به گزارش خبرگزاری ایمنا، شامگاه بیستوپنجم رمضان است و اینجا، گلزار شهدای رهنان؛ دفاع مقدس که شروع شد ۴۰ هزار نفر جمعیت محله بود و تا پایان جنگ، ۵۰۰ شهید تقدیم انقلاب شد، در کنار آن ۴۵۰ جانباز و ۵۰ نفر آزاده داستان این محله و گلزار شهدایش را کمی متمایز میکند.
جنگ که شروع شد تعداد شهدا آنقدری بود که دیگر به جای تخت فولاد و گلستان شهدای اصفهان پیکر مطهر شهیدان در خود رهنان به خاک سپرده شود؛ شوق شهادت هر روز پیر و جوان را به منطقه میکشید.
حاج آقا محمد و فرزندانش هم از این رزمندگان بودند، او نور چشم مردم محل بود، مایه برکت محل بود، اما روزها عمامه را کنار دستش میگذاشت و مسگری میکرد و نان حلال سر سفره خانوادهاش میبرد و حاصل آن زحمات شد تربیت فرزندانی مجاهد و زاهد.
حاج علی، باقیاتالصالحاتی بود که آیتالله زاهدی از خودش در این دنیا باقی گذاشته بود؛ مصلی نمازجمعه و گلزار شهدا آماده شد و حاج علی امشب برای آخرین بار مهمان مردم محلهاش شد.
از ابتدای خیابان تجمع مردم اجازه حرکت سریع را به مردم نمیداد و هر طرف که نگاه میکردی مردمی ایستاده بودند که به استقبال آبروی محلهشان آمده بودند؛ همرزمان و یادگاران دفاع مقدس هم خودشان را برای وداع با شهید رسانده بودند.
آمبولانس که رسید، تابوت و پیکر مطهر شهید روی موج جمعیت جلو رفت و هرکسی سعی میکرد دستانش را به پیکر مطهر تبرک کند، فرمانده رشیدی که چند روز پیش برای زیارت مزار پدر به همین نقطه از شهر آمده بود، حالا آرام گرفته در پرچم سهرنگ وطن دوباره به آغوش همشهریانش بازگشت.
مردم در مصلی روی پا بند نیستند، عزادار فرزند دلیرشان هستند اما آنچه در مشتهای گرهکردهشان مشهود است، حماسه و دلاوری است، مجری میخواند: «این نخل پر از برگ و ثمر خواهد شد، با خون شهید زندهتر خواهد شد، سوریه یمن هم کشور ماست، هرکس که حسین گفت همسنگر ماست» و فریاد مرگ بر اسرائیل مردم بلند میشود.
ساعت حدود ۲۲ است و به پایان مراسم وداع نزدیک میشویم، پیکر مطهر شهید گویی برای رسیدن به جایگاه ابدی خود در همسایگی رفقایش به پرواز درمیآید؛ ۴۰ سال فراق به پایان رسید، حاج علی این روزها در کنار حاج احمد کاظمی و حاج حسین خرازی به آرزویش رسیده و فرزندانشان در فکر خونخواهی بیدارند.
نظر شما