مادرانه‌ای از دل جشنواره فیلم کودک / اینجا بچه‌ها قهرمانند

جشنواره سی‌وپنجم، مملو از دنیای رنگارنگ فیلم‌های کودک و نوجوان است که این روزها میهمان نصف‌جهان و مردمانش شده است تا کودکان دیار زاینده‌رود، کنار هم به‌سوی قله گام بردارند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، حوالی ساعت ۱۷ سینما ساحل، اولین انتخاب من برای حضور در دومین روز از سی‌وپنجمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان است؛ در دقایق ابتدایی ورود سکوت حاکم بر سالن باعث تعجبم می‌شود و همان‌طور که سری به سالن‌ها می‌زنم، متوجه می‌شوم خبرنگاران و داوران نوجوان دختر، به تماشای فیلم نشسته‌اند، البته دقایقی از تعجبم نگذشته است که صدای جیغ و تشویق از سالن نصف‌جهان سینما به گوش می‌رسد و در عرض چند دقیقه حرفم را پس می‌گیرم.

دقایقی را پشت درِ سالن ایستاده و دختران تک به تک از سالن خارج می‌شوند و عده‌ای از آن‌ها که مشخص بود جزو خبرنگاران جشنواره هستند، به سمت سالن بعدی برای نشست خبری به راه می‌افتند؛ اینکه خبرنگاران دانش‌آموز چه سوالاتی را از کارگردان فیلم می‌پرسند برایم جذاب است و همین کنجکاوی مرا هم به سالن نشست خبری می‌کشاند، این‌طور که از بغل‌دستی‌ام که دخترکی ۱۲ ساله بود می‌پرسم، قرار است نشست «فیلم ایلیا، جست‌وجوی قهرمان» برگزار شود که همین‌طور هم می‌شود؛ دقایقی بعد از صحبت‌های کارگردان و تهیه‌کننده فیلم، حاضران سوالاتی درباره موضوعاتی همچون حضور در جشنواره یا رده سنی فیلم می‌پرسند و با حوصله هم تمام پاسخ سوالات خود را می‌گیرند.

داوران کودک و نوجوان جشنواره

روزی خودم به سینما می‌آمدم و حالا باید دخترم را همراهی کنم

نشست خبری تمام می‌شود و تصمیم می‌گیرم به سمت پردیس سینمایی چهارباغ به‌راه بیفتم. در طول مسیر ریسه‌های رنگارنگ توجه مردم را به خود جلب می‌کند و می‌شنوم که دو مادر به یکدیگر می‌گویند «راستی قرار بگذاریم و یک‌روز بچه‌ها را به سینما ببریم»، جلوتر می‌روم و نظرشان را درباره جشنواره می‌پرسم و یکی از آن‌ها پاسخ می‌دهد: «اگر اشتباه نکنم چند سالی بود که برگزار نشده بود و جای خالی آن حس می‌شد؛ به یاد دارم که در دوران نوجوانی خودم هم برای تماشای فیلم به سینما می‌رفتم و حالا باید دختر خردسالم را همراهم ببرم؛ چقدر همه‌چیز زود گذشت…»

پس از گپ‌وگفتی کوتاه به سینما چهارباغ می‌رسم، اما اینجا برخلاف سینما ساحل، شلوغ است البته که از حضور صدها پسربچه دور هم انتظاری جز این نمی‌رود. سراغ سالنی که نشست خبری در آن برگزار می‌شود را می‌گیرم و بر یکی از صندلی‌های گوشه سالن می‌نشینم و اینجا است که با شنیدن سوالات پسران خبرنگار به تفاوت دنیای دختران و پسران پی می‌برم. نشست خبری «مسافری از گانورا» است و یکی از حاضران از کارگردان می‌پرسد: چرا وقتی شخصیت‌های اصلی فیلم به مشکل برخوردند، به پلیس زنگ نزدند؟ و نفر پشت سری‌اش پاسخ می‌دهد شاید برای اکشن‌تر شدن فیلم بوده است.

دیگری از کارگردان می‌پرسد چرا آخر فیلم آدم بدها پیروز نشدند و اینجا است که کارگردان با اشاره به شعار محوری جشنواره، بر موضوع امید و امیدواری تاکید دارد و انگار که بچه‌ها هم قانع شده‌اند، نشست خبری تمام می‌شود و همان‌طور که داوران و خبرنگاران کودک و نوجوان مشغول صحبت با یکدیگر هستند، متوجه حضور مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان و معاون او در سالن سینما می‌شوند و حالا قرار است که خبرنگاران مشغول به مصاحبه با مسئولان شوند؛ با اینکه مدتی است که مشغول کار خبرند، اما باز هم نگرانند و در نهایت با شکی که داشتند راهی مصاحبه شدند و سمت هرکدام از افراد را بارها با خود تکرار می‌کردند تا مبادا حین مصاحبه فراموش کنند.

مادرانه‌ای از دل جشنواره فیلم کودک/ اینجا بچه‌ها قهرمانند

خبرنگاران نوجوان جشنواره، مشغول مصاحبه با علی تمنایی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان

کارگردانان ذائقه مخاطبان نوجوانشان را به‌خوبی شناخته‌اند

با داوران و خبرنگاران پسر گفت‌وگو می‌کنم و به یاد می‌آورم مصاحبه‌های آن طرف نصف‌ونیمه ماند و به همین قصد دوباره به سمت سینما ساحل راه می‌افتم، اما حضور این بارم متفاوت از دفعه قبل است، چرا که شور و هوای حاکم در سالن، توجه هر رهگذری را به خود جلب می‌کند. همچنان صدای دست و تشویق بچه‌ها از داخل سالن به گوش می‌رسد و این یعنی کارگردانان ذائقه مخاطبان نوجوانشان را به‌خوبی شناخته‌اند.

همان‌طور که قصد به داخل سالن می‌کنم، متوجه حضور تعدادی از مسئولان از جمله معاون فرهنگی شهردار می‌شوم که مشغول گپ‌وگفت با خبرنگاران نوجوان است و از آن‌ها می‌پرسد: تعریف کنید چه خبر؟ امروز با چه افرادی مصاحبه گرفته‌اید و بچه‌ها با ذوق شروع به توضیح دادن می‌کنند.

مادرانه‌ای از دل جشنواره فیلم کودک/ اینجا بچه‌ها قهرمانند

گفت‌وگوی خبرنگاران نوجوان با کمال حیدری، معاون فرهنگی شهردار اصفهان

در این ساعات غرق در دنیای رنگارنگ کودکان شده‌ام و با تلفنی که از منزل می‌زنند تازه متوجه می‌شوم ساعت از ۲۰ هم گذشته است و زودتر از این‌ها باید در خانه حاضر می‌شدم. همان‌طور که از پله‌ها پایین می‌روم و قصد رفتن به سمت خودرو را دارم، به شور و شوق بچه‌هایی که امروز دیدم فکر می‌کنم، اینکه قرار است مسیر ما تا رسیدن به قله با همراهی این نسل پرشور و نشاط طی شود و اینکه کنار هم تا چه حد هم‌سفران خوبی برای فتح قله‌ایم؟

کد خبر 694189

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.