به گزارش خبرگزاری ایمنا، در طرح «هر هفته با یک منطقه» پس از گذر از محله عاشقآباد، نوبت به «سه آباد» دوم یعنی محله امینآباد از منطقه ۱۲ شهرداری اصفهان رسید؛ ساعت ۸ صبح یک روز پاییزی راهی این منطقه شدیم تا نیمنگاهی به این محله داشته باشیم.
با عبور از روگذر امام خمینی (ره) و فلکه دانشگاه صنعتی به دوراهی امینآباد و محمودآباد رسیدیم؛ با ورود به محله امینآباد، نخستین ساختمانی که در میدان اصلی این محل دیده میشد، مرکز خیریه نگهداری سالمندان صادقیه بود.
در محله امینآباد از ساختمانهای بلندمرتبه خبری نبود و در بدو ورود بافت روستایی و دنج محله بهطور کامل احساس میشد، اما برخلاف محله عاشقآباد، کوچههای تنگ و باریک و کاهگلی در این محله وجود نداشت و کمتر به چشم میخورد.
کمی جلوتر که آمدیم، زمینهای زراعی پدیدار شد و تنها یک خیابان اصلی وجود داشت که با درختان تنومند سرو پوشیده شده بود؛ مغازهها هنوز باز نکرده بودند و آرامش روستایی محله امینآباد در آن صبح پاییزی بسیار لذتبخش بود. مسجد، ورزشگاه و فرهنگسرای محله در امتداد همان خیابان اصلی ساخته و حسینیه آن رو بهروی مسجد واقع شده بود.
در واقع این خیابان اصلی بیشتر شبیه یک خیابان فرعی در بطن محله بود که با وجود مسجد، حسینیه و ورزشگاه میتوانست یک پاتوق امن برای ساکنان محل باشد؛ چندین مغازه کوچک و محلی دیگر از جمله پارچهفروشی و بقالی در این خیابان وجود داشت که از همه بیشتر دکان سلمانی نظرم را جلب کرد.
مغازه بسته بود، اما وقتی با دقت از پشت شیشه به داخل مغازه نگاه انداختم، همه وسایل و چیدمان آن به سالهای دور تعلق داشت و به دهه ۳۰ یا ۴۰ بازمیگشت؛ این خیابان جنوب و شمال محله را به هم متصل میکرد و در انتهای آن، پارک امینآباد احداث شده بود که به گفته اهالی محل از پروژههای موفق مدیریت شهری در دورههای قبل بوده است، چراکه امینآباد محلهای کوچک بود و دور تا دور آن با زمینهای کشاورزی پوشیده شده بود و این پارک تنها مکان مفرح این محله برای خانوادهها، نوجوانان و جوانان، کودکان و بهطور کلی ساکنان آن به حساب میآمد.
امینآباد از معدود روستاهای کشور است که درون یک قلعه بنا شده است تا ساکنان آن از راهزنهای آن زمان در امان بمانند؛ در واقع قدمت این روستا به سلسله قاجار میرسد و آن را شخصی به نام «علیاصغر اتابک» ملقب به «امینالدوله» اوایل دوره قاجاریه ساخته است.
ارتفاع دیوارهای قلعه حدود هفت تا هشت متر و شش برج نگهبانی در چهار طرف آن، همچنین در ضلع شرقی و غربی قلعه واقع بوده است؛ بخشی از دیوارهای این قلعه در قسمت شرقی این روستا تخریب نشده و هنوز بقایای آنکه از خشت خام و گل بوده است را میتوان در محله امینآباد مشاهده کرد.
برای تکمیل گزارشم باید با چند تن از اهالی محل مصاحبه میگرفتم، اما هنوز مغازهها باز نکرده بودند و خیابان و کوچههای امینآباد در آن صبح دلانگیز از خواب پاییزی بیدار نشده بود، به همین دلیل تصمیم گرفتم برای آغاز یک روز جدید در محله امینآباد چند ساعتی بیشتر در کوچههای اطراف پرسه بزنم، بالاخره انتهای همان خیابان به یک سوپرمارکت برخوردم که باز بود و توانستم با صاحب مغازه گفتوگویی داشته باشم.
داخل مغازه رفتم؛ دو مرد، یکی میانسال و دیگری جوان از صاحبان مغازه بودند، و زمانی که خودم را معرفی کردم و مرد جوان مرد میانسال را دایی خود معرفی کرد. از آنها خواستم درباره محله خودشان صحبت کنند، خاندایی همانطور که لبخند خجالتگونهای بر لب داشت، من را تشویق به صحبت با مرد جوان کرد.
امینآباد ورزشکار دارد، اما ورزشگاه ندارد
ابوالفضل محمدی ۲۷ ساله از جوانانی است که در امینآباد متولد شده است و همراه با خانوادهاش در این محله زندگی میکند.
او میگوید: محله امینآباد قدمت زیادی دارد؛ این محله دارای قلعه و برج بوده که در حال حاضر از این قلعه تنها یک دیوار باقی مانده است؛ پدربزرگ او کشاورز بوده است.
وی با مرور بخشی از خاطرات کودکی خود اظهار میکند: خوب خاطرم مانده استکه همراه پدربزرگم به مزرعه میرفتم و موقع برداشت محصول در مزرعه بازی میکردم.
محمدی میگوید: این محله خاک حاصلخیزی داشته است و اهالی آن به شغل کشاورزی مشغول بودند؛ امینآباد به کاشت صیفیجات بهویژه خربزه معروف بوده و زمینهای آن پر از درختان گلابی بوده است.
او با اشتیاق تعریف میکند که قدیمیها معتقد بودند وقتی زمین بار داده است، در آنجا آهسته صحبت کنید چون ممکن است، خربزهها ترک بخورند.
جوان امینآبادی ادامه میدهد: در حال حاضر بهدلیل آلایندگیهای پالایشگاه، خاک و هوای این منطقه بسیار آلوده شده و تقریباً تمام زمینهای کشاورزی و درختان گلابی از بین رفته است.
او میگوید: بهدلیل کم شدن آب، کشاورزان به جای صیفیجات در زمینهای خود درخت میکارند که البته آلودگیها به این موضوع دامن زده است و درختان محصول خوبی نمیدهند.
جوان امینآبادی ادامه میدهد: در حال حاضر کشاورزان امینآباد به دلیل شرایطی که کمآبی و آلایندگیهای پالایشگاه ایجاد کرده است، درختان زردآلو، آلوچه و انار و در مزارع، گندم و جو و گلهای آفتابگردان میکارند که البته بیشتر برای مصرف شخصی است.
محمدی میگوید: پالایشگاه به منطقه ما آسیب زیادی رسانده و بیشتر اهالی محله امینآباد را برای سکونت به سوی مرکز شهر فراری داده است.
او با ناراحتی میگوید: بسیاری از معتمدان و اهالی سرشناس محله ما بهدلیل همین مشکلات آلودگی از امینآباد رفتند که این مسئله برای محله اتفاق خوبی نبوده است.
وقتی از او درباره آداب و رسوم محله امینآباد میپرسم، با اینکه سن زیادی ندارد، اما تقریباً به تمام این رسوم آشنایی کامل دارد؛ این موضوع گویای آن است که اگر بعضی از سنتها به فراموشی سپرده شده است یا ساکنان بهندرت آن را برگزار میکنند، اما خاطرات آن همچنان نقل میشود و این نشان از میزان اهمیت گذشته و آدابی است که نیاکان ما برای نسلهای امروز به یادگار گذاشتهاند و امروز در گذر زمان به صورت ارزش در جامعه یا محله ریشه دوانده است.
محمدی میگوید: برای برگزاری مراسم عروسی پیشتر چند روز و چند شب مهمانی بر پا میشد و هر شب مراسم خاصی بود؛ از نشان کردن دختر تا مراسم خواستگاری و حنابندان و در نهایت مجلس عروسی که شب آخر برگزار میشد و عروس و داماد به خانه خود یا همان خانه بخت میرفتند.
او ادامه میدهد: قبلاً در فصل زمستان مراسم «سمنوپزون» به شکل مفصلی در محله ما برگزار میشد و این مراسم خاص محله امینآباد بود، اما در گذر زمان، این مراسم نیز کمتر در این محله برگزار میشود و البته به صورت مفصل و گسترده قدیم هم نیست و حال و هوای قدیم را ندارد.
جوان ۲۷ ساله امینآبادی درباره حمام قدیمی محله خود میگوید: از زمان کودکی من این حمام تعطیل شده بود، اما آنطور که پدر و پدربزرگم میگویند، این حمام با پول مردم محله در زمان پهلوی ساخته شده و پاتیل آن از ۷۰ نوع آلیاژ بوده است.
او ادامه میدهد: هفت سال پیش این حمام تخریب و به بهداری تبدیل شده است.
محمدی با طعنه میخندد و از قصه پرغصه زمین ورزشگاه محله امینآباد میگوید که محله ما ورزشکار زیاد دارد، اما ورزشگاه ندارد، حتی بچههای ما برای رفتن به مدرسه باید به محمودآباد یا شهرک شهید منتظری بروند.
او میگوید: طی این سالها مدیریت شهری تلاش خود را برای آبادانی این منطقه از جمله احداث پارک امینآباد در دورههای قبل کرده، اما کافی نبوده است.
از آنها تشکر و خداحافظی کردم و وقتی از مغازه بیرون آمدم؛ آفتاب پهنه خیابان را گرفته بود و تقریباً اهالی محله بیدار شده بودند.
چند نفر بانوی مسن با عصا آهسته از کنار خیابان در حال گذر بودند، هنگام بازگشت به سمت خودرو یکی از همان بانوها صدایم کرد، کاملاً مشخص بود که در این فضای کوچک شهری شده، همه به وضوح یکدیگر را میشناسند و این بانو با دیدن یک دختر جوان و غریبه کنجکاو شده بود که بداند من آنجا و در محلهشان به دنبال چه کسی میگردم، خودم را معرفی کردم و او بدون اینکه بخواهم شروع به صحبت کرد.
مهربان و صمیمی بود، از همان مادربزرگهای قدیمی که بوی خوش نان میداد؛ دستانش پینه بسته و تمام موهایش سپید شده بود، کمی تنگی نفس داشت و به سختی میتوانست صحبت کند، اما با اشتیاق به سوالاتم پاسخ داد و من از گفتوگو با او بسیار لذت بردم.
زرشک و زعفران از محصولات کشاورزی امینآباد است
او محترم دولتآبادی است که پدربزرگش حدود ۱۰۰ سال پیش به امینآباد کوچ میکند و او بهرغم اینکه نام خانوادگی دولتآبادی دارد، اما امینآبادی است و ۷۰ سال پیش در این روستا زاده و بزرگ شده است.
وی پنج فرزند دارد و وقتی از او میپرسم که فرزند و نوههایش آیا در محله مانده یا برای زندگی به مرکز شهر مهاجرت کردند، میگوید: نوههایم دوست دارند که از اینجا بروند، اما یکی از پسرانم در شهرک صنعتی مشغول به کار است و دخترانم هم در همین محل ازدواج کردند، آنها اینجا را دوست دارند و اگر بخواهند به مرکز شهر بروند از محل کار خود دور میشوند.
محترم خانم میگوید: ۴۵ سال پیش همسرم را از دست دادم و چون او کشاورز بود اما زمین کشاورزی نداشت، من به فعالیت در سرای سالمندان صادقیه مشغول شدم و با دسترنج خودم توانستم خانهای کوچک در امینآباد بخرم.
از او درباره اهالی و ساکنان میپرسم و اینکه گذران زندگی در این محله باوجود کمآبی چگونه است که پاسخ میدهد: قدیمیها که زمین کشاورزی از خودشان بوده است هنوز هم برای مصرف شخصی کشاورزی میکنند و زرشک و زعفران از محصولاتی است که با زحمت فراوان در این منطقه کشت میشود، اما جوانها بیشتر در صنعت به حرفه تراشکاری یا در شاپور جدید مشغول کار هستند و کشاورزی همچون گذشته دیگر رونقی ندارد.
هنگام خداحافظی با او، دستانم را به نشانه محبت محکم میفشارد و من با تشکر و خداحافظی از او برای رفتن به محله بعدی یعنی محمودآباد آماده میشوم.
به گزارش ایمنا، هویت روستای امینآباد که امروز به محله تبدیل شده است و از مناطق شهرداری اصفهان به حساب میآید، در واقع مدیون مردم آن است که پس از گذر از دوران قحطی در این روستا ماندند یا به محل زندگی خود بازگشتند و به آن رونق دادند تا امروز این روستا زنده بماند و زندگی کند.
گزارش از: ریحانه راهپیما
نظر شما