ارادت به پرچم در سیره شهدا؛ از آرزوی حاج‌احمد تا غمی که بر دل حاج‌قاسم نشست

پرچم ایران ما، یادگار شهدای ماست. کهنه‌رفیقی که هرگز کهنه نمی‌شود، رنج دوران دیده اما قد خم نکرده است. زخم‌ها خورده، بارها و بارها دست به زانو زده اما هرگز از پا ننشسته است، چه مادرانی که دست به دامانش زدند و در پناه آن گریستند، درست در زمانی که خون پسرانشان، پرچم را رنگین کرد و کفنشان شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، بگوییم بیرق، درفش، علم و پرچم اما بخوانیم سایه‌سر، میراثی مانا، دارایی غیرقابل فروش، هویت و هر آنچه که به ما اعتبار می‌بخشد. ما عاشقیم، عاشق پرچم ایرانمان. هر جای دنیا که باشیم، غریبیم و اسیر غم غربت اما با دیدن این پرچم غرور، اشک، اطمینان خاطر و خیال آسان به یک‌باره در ذهن، دل و جانمان می‌ریزد.

غرق او می‌شویم، دلمان گره می‌خورد به تار و پود این سه رنگ نشسته در پرچم، پرچمی که پناهگاه بود و هست در برابر هر شری که از سمت دشمن به سمت خاک ما سرازیر شده است و همچنان هم می‌شود. ساحل امنی است که آغوشش به روی اهالی‌اش همیشه باز است. پرچم ایران ما، یادگار شهدای ماست. کهنه‌رفیقی که هرگز کهنه نمی‌شود، رنج دوران دیده اما قد خم نکرده است. زخم‌ها خورده، بارها و بارها دست به زانو زده اما هرگز از پا ننشسته است.

چه مادرانی که دست به دامانش زدند و در پناه آن گریستند، درست در زمانی که خون پسرانشان، پرچم را رنگین کرد و کفنشان شد و آن‌ها را تا آغوش خدا هدایت کرد.

به پای این پرچم می‌شود، جان سپرد، برای مردانگی و غیرتی که کنار نام وطن خیمه زده است و می‌شود در سایه این پرچم تا همیشه به خود بالید و به پای وطنی که تنش به سه رنگ پرچم آراسته شده است، تمام قد ایستاد و دست ارادت بر سینه گذاشت. می‌شود با شهدایی که برای عزت و سربلندی ایران و پرچم ایران، غیرت وجودشان جوشید و قطره قطره خونشان آبادی و آزادی این خاک را به ارمغان آورد، عهد بست و تا همیشه در راهشان ماند.

می‌شود به پای پرچم وطن تا همیشه ماند و طعم یکی شدن، لذت همبستگی، غم بغض‌های مشترک و احوال خوب خنده‌های یک جور را لمس کرد و قربان صدقه خاکی شد که ریشه در خاکش داریم.

ارادت به پرچم در رفتار، کلام شهدا و رزمندگان اسلام مشهود است و می‌توان این ارادت را در واکاوی زندگی این عزیزان به خوبی مشاهده کرد.

ارادت به پرچم در سیره شهدا؛ از آرزوی حاج‌احمد تا غمی که بر دل حاج‌قاسم نشست

قلبی که از غم سوزاندن پرچم به درد آمد

اعتراضات دی‌ماه ۹۶ بود که برخی از فریب‌خوردگان، پرچم ایران را آتش زدند. روزی که قلب‌های بسیاری از دیدن این رخداد خراش برداشت و غم خیمه زد درون قلب‌ها. قلب حاج‌قاسم سلیمانی عزیز ما هم که از دیدن این واقعه حسابی به درد آمد و بعد از این اقدام گفته بود: «صحنه‌های عجیبی بود در کربلای ۵. ما برای دفاع از هر متر کشورمان، به‌خصوص در آن منطقه شهید دادیم. من همین‌جا بگویم وقتی صحنه نابخردانه آن نادان را در آتش زدن پرچم ایران دیدم خیلی دلم سوخت. گفتم ای کاش به جای پرچم، من را ۱۰ بار آتش می‌زدند، به جای تصویر من. چون ما برای نشاندن پرچم بر سر قله ده‌ها شهید دادیم تا بتوانیم این پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داریم.»

به راستی که پرچم نماد وحدت ما است، چطور می‌شود از نماد یکی‌شدنمان آسان بگذریم…

نصب پرچم در انتهای افق

آن شب مردم ایران جشن پیروزی گرفته بودند و صدای تکبیر ملت، به شکرانه فتح خرمشهر، از رادیوها و بلندگوهای سیار واحد تبلیغات به گوش می‌رسید. یکی از بچه‌ها به حاج‌احمد متوسلیان گفت: حاج‌آقا، بی‌خوابی این چند شب، امان ما را بریده است، ان‌شاءالله امشب با یک خواب خوب، تلافی می‌کنیم. همان موقع حاج‌احمد دستش را روی دوش بسیجی جوان انداخت و او را با خود از سینه‌کش خاکریز بالا برد. جایی در روبه‌روی مقر، سمت غرب را نشانش داد و گفت: «می‌دانی آنجا کجاست؟» رزمنده که از رفتار او گیج شده بود، گفت: نمی‌فهمم حاج‌آقا! حاج‌احمد با لحن گلایه‌آمیزی گفت: یعنی چی مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟! خوب نگاه کن. آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خودمان را آنجا بزنیم؛ در انتهای افق. هر وقتی به آنجا رسیدی و پرچم را کوبیدی بعد برو بگیر راحت بخواب.

و حاج‌احمد متوسلیان چه نیک به بی‌انتها بودن افق اشاره کرد و چه جایگاهی برای پرچم عزیز ما قائل بود که آن روز چنین گفت...

ارادت به پرچم در سیره شهدا؛ از آرزوی حاج‌احمد تا غمی که بر دل حاج‌قاسم نشست

مزاری متفاوت و زیبا آراسته با طرح پرچم

مصطفی چمران را می‌توان یکی از کم‌نظیرترین مردان جنگ و جبهه دانست. مردی عارف و نابغه علم فیزیک و چریک دوست‌داشتنی جبهه‌های ایران و لبنان. شهرت مصطفی نه تنها در ایران که با حضور پر ثمرش در کشورهایی همچون لبنان هنوز هم شنیده می‌شود. مصطفایی که در روز سی‌ویکم خردادماه، شهادت روزی‌اش شد و دهلاویه محل معراجش.

پیکر مصطفی، سه روز بعد از شهادتش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) تهران جایی که محل دفن بسیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس است به خاک سپرده شد. آنچه فضای مزار شهید مصطفی چمران را متفاوت کرده است، تصویر زیبای پرچم ایران ما بر روی سنگ مزارش است. تصویری که در بین هزاران مزار موجود در گلزار شهدا، مزار او را متفاوت کرده است. مزاری که با رنگ سبز و سفید و قرمز مزین شده به نام الله. مزاری متفاوت از مردی که پیشتاز و پیشگام بود در جبهه دانش و جبهه نبرد، حال و هوای خوبی برای عابرانی که گذرشان به گلزار شهدای تهران می‌افتد، ایجاد کرده است. انگار مصطفی همچنان پای حفظ پرچم ایران عزیز ما با تمام وجود ایستاده است.

اهتزاز پرچم ایران در دوئیجی عراق

عملیات کربلای ۵ بود. گردان خط‌شکن حمزه موظف شده بود، شهرک دوئیجی را فتح کنند. بچه‌های گردان‌های دیگر هم برای کمک آمده بودند. یک لشکر که قرار بود از سمت راست به گردان ملحق شود و وظیفه پشتیبانی را انجام دهد به محل قرار نرسید. جنگ جانانه‌ای از ۹ شب تا سپیده‌دم صبح انجام شد. جنگی تن به تن و تمام عیار. هر چقدر بعثی‌ها کشته می‌شدند باز هم نیرو می‌فرستادند، آن‌ها هرطور شده بود، می‌خواستند این شهرک را حفظ کنند.

نرسیدن لشکر پشتیبان باعث شد بچه‌ها محاصره و ناچار به عقب‌نشینی شوند که در این عقب‌نشینی تاکتیکی باید تعدادی خودشان را فدا می‌کردند تا بقیه بتوانند خودشان را به عقب بکشند. این مسئولیت را شهید سیدجواد محمودی که از اهالی ماسال گیلان بود، در حالی قبول کرد که باید چشمش را به دیدن همسر و فرزند پسر ۹ ماهه‌اش می‌بست.

سیدجواد و سه همرزم دیگرش حسابی جنگیدند و به شهادت هم رسیدند. جواد در نبردها بسیار شجاعانه ظاهر می‌شد و زمانی که در عملیات کربلای ۵ خبر دادند، دوئیچی که شهرک استراتژیک و مهمی در عراق بود را فتح کرده‌اند، فرماندهان لشکر ۱۶ قدس گیلان باورشان نمی‌شد، سیدجواد و چند نفر از دلاورمردان گردان حمزه موفق شده بودند که پرچم ایران را در دوئیجی عراق به اهتزاز در آورند.

ارادت به پرچم در سیره شهدا؛ از آرزوی حاج‌احمد تا غمی که بر دل حاج‌قاسم نشست

پرچمی که طبق وصیت، کفن شد...

اصالتاً اردبیلی بود. پذیرش در آزمون ورودی نیروی هوایی ارتش راه را برای غفور هموار کرد. دوره مقدماتی را که به پایان رساند، برای دوره تکمیلی خلبانی راهی آمریکا شد. می‌توانست بماند و شهروند آنجا شود اما دلش با وطن بود و به همین خاطر، به ایران بازگشت. عملیات و مأموریت پروازی غفور با پروازهایی در خوزستان و در زدن تانک‌ها و این که با تمام وجود بتواند جلوی ارتش عراق را بگیرد، آغاز شد. پروازهایش را زمانی انجام داد که نیروهای زمینی وارد خاک ما شده بودند. حدود هفت مأموریت انجام داد و در هشتمین مأموریت شهید شد.

ماجرای شهادتش از این قرار بود که وقتی به هواپیمای او گلوله زدند، نتوانست کنترل کند و به بیرون پرید. خلبان کابین عقب سلامت بیرون آمد، اما چتر او باز نشد و از صندلی جدا نشد. خلبان غفور جدی، وصیت کرده بود که پرچم ایران کفن او باشد. او قهرمان بود و قهرمانانه شهید شد.

کد خبر 676801

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.