکلیف بهسادگی امکان برآوردهشدن و انجام ندارد؛ به نظر میرسد در ادامه فعالیتهایی که معاونت زنان ریاستجمهوری در چهارسال گذشته انجام داد، تلاش برای رفع محرومیت و ایجاد فرصتهای برابر برای زنان، باید از گستره و توجه بیشتری برخوردار شود. نکته مهم این است که زنان بهعنوان نیمی از آحاد جامعه، تقاضای صلح، ثبات، آرامش و بهبود شرایط عمومی کشور برای توسعه همهجانبه را دارند. موضوع جنسیت و تقاضاهای تاریخی انکارشده آنان، بخشی از مطالبات زنان را تشکیل میدهد. زنان بهخوبی آگاهاند که پیشرفت برنامههای توسعه از سوی دولتی که به این رویکرد باور دارد و به ضرورت آن توجه میکند، نیازی اساسی است؛ چراکه توسعه و پیشرفت همهجانبه، سبب میشود موضع جنسیت و تلاش برای رفع محرومیتها، در متن برنامههای توسعه دیده شود. بر همین اساس، به نظر میرسد تکالیف گوناگونی فراروی دولت قرار گرفته است. ضرورت رسوخ و گسترش نگرش جنسیتی در برنامههای مختلف توسعه، یکی از این تکالیف به حساب میآید. از سوی دیگر، به دلیل به حاشیه راندهشدن زنان در عرصههای تصمیمگیری و مدیریت کشور در همه سطوح از مدیران عالی دولت یازدهم، انتظار میرود در ادامه تلاشهای خود در دولت دوازدهم این سطوح را بیشتر مرکز توجه قرار دهند و در واقع به تواناییهای انسانی و شایستگیهای زنان در حوزههای مدیریتی، در سطوح گوناگون بیشتر توجه شود تا امکان تحقق برنامههای توسعه بیشتر فراهم آید.
روزنامه قانون نیز در یادداشتی به قلم داوود حشمتی به تحلیل جدایی اصولگرایان سنتی پرداخته و آورده است:
در جبهه اصولگرایی شاهد تغییرات مهمی هستیم. آن زمان که پایداری در انتخابات مجلس در سال 90 متولد شد، آمد تا ریشه فصل الخطاب بودن جامعتین را در میان اصولگرایان بزند، و در نهایت موفق شد. امروز میبینیم که در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری که مهمترین عرصه فعالیت سیاسی است، هیچ کدام از این دو قطب روحانیت در اصولگرایی هیچ جایگاه و وزنی برای بحث ندارند. حتی تشکیل جمنا هم نتوانست در مقابل آنها بایستد. پایداری حالا خیمه خودش را جای دیگری در مشهد علم کرده و از روحانیون تهران و قم میخواهد زیر آن خیمه بروند. خیمهای که ستونش را با حجتالاسلام رئیسی برپا کردهاند. این میان جمنا دچار گرفتاری سختی شده است. آنها که سعی کردند با راه اندازی این تشکیلات جای خالی جامعتین را پر کنند و جوان ترها کار را زیر نام دیگری پیگیری کنند، به مشکل بزرگی برخورد کردند. پایداری توانست کاری که آنها نتوانسته بودند انجام دهند، صورت دهد. هم رئیسی را راضی به حضور در انتخابات کرد و هم جلیلی از نامزد شدن منصرف شد. هر دو این اتفاقات اگرچه خواسته جمنا بود، اما چون به دست آنها انجام نشد، برایشان به نقطه ضعفی تبدیل شد و وزنشان را پایین آورد. آنقدر که دیگر رفته رفته بسیاری از پشت سر تشکیلات جمنا چرخیده و به سوی ستادهای رئیسی میروند تا در نهایت قالیباف بماند یکه و تنها. بحث رقابت این دو بحث مفصلی که در روزهای آینده و با علنی تر شدن رقابتها راحت تر می توان راجع به آن حرف زد اما فعلا باتوجه به بیشتر دیده شدن قالیباف در اولین مناظره رقابتها شدت میگیرد.
اما اینجا بحث بر سر یک چرخش مهم دیگر نیز هست. جایی که باهنر از خواستگاه اصلی اصولگرایان سنتی جدا شده و مواضعی میگیرد که در حمایت از دولت است. همین موضوع واکنش میرسلیم را هم به دنبال داشت. او درباره اینکه باهنر گفته میرسلیم کنار می کشد، گفت: باهنر خوب است به کارهای خودش بپردازد. تصمیمات ما باید از زبان من و حزب گفته شود. شخص دیگری حق ندارد از قول ما حرفی بزند. ما تا آخر ایستاده ایم. ما با جمنا اختلاف سلیقه داریم و این انتخاب را به عهده مردم گذاشته ایم که کدام سلیقه را انتخاب می کنند».
باهنر به موتلفه بسیار نزدیک بود. از این نظر مخالفتهای او و میرسلیم بیش از پیش جلب توجه کرده و در چشم میآید. با این حال لابیگر معروف مجلس، ترجیح میدهد تمام تخممرغ هایش را در سبد جمنا هم قرار ندهد . او از یک طرف پنبه قالیباف را می زند و از طرف دیگر از دولت روحانی طوری تعریف میکند که به تیتر اول رسانهها تبدیل شود. او میگوید: «روحانی زمانی روی کار آمد که تورم 44 درصد بود، الان تورم 30 درصد کاهش پیدا کرده. برخی سیاه نمایی می کنند و می گویند برجام اثری نداشت؛ ما با برجام هفت گل زدیم» .اما بخش دیگری از حرفهای او را نیز میتوان نشانههایی از خروج نهایی از جمنا و چرخش به سمت رئیسی تعبیر کرد. باهنر درباره نحوه انتخاب کاندیدای واحد گفته: «درنظرسنجیها کمیت رای و روند افزایشی یا کاهش آرا نیز مورد توجه است و در نهایت تلاش میشود بهترین گزینه انتخاب شود.» تکیه گاه انتخاب کاندیدای واحد همین بررسی «روند افزایش یا کاهش آرا » است. براساس نظرسنجیهایی که برای قالیباف و رئیسی قابل قبول است، روند آرای رئیسی افزایش بیشتری نسبت به قالیباف داشته و قالیباف نیز تلاش میکند این موضوع را با دادن وعدههای بزرگ و فریبنده جبران کند. با این همه تا روزهای پایانی نمیتوان در مورد اصولگرایان سنتی نظر قطعی داد. هنوز جامعه روحانیت مبارز از هیچ کس حمایت نکرده است.مدیر دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز در پاسخ به شایعات حمایت آنها از رئیسی با بیان اینکه این جامعه هنوز در باره نامزدها اعلام موضع نکرده است،گفت: مواضع رسمی این جامعه از طریق سایت یا در قالب بیانیه منتشر می شود. با این همه سکوت آنها اگر به حمایت از روحانی تعبیر نشود، قطعا در ضدیت با روحانی تحلیل نخواهد شد. جامعتین در دوران آیتا... مهدوی کنی حاضر نشد، زیربار فشارهای پایداری برود. آنها قصد داشتند آیتا... مصباح را به عنوان ضلع سوم تعیین کنند. حالا باید دید بعد از آمدن رئیسی و نزدیکی پایداری و روحانیون مشهد به او، حاضر میشوند این بار زیر خیمهای قرار بگیرند که زعامت و برتری اش با آنها نیست؟ توجه به این نکته هم ضروری است که تاکنون سخنی از دیدار رئیسی و جامعه روحانیت مبارز تهران به میان نیامده است.
روزنامه کیهان نیز در مطلبی به قلم حسین شمسیان درباره «تغییر برای مردم» نوشته است:
تب و تاب انتخابات اندک اندک بالا میگیرد و مردم با دیدن مناظرهها، پا در مسیر انتخاب سکاندار اجرایی 4 سال آینده کشور میگذارند.
فارغ از شیوه مناظره پخش شده و محتوایی که میتوانست به مراتب بهتر باشد، اتفاق نادر در این دوره از انتخابات در همین مناظره اول رقم خورد و آن نمایشی تمامعیار از ناکارآمدیها و ناتوانیهای 4 ساله اخیر مدیریت اجرایی کشور بود.
در همه 4 سال گذشته کمتر امکانی برای بیان انتقاد از دولت در رسانه ملی وجود داشت و بخش مهمی از جامعه از حقایق مهم و تعیینکننده کارنامه دولت بیاطلاع ماندند. خارج از رسانه ملی هم هرگاه کسی نقد و نظری مشفقانه بیان کرد، با انواع برچسبها و ناسزاها نواخته شد. دولتمردان به این شیوه خو گرفتند و انتظار نداشتند کسی روی اشکالات فراوان دولت انگشت سؤال بگذارد و در مقابل چشم مردم از آنها بپرسد«رسیدگی به حال محرومان خوب است، اما چرا فقط در همین ماههای آخر»!
اما فضای مناظره، فضای یکطرفه صحبت کردن نیست و اینگونه شد که کارنامه خالی بعد از چهار سال رو شد!
افزون بر انکار بدیهیترین وعده رئیسجمهور مبنی بر ایجاد 4 میلیون اشتغال در مناظره روز جمعه که موجب بهت و حیرت مردم و اصحاب رسانه شد، نکته بسیار مهم دیگری هم در آن مناظره مشهود بود. نکتهای که نباید به سادگی از کنار آن گذشت و چشمها را به روی آن بست.
آن نکته مهم این بود که دو کاندیدای اصلی و پوششی دولت، در برابر همه پرسشهای مختلف از جمله فاصله طبقاتی، تبعیض، بیعدالتی، اشتغال و ...، ضمن آنکه ناچار به پذیرش مشکلات متعدد کنونی و اقرار به خوب نبودن اوضاع بودند، هیچ برنامه و راهکار و چشماندازی ارائه نمیکردند!
از جمله این قولها میتوان به اقرار رئیسجمهور محترم پس از 4 سال به بیکاری و تاثیر آن در بحرانهای اجتماعی اشاره کرد، آنجا که گفت: «ریشه حاشیهنشینی، بیکاری است، مردم برای پیدا کردن شغل به حاشیه شهرها میآیند» یا آنجا که معاون اول رئیسجمهور صراحتا بر وجود تبعیض و نابرابری در دسترسی به تسهیلات صحه گذاشت.
اینها، همان حرفهایی بود که مردم سالها میگفتند و دولت در پاسخشان ناسزا میگفت!
اما چرا این بار این سخنان را از دهان مقامات ارشد دولت شنیدیم!؟
پاسخ روشن است، آنها هم به این نکته پیبردهاند که مردم از بیعدالتیها و تبعیضهای ناروا خسته و گلایهمندند و حالا تصور میکنند میتوانند بر موج این نارضایتی سوار شوند! غافل از اینکه خود، عامل همین وضعیت تاسفبارند و هرچه در مقام همراهی برآیند، بیش از پیش از چشم مردم میافتند. اول به خاطر وضعی که به سر مردم آوردهاند و سپس به خاطر تلاش برای فرافکنی و انکار نقش خود در این وضعیت نابسامان.
این همان نکته مهم و تلخ مناظره اخیر است.همگان دیدند که دو کاندیدای اصلی و پوششی دولتی، در عین پذیرش وضع موجود و تلخکامیها و ناکامیهای مردم، کمترین برنامه و ایدهای برای برونرفت از این شرایط ارائه نمیکنند! یعنی آنها بازهم دلشان میخواهد رئیس دولت بشوند اما بیمسئولیت و بیبرنامه! کوچکترین چشماندازی، کمترین نقطه امیدبخش و سر سوزنی نوید در سخنان دکتر روحانی و مهندس جهانگیری وجود نداشت! هیچ برنامه کوتاهمدت و بلندمدتی برای رفع این همه مشکل از سوی آنها ارائه نشد!
نمیشود انکار کرد که اکنون میلیونها بیکار داریم بیکارانی که برخی بیکار بودند و کاری برایشان درست نشد و بیکارانی که کار داشتند و در این دولت شغلشان را از دست دادند. رئیسجمهور و معاون اول او اینها را قبول دارند اما نمیگویند برای آنها چه خواهند کرد! آنها مدام مشکل مسکن مردم را همراه و همزبان با دیگر نامزدها تکرار کردند تا نشان دهند یاد فقرا و محرومان افتادهاند! اما یک خط برنامه عملی برای خانهدار شدن مردم ندارند! طنزهای تلخی مثل«مسکن اجتماعی» را 4 سال است از دولتمردان میشنویم و در این فاصله، حتی یک آجر با این اسم برای محرومان و بیخانهها روی آجر گذاشته نشده است!
این نکته را باید مهمترین و درسآموزترین نکته مناظره دانست. در حالی که برخی دیگر از نامزدها مشخصا حل مشکل ازدواج، اشتغال و مسکن را در رأس برنامههای خود معرفی و ایدههای خود را برای مردم به صورت مشروح بیان میکنند و نور امید در دل مردم میافروزند، مقامات دولت، حتی حوصله و حال بیان آرزوی مردم در حد حرف را هم ندارند، ولی رای مردم را دوست دارند!
چرا دولتمردان هیچ برنامهای ارائه نمیدهند!؟ آیا آنها نمیدانند که مردم برای انتخاب، به برنامهها نگاه میکنند نه به کنایهها و متلکها و منازعات سیاسی بیحاصل!؟
بعید است که رجال سیاسی در حد رئیسجمهور و معاون اول او این نکته بدیهی را ندانند.
آنها اصلا یکبار این راه را تجربه کردهاند و با وعده، اعتماد مردم را جلب کردهاند. همین 4 سال قبل بود که رئیسجمهور محترم وعده داد: «آنچنان مردم را از درآمد سرشار کنم که اصلا این 45 هزار تومان پول یارانه به چشمشان نیاید» و امروز بعد از 3 سال و چند ماه، قدرت خرید آن یارانه 45 هزار تومانی آنقدرکاهش پیدا کرده که تاثیر آن حداقلی شده است! مثلا در سال 92 با یارانه 45 هزار تومان، امکان خرید 10 کیلو برنج ایرانی وجود داشت اما اکنون حدود سه یا چهار کیلو! این معجزه دولت یازدهم است! دکتر روحانی وعده داد 4 میلیون شغل درست میکند و مردم به او اعتماد کردند، اما اکنون نه تنها فرزندان بیکارند، که پدرها هم به خاطر تعطیلی عظیم و بیسابقه هزاران کارگاه و کارخانه، بیکار و خانهنشین شدهاند! همان روزها هزاران وعده دیگر هم داده شد و مردم به آن حرفها اعتماد کردند، اما همه آنها یا فراموش شده و یا صراحتا و در روز روشن انکار میشود!
پس با وجود این تجربه، چرا بار دیگر آن را به کار نمیگیرند!؟
راز این رفتار را باید در مبانی فکری دولت یازدهم دید. دو نگاه اساسی در خصوص مردم وجود دارد.
نخست نگاهی که مردم را ولینعمت خود میداند و خدمت به آنها را اصلیترین و یگانه وظیفه دولتمردان و مدیران کشور. در این نگاه، این جناح و آن جناح موضوعیت ندارند و میزان ارزشمندی آنها، به اندازه وفاداریشان به انقلاب و خدمتشان به مردم است. در این نگاه، برای هر مشکل مردم به قدر وسع و توان و بضاعت، طرح و تدبیری وجود دارد و تا رفع مشکلات و سختیها، استراحت و از پای نشستن معنی ندارد. صاحبان این نگاه خود را یکی از آحاد مردم میدانند و مثل آنها زندگی میکنند، از درد دلشان باخبرند و در غم و شادی آنها شریکند.
نگاه دوم نگاهی است که مردم را فرع و طفیلی اصحاب ثروت و اشرافیت میداند. در این نگاه، مردم ماشین رای هستند، مردم ابزار رسیدن به قدرت و پلهای برای رشد و ترقی حساب میشوند.مردم تا آنجا ارزش دارند که بشود از کنار آنها به منفعتی رسید. در این نگاه، به دست آوردن دل اقلیت برخوردار و اشرافی، از به دست آوردن دل تودههای میلیونی اهمیت بیشتری دارد! در این نگاه، ماشین یک مقام رانتی لانه کرده در دولت، به اندازه کل هستی اهالی چند روستا ارزش دارد و تازه او این مقدار را کم میداند و سهم خود از سفره انقلاب را بیش از این میداند! در این نگاه است که فلان مقام مسئول و سیاستگذار، پیش از آنکه به فکر مردم و برنامهریزی برای آسایش آنها باشد، به فکر منفعت خود و شرکایش در دهها شرکت و کارتل رانتی است. نگاهی به ماجراهای تلخ و تکاندهنده پتروشیمی و مسکن در این سالها، نمایشی تمامقد و تمامعیار از این مدل نگاه به مردم است.
این نگاه در نقطه مقابل دیدگاه امام علی علیهالسلام است آنجا که به مالک اشتر میفرمایند: «باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانهروی سازگارتر و با عدالت دمسازتر بوده و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای گذارد و حال آنکه اگر تودههای مردم از تو خشنود باشند، خشم نزدیکان ناچیز است. خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش حاکم باری گراناند و چون حادثهای پیش آید کمتر از هر کس به یاریاش برخیزند و خوش ندارند در باره آنان به انصاف قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از حاکم میطلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس میگویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند و در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.»
شاید حالا بهتر بتوان فهمید که چرا دولتمردان کنونی، حتی حاضر به وعده دادن هم نیستند! آنها از یکسو در چهار سال اخیر نشان دادهاند که کمترین اراده و توانی برای پویایی و تحرک اقتصادی ندارند و از دیگر سو ثابت کردهاند که همدستی و همداستانی با برخی اصحاب ثروت و قدرت را بر همدلی با محرومان و مستضعفان ترجیح میدهند. لذا حاضر نیستند حتی در مقام حرف، تن آنها را بلرزانند و تشویشی به روح و جانشان وارد کنند! وقتی 25 میلیارد دلار کالای قاچاق به کشور وارد میشود، قطعا شبکه و زنجیرهای مهم و مستحکم در اصلیترین کانونهای دستگاه اجرایی این حجم عظیم و ویرانگر را هدایت میکند و کیست که بتواند از این ثروت افسانهای به نفع مردم چشم بپوشد و شعاری بر خلاف رای و نظر قاچاقچیان بدهد!؟ وقتی پولی که باید در مسکن هزینه شود، در هزارتوی شرکتها و بانکهای آلوده و ربوی تبدیل به سپرده و سرمایه میشود و منفعت ناروای آن به جیب عدهای خاص میرود، وقتی دهها هزار میلیارد تومان پول مردم در بانکها بین نورچشمیها و سفارششدهها پخش میشود، و مردم برای یک وام جزئی پشت در میمانند، کیست که بتواند بر این راه باطل و نامیمون مهر پایان بزند و ثروت مردم را به خودشان بازگرداند!؟
چنین تحولی نیازمند دولتی انقلابی و بانشاط و البته پاکدست است و راهی جز این نیست. اگر در گذشته، مسیر ثروت ملی به نفع عدهای خاص و سرمایهدار تغییر کرد و صاحبان بنگاههای رانتی در مصدر امور اجرایی و سیاسی نشستند، اکنون باید آن مسیر را عوض کرد و همه چیز را به نفع مردم تغییر داد. تنها در سایه تغییر به نفع مردم است که امید به ایران بازمیگردد.
وطن امروز نیز در یادداشتی به قلم حسین قدیانی آورده است:
برای مثل«از قضا سرکنگبین، صفرا فزود»، هیچ مثالی ملستر از اسحاق جهانگیری نیست که به میدان انتخابات آمد بلکه باری از دوش حسن روحانی بردارد اما ناخواسته شد باری دیگر بر گرده رئیس ناخوشاحوال دولت موسوم به اعتدال! حالا رئیس فعلی قوه مجریه، رقیبی هم از درون کابینه پیدا کرده و این شوخی، آنقدر برای اصلاحطلبان جدی شده که گاه به تلویح و گاه به تصریح، خواهان کنارهگیری روحانی به نفع جهانگیری بشوند! ناظر بر رفتار و گفتار معاون اول روحانی در مناظره، بدون هیچ عذرخواهی از نامبرده، معتقدم اسحاق جهانگیری، مصداق مسلم ککی است که از لباس جریان اعتدال و شلوار جناح اصلاحات، بیرون نخواهد آمد! او هر چه کند، دست آخر، به نفع مدافعان تغییر وضع موجود، تمام خواهد شد! جهانگیری تا آخر بماند، به نفع روحانی کنار برود، روحانی به نفعش کنار برود و حالا هرچی، تنها و تنها به تثبیت وضعیت بسیار بد و بسیار متشتت دولت اعتدال، کمک کرده است! طرفه حکایت اینجاست که اسحاق جهانگیری در مقام معاون اول حسن روحانی، هرگز نخواهد توانست خودش را به عنوان «آلترناتیو» وضع موجود جا بیندازد! اگر مردم، دولت اعتدال را به دولت رکود و بیکاری و عدم تولید و خلف وعده و ندیدن مشکلات و دروغ و تهمت و حامی فساد و پناهگاه مفسد و بیخیال نسبت به معضلات ریز و درشت خود میشناسند، لاجرم در این «کارنامه لرزان»، بعد از حسن روحانی، بیشترین نقش را به اسحاق جهانگیری در مقام معاون اول دولت اعتدال اختصاص میدهند! اینکه ما دیروز تیتر یک خود را به بازی «دو سر باخت روحانی» اختصاص دادیم، یکسرش ناظر بر همین نقشی بود که اسحاق جهانگیری در مناظره ایفا کرد! او که قرار بود «مکمل روحانی» باشد، حالا خواسته یا ناخواسته، مروج زمزمه «عبور از روحانی» شده! و صرف این زمزمه، مؤید وضع درب و داغان حسن روحانی در انتخابات است! آنچه ما در روزهای قبل، تنها مستند بر یک تحلیل درست، مینوشتیم، اینک اسحاق جهانگیری را هم یار و به تعبیر بهتر «مکمل» خود میبیند! یک لحظه فکر کنید! چیزی هم آیا از این بدتر برای یک رئیسجمهور 4 ساله متصور هست که اولا از فرط عدم تسلط بر آمار، نیز از فرط کارنامه ضعیف، مجبور باشد همراه معاون اول خود به صحنه مناظرهها بیاید؟! و ثانیا بعد از اولین مناظره، مشاهده کند که حتی در روزنامههای همسو، به نامزد پوششی بیشتر از خودش توجه میکنند؟! القصه! تعریف روحانی، ذیل جهانگیری، بدترین آسیب به شخصیت متزلزل روحانی است! و البته از یاد نبریم صرف حضور جهانگیری بهعنوان «نامزد ضربهگیر» هم، همان اول کار، آسیب فراوانی به حیثیت روحانی زد! این از یک سر بازی دوسرباخت روحانی! آن سر دیگر اما به درخشش محمدباقر قالیباف بازمیگردد که خیلی شیک و تمیز، اولا توانست خودش را آلترناتیو وضع موجود جا بیندازد و ثانیا توانست جلوی چشم همه ملت، بیش از پیش، دروغهای درشت و خلف وعدههای آنچنانی حسن روحانی و شرکا، منجمله همین معاون اول را به وی گوشزد کند! فیالمثل آنجا که قالیباف، ناظر بر وعده تحول اقتصادی ظرف 100 روز، خطاب به روحانی گفت: «شما صداقت ندارید، به اضافه اون!» واضح است «اون» یعنی «عقل» را کلیت این جریان هم خیلی ندارد، چرا که «از قضا، سرکنگبین، صفرا فزود»! حالا مجهولات جریان هوادار وضع موجود، با وجود شوی دراماتیک جهانگیری، بیشتر از قبل هم شده! جهانگیری اما با نوع ادبیات خود، نشان داد چیزی فراتر از حرفهای سخیف چهارواداری ندارد!
روزنامه آرمان نیز در مطلبی به قلم حسین راغفر به انتخابات شورای اسلامی شهر تهران آورده است:
امروز فضاهای شهری با عنوان فضای عمومی و همچنین داراییهای مشاع شهروندان درحالی به فروش میرسد که در هیچنقطه ازجهان مسئولان شهری نمیتوانند بدون نظر شهروندان تعرضی به حقوق عمومی داشته باشند. ساخت یک برج در مناطق مسکونی به منزله محروم ساختن شهروندان در آن منطقه از چشمانداز عمومی و بهرهگیری از هوای تازه و سالم است. فروش فضاهای عمومی موجب مشکلات دیگری از جمله ترافیک نیز میشود، زیرا در بسیاری از مناطق مسکونی شمال شهر تهران، ترافیک وضعیتی به وجود آورده است که معابر در این مناطق حتی کمترین همخوانی با برجهای ساخته شده در این مناطق ندارند. از سویی با توجه به ساخت وسازهایی که بر روی گسلها در تهران در چند سال گذشته به وجود آمده باید در انتظار فاجعه در صورت زمینلرزه بود. عمق این فاجعه آنقدر سنگین خواهد بود که تهدیدهای آن، جهان و مرزهای فراملی را در بر خواهد گرفت. بنابراین مشکلات شهری در تهران تنها به فروش شهر یا فضاهای شهری محدود نمیشود، بلکه جنبههای مختلفی در بردارد. نخست تخریب فضاهای عمومی و سبز و گسترش فضای سبز درحاشیه شهر تهران به جای داخل شهر که وضعیت اسفناکی به بار آورده است. سپس ایجاد امکانات ورزشی مطلوب در هر گوشه از شهر تهران که امکان فراغت نامتناسب برای شهروندان فراهم کرده است. در حقیقت نگاهها در مدیریت شهری امروز تهران نسبت به فضاهای عمومی نگاه کالایی است. غافل از اینکه این نگاه عوارض بسیار جدی به جامعه تحمیل میکند. علاوه بر تخریب محیط زیست و آلودگی هوا، از هم اکنون ظرفیتهای زیست انسانی و منطقی حتی برای نسلهای آینده از بین برده شده، به نحوی که جوانان در این شهر فرصت بهرهگیری از فضاهای ورزشی را از دست داده اند. عمدتا فضاهای سبز به چند پارک در کلانشهر تهران محدود شده است. علاوه برآن در سالهای اخیر قطع درختان، تخریب باغها و تبدیل آنها به برج و منازل مسکونی شرایطی به وجود آورد که عملا فضای تنفس شهر به شدت محدود شده است که این مشکلات زیست محیطی برای تهران فاجعه آفرین خواهد بود. تعرض به فضاهای عمومی تنها به موارد مذکور محدود نمیشود بلکه همانطور که پیشتر اشاره شد در بسیاری از مناطق شمال شهر تهران معابر عمومی به خاطر ساختوسازهای غیر اصولی از بین رفته است و به هیچرو امکان پیاده روی در معابر وجود ندارد. به طور مثال در خیابان آفریقا امکان تردد افراد از بین رفته است و فضای پیادهروها تبدیل به فضای تجاری و ظرفیتهای فروشگاهی شده است. علاوه بر این پولی کردن مناسبات اجتماعی در تهران زمینههای رشد فساد اقتصادی را به وجود آورده که طی ماههای گذشته تنها پردههایی از آن در قالب املاک نجومی کنار رفت. علاوه بر املاک نجومی؛ فضاها و میادین شهری در مدیریت کنونی شهر تهران به فروش رسیده است، بدین مفهوم به عدهای با واگذاری تجاری سیار اجازه داده شده که در هر نقطهای از شهر تراکم ایجاد کنند. باید اذعان داشت میراثی که از شهر تهران به شهردار آینده خواهد رسید بدهی هنگفتی تقریبا نزدیک به بودجه کل شهرداری در طول یکسال است. نابسامانیهای اجتماعی حاصل از وضعیت کنونی، شهر تهران را تهدید خواهد کرد و همچنین این نا بسامانیها متوجه شهردار آتی خواهد شد.
روزنامه آفتاب یزد نیز در مطلبی به قلم علیرضا کریمی سردبیر این روزنامه به «پدیده قالیباف» پرداخته و نوشته است:
صرفنظر از اینکه در مناظره نخست چه کاندیدایی پیروز و یا بازنده شد یک نکته ای در جریان مناظره فوق ظهور و بروز داشت که برای بسیاری جالب توجه و حتی موجب حیرت بود.محمد باقر قالیباف در جریان مناظره دو جمله کلیدی به کار برد که ناظران را متعجب کرد.در واقع این دوجمله از آنجا که قابل جمع بستن با هم نبودند بینندگان را در یک فضای مبهم قرار داد.شهردار تهران در بخشی از مناظره در رد روحانی و جهانگیری و خطاب به مردم گفت :«ما امروز با پدیده ای روبرو هستیم که به دوربین نگاه میکنند و دروغ میگویند.» این جمله معروف کاندیدای منتخب اصلاح طلبان در مناظره های حاشیه ساز سال 88 بود و به نوعی سند
آن نیزبه نام همان کاندیدا زده شده است.از سوی دیگر قالیباف در موضع دیگری وقتی صحبت از دولت قبلی میشود به اصطلاح مردمداری احمدی نژاد را ستایش میکند.در حقیقت شهردار تهران در یک مکان و درفاصله زمانی 3 ساعت هم از اصلاحطلبان برداشت میکند و هم از احمدی نژادی ها!
این نکته ای بوده که پس از پایان مناظره بارها در مورد آن در محافل مختلف بحث شد.عده ای از شهردار، انتقاد کردند که چرا باید از کسی مایه بگذارد که حضور ندارد و یا چرا سعی نمیکند خودش باشد.بهرحال سخن بیراهی هم نیست.
بالاخره مردم این روزها در آستانه یک انتخاب مهم هستند و شایسته نیست آنان را به اشتباه انداخته و گمراه سازیم.
در این وجیزه مختصر قصد دارم کمیبیشتر در مورد این مهم مداقه نمایم.یقینا تکلیف مردم با افرادی چون کوچکزاده، کریمیقدوسی، مرتضی آقا تهرانی، حمید رسایی، حسین شریعتمداری، باهنر، علی لاریجانی و خیلیهای دیگر در عالم سیاست روشن و مشخص است چون مواضع آنان خیلی کم تزلزل داشته و در سالهای گذشته یک خط مشخص را سیر نموده اند. فی المثل اگر روز جمعه شریعتمداری به جای قالیباف روی
صندلی شماره 3 نشسته بود هیچ گاه جمله «ما امروز با پدیده ای روبرو هستیم که به دوربین نگاه میکنند و دروغ میگویند» را به کار نمیبرد. اما قالیباف چه ؟به راستی چرا اوگاهی منتهی الیه راست است و گاهی منتهی الیه چپ؟دلیل اتخاذ مواضع ژله ای از سوی شهردار چیست؟
روشن است که قالیباف آخرین تیر در چله خود را قصد دارد در این انتخابات شلیک کند و به همین خاطر هم قصد دارد تمام توان خود را به کارگیرد و هر حربه ای را که میداند و نمیداند فعال نماید.
اکنون این پرسش مطرح است؛عطف به آنچه گفته شد قالیباف اکنون خودش است یا برای اینکه رای مردم را کسب کند در حال رل بازی کردن است؟نگارنده معتقد است که شهردار تهران در این مناظرهها خود خودش است.آری؛محمد باقر قالیباف پیش از این و در موسمهای مختلف تلاش داشت بازیگر یک جریان سیاسی باشد و گاهی در قالب اصولگرا قرار گیرد و گاهی قالب اصلاح طلبی اما اینک و پس از سالها حضور در سپهر سیاسی کشور به نیکی در حال نشان دادن رویکرد اصلی خود است. رویکرد فوق همان رویکرد سیال سیاسی است که شما میتوانید توسط آن در آن واحد هم اصولگرا باشید و هم اصلاح طلب.یکبار میتوانید از جمله معروف کاندیدای مشهور سال 88 مدد بگیرید و همزمان دولت احمدی نژاد را نیز ستایش و مدح کنید. پرسش بعدی اینجاست ؛آیا این رویکرد سیاسی مقبول است و فرجام خوشی دارد؟یعنی اصولا به کسی که در عالم سیاست باری به هرجهت است میتوان اعتماد کرد؟
یک مثال این جا کارساز میتواند باشد.محمود احمدی نژاد هرچقدر از عمر خود و دولت اش گذشت از آن خواست سیاسی خود فاصله گرفت و سعی کرد به اصلاحطلبان نزدیک شود.تا جایی که این اواخر در موضع گیری، اصلاح طلبی را با ساختارشکنی اشتباه گرفته و سخنانی را بر زبان جاری میساخت که هیچ اصلاحطلبی به آن اعتقاد نداشت.اما آیا این تغییر مواضع و رویکرد پایگاه اجتماعی او را قویتر ساخت یا سست تر؟پاسخ روشن است؛ رئیس دولت قبل هرچقدر از خواست سیاسیاش فاصله گرفت به همان نسبت نیز پایگاه خود را از دست داد.او اگر همانی میبود که هست هیچ گاه به چنین جایگاهی نمیرسید و طرفداران وی از او نمیبریدند.
در مورد محمد باقر قالیباف هم این نکته سنخیت دارد.شهردار تهران از جمله چهرههای سیاسی است که یک جریان سیاسی مشخص ندارد و گفتمانی را نمایندگی نمینماید در نتیجه برای او مهم نیست اصلاح طلب باشد یا اصولگرا و از کدام جریان خرج کند و سخن بگوید.او مدیری است که خود را محق جایگاه ریاست جمهوری میداند و به هر ترفندی مستمسک میشود تا به مراد خود برسد.طبعا چنین مدیرانی قابل پیش بینی و سرمایه گذاری نیستند.به همین دلیل هم است که در رای گیری داخلی اصولگرایان (جمنا) رئیسی،فتاح و حتی جلیلی در جایگاه بالاتری از قالیباف قرار میگیرند.البته او اکنون در نظر سنجیها نسبت به رئیسی جایگاه بهتری را پیدا کرده است اما اصولگرایان به وی اطمینان ندارند.
در پایان باید به این نکته اذعان نمود که برخلاف اظهارات شهردار در مناظره، پدیده اصلی خود وی است. پدیدهای منحصربهفرد در عالم سیاست. پدیده ای که شاید در این سطح مانند کم داشته باشد. البته راقم این سطور خشنود و خوشوقت است که بالاخره پردهها افتاده است. محمدباقر قالیباف دقیقا همانی است که عصر جمعه نشان داد.حال انتخاب با شماست.
نظر شما