فاطمیه؛ از وحدت بین مسلمانان تا بیان حقیقت‌ها

پایبندی به وحدت یک ضرورت عقلی است. عقل ایجاب می‌کند اگر گروهی از طرف دشمن خارجی مورد تهدید قرار گیرند، حتی اگر درون خود اختلافاتی دارند، در مقابل دشمن خارجی متحد شوند تا از حذف همه گروه جلوگیری شود. این مهم در قرآن احادیث و سیره اهل‌بیت (ع) مورد تأکید است البته با رعایت حدود و ثغور آن.

به گزارش خبرنگار ایمنا، خداوند تبارک و تعالی در قرآن مسلمانان را به وحدت فراخوانده و فرموده است: «واعتصموا بحبل الله و جمیعاً و لاتفرقو (سوره آل عمران، آیه ۱۰۳)» زیرا اسلام به‌عنوان یک امت یکپارچه بود. اما سوگمندانه در همان ابتدای رحلت پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) دوشاخه بین مسلمانان به وجود آمد؛ شاخه اکثریت که ابوبکر را به‌عنوان خلیفه اول انتخاب کردند و شاخه دوم اقلیتی که بنابر نص صریح قرآن در آیه تبلیغ و جریان غدیر، حضرت علی (ع) را به‌عنوان جانشین واقعی رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) می‌شناختند. اما پس از آن دستخوش اختلافات داخلی و به فرقه‌های مختلفی تقسیم شد. از طرفی امت بزرگ اسلامی در اکثر برهه‌های تاریخی با دشمن خارجی دست به گریبان بودند.

حال سوال اینجا است که در شرایطی که دشمن واحد قصد براندازی اسلام را دارد و نابودی همه گروه‌ها را در دستور کار قرار داده است، آیا عقل حکم به اتحاد می‌کند یا هر دو گروه به‌عنوان دو گروه متخاصم باید به درگیری با یکدیگربپردازند؟ سیره ائمه اطهار (ع) دراین‌باره چگونه بود؟ آیا در شرایطی که خطر اصل اسلام را تهدید می‌کرد همچنان بر جزئیات نظرات خود پافشاری می‌کردند یا گاهی با تسامح نسبت به برخی از جزئیات جانب نفع اسلام را می‌گرفتند و به سمت وحدت امت اسلام می‌رفتند؟ اگر به سمت وحدت می‌رفتند حدومرز آن چقدر بود؟ آیا به معنای پا گذاشتن روی تمام حقایق بود یا می‌توان با تأکید بر حفظ حقایق اصل وحدت را رعایت کرد؟

میانه‌روی؛ سیره اهل‌بیت (ع)

با مطالعه سیره اهل‌بیت (ع) برای وحدت امت اسلامی دو بال می‌توان تصور کرد که حدومرز را مشخص می‌کند و وحدت‌ستیز و وحدت‌گرا دچار افراط و تفریط نخواهند شد؛ زیرا در رفتار و گفتار اهل‌بیت (ع) نمونه‌های فراوانی وجود دارد که هم رعایت اصل وحدت را تأکید می‌کنند و هم حد و مرز آن را مشخص می‌کند. در نگاه اهل‌بیت (ع) جلوگیری از فروپاشی اصل اسلام بر همه امور مقدم است، هیچ‌کس و هیچ امری را نمی‌توان بر اصل اسلام ترجیح داد. در صورتی‌که دین خدا در خطر است هر کس و هر امری را باید فدای آن کرد.

بنابراین اگر دشمن بیرونی درصدد از بین بردن اسلام است باید مصلحت را در نظر گرفت و از اختلاف‌افکنی خودداری کرد، ولو اینکه حق به‌جانب ما باشد؛ اما نباید مصلحت‌اندیشی باعث شود تا از گفتن حقایق خودداری کنیم بلکه گفتن حقایق عقیدتی و نیز آنچه در تاریخ اتفاق افتاده است باید با ملاحظه و بدون کم‌وکاست بیان شود و حقیقت‌جویان را به صفحات تاریخ ارجاع دهیم. متأسفانه برخی این مهم را در نظر نمی‌گیرند و به کتمان حقایق می‌پردازند. مَثَل آنان همانند فرزندی است که از پشت‌بام در حال افتادن است و مادرش بر وی نهیب می‌زند و او را از افتادن بیم می‌دهد و او چنان عقب می‌رود که از طرف دیگر به زمین می‌افتد.

نمونه بارز آن را در همان اوایل ایجاد انشقاق در امت اسلامی می‌بینیم. رفتاری که حضرت علی (ع) با مشکلات پیش‌آمده بعد از رحلت حضرت رسول (صلی‌الله علیه و آله) انجام دادند به‌خوبی این مهم را تبیین می‌کند. در این رفتار هر دو طرف قضیه را به زیبایی ترسیم می‌کند و هر دو بال به‌خوبی و به تصویر کشیده می‌شود این دو بال عبارت‌اند از:

پرهیز از افراط:

ابوسفیان پس از غصب خلافت به مدینه آمد. او در مدت ۱۳ سالی که مسلمانان در مکه بودند به آزار و اذیت آنان پرداخت، با هم‌دستی دوستانش ابوجهل، ابولهب، نضر بن حارث و عقبه ابن ابی معیط مسلمانان را شکنجه کرد، توسط این گروه سمیه و یاسر به شهادت رسیدند و بسیاری را مجبور به هجرت به مدینه کردند. پس از هجرت نیز مشکلات زیادی از جمله جنگ‌های بدر، احد و خندق را بر مسلمانان تحمیل کردند. در نهایت اندکی قبل از فتح مکه به‌ظاهر مسلمان شد تا بتواند در راستای این اسلام دروغین خود ریاست و زعامت قبلی را حفظ کنند یا پس از مدتی که مسلمانان را ضعیف دیدند دوباره به احیای جاهلیت قبل خود برگردند و دیگران را نیز برگردانند.

ابوسفیان که میدان‌دار این گروه بود بعد از شنیدن خبر به خلافت رسیدن ابوبکر به مدینه آمد و به مخالفت با او پرداخت. پرواضح بود که هدف چنین شخصی حمایت از اسلام نبود زیرا شواهد حاکی است که وی اسلام ظاهری داشت، او نزد حضرت علی (ع) رفت و قصد تحریک حضرت را داشت تا به جنگ با ابوبکر بپردازد و وعده داد اگر امام به جنگ با خلیفه اقدام کند وی لشکری برای حمایتش فراهم خواهد کرد اما امام علی (ع) چون هدف وی را می‌دانست به درخواست او پاسخ منفی داد و با رد پیشنهاد شیطنت‌آمیز این دشمن اسلام، او را فتنه‌انگیز خواند. هدف ابوسفیان اختلاف‌افکنی بین دو جناح متخاصم بود.

اگر حضرت علی (ع) به جنگ با ابوبکر اقدام می‌کرد درگیری داخلی بین مسلمانان ایجاد می‌شد و با تضعیف آن‌ها ابوسفیان به جنگ با هر دوی آن‌ها پرداخته و با شکست آنان، اثری از اسلام باقی نمی‌ماند. این تنها ابوسفیان نبود که درصدد انشقاق در امت اسلامی بود تا آنکه با از بین بردن طرفین قضیه دوباره جاهلیت را احیا کند بلکه دیگر مشرکین به‌ظاهر مسلمان شده نیز، در این اندیشه به سر می‌بردند. یکی از آن‌ها فرزند ابولهب بود او نیز اشعاری در حقانیت حضرت علی (ع) در امر خلافت خواند و به تحریک حضرت پرداخت.

امام (ع) فرمود: «سلامة الدین‏ أحب‏ إلینا من‏ غیره» سلامت دین برای من دوست‌داشتنی‌تر از هر امر دیگری است. یعنی اگر اصل دین در‬ خطر بود و امثال ابوسفیان‌ها درصدد ریشه‌کنی آن برآمدند امام حتی خلافت را فدای آن می‌کرد و به وحدت و یکپارچگی امت اسلامی فکر می‌کرد.

حضرت حتی به انتقام خون حضرت زهرا (س) قیام نمی‌کرد تا بانگ «اشهد ان محمدا رسول الله» از مأذنه‌ها نیفتد و بر مناره‌ها طنین‌انداز شود.

پرهیز از تفریط:

اما با این‌وجود حضرت علی (ع) حدود این اتحاد در مقابل ابوسفیان و دیگر مسلمانان ظاهری را در عمل تبیین کردند و به‌عبارت‌دیگر رعایت هر دو طرف قضیه را برای ما به ارمغان گذاشته‌اند. عمل تفرقه‌انگیزانه ابوسفیان و فرزند ابولهب باعث نشد که حضرت علی (ع) به دفاع کامل از خلیفه غاصب بپردازد، بلکه درعین‌حال که با پیشنهاد ابوسفیان و دار و دسته‌اش مخالفت کردند؛ اما تا آنجا که شرایط اسلام و مسلمین اقتضا می‌کرد حقایق را افشا کردند.

به گفته مسعودی در مروج الذهب امام (ع) به مخالفت با ابوبکر پرداختند و گفتند: «أفسدت علینا أمورنا، و لم تستشر، و لم تَرْعَ لنا حقاً »(۶) کار جانشینی را فاسد کردی با ما مشورت نکردی و حق ما را مراعات نکردی؛ بنابر همین گزارش مسعودی حضرت علی (ع) و دیگر بنی‌هاشم تا شش ماه از بیعت با ابوبکر خودداری کردند. این گزارش حدومرز وحدت را مشخص می‌کند و به ما می‌آموزد درعین‌حال که حقایق را مطرح می‌کنید اما همیشه به ابوسفیان‌صفتان نیز توجه داشته باشید که آنان اگر مسلط بر امور مسلمانان شوند به هیچ گروه و فرقه‌ای رحم نخواهند کرد و اصل اسلام را هدف قرار خواهند داد.

نمونه معیار در وحدت

ثقفی کوفی در الغارات سخنی از حضرت علی (علیه‌السلام) نقل می‌کند که به‌خوبی هر دو طرف وحدت را باز گوی می‌کند. بنابر گزارش ثقفی امام (علیه‌السلام) ضمن تبیین حق خود در امر خلافت و شایسته دانستن خود در این امر می‌فرمایند: «مدتی صبر کردم تا مشاهده کردم گروهی از اسلام برگشتند و از دین دست برداشتند، جماعتی بر ضد اسلام قیام کردند و قصد داشتند دین خدا و امت رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و ابراهیم را از میان بردارند؛ در این هنگام ترسیدم اگر به یاری اسلام و مسلمانان شتاب نکنم در اسلام رخنه‌ای ایجاد و اساس آن سرنگون می‌شود و مسئله‌ای پیش خواهد آمد که از مسئله خلافت مهم‌تر است»

امام (ع) در ادامه خلافت را در مقابل از بین رفتن اسلام بی‌اهمیت می‌خوانند و برای نبود انشقاق در امت اسلامی از حق خود می‌گذرند اما نه به معنای آنکه از گفتن حقایق دوری کنند. حتی در ادامه همین گزارش، هنگامی‌که در جریان شورای خلیفه دوم برخی بی‌خردان حضرت را نسبت به خلافت حریص می‌دانند امام پاسخ می‌دهند: «أ أنا أحرص إذا طلبت تراثی و حقّی الّذی جعلنی الله و رسوله أولی به؟ آیا اگر من حق خود را بطلبم، حقی که خدا و رسول مرا به این مقام برگزیده‌اند حریص به‌حساب می‌آیم؟» در این فقره نه‌تنها خلافت را حق خود می‌دانند بلکه به آسمانی بود مسئله امامت و ولایت نیز تأکید می‌کنند و سپس به شکوه از غاصبان خلافت می‌پردازند.

خطبه شقشقیه در نهج‌البلاغه نیز نمونه‌ای از سخنان روشنگرانه آن حضرت است که نشان می‌دهد وحدت به معنای کتمان واقعیت‌ها نیست، بلکه به معنای بیان بدون خشم واقعیت‌ها برای دریافت حقیقت و هدایت انسان‌ها به سمت حق است.

سخن پایانی

بنابراین پایبندی به وحدت یک ضرورت عقلی است. عقل ایجاب می‌کند اگر گروهی از طرف دشمن خارجی مورد تهدید قرار گیرند ولو اینکه درون خود اختلافاتی دارند در مقابل دشمن خارجی متحد شوند تا از حذف همه گروه جلوگیری شود. این مهم در قرآن احادیث و نیز سیره اهل‌بیت (ع) مورد تأکید است البته با رعایت حدودوثغور آن.

اختلاف اصلی بین فرق بزرگ اسلامی بر سر مسئله خلافت است و حضرت علی (ع) اولین کسی است در این اختلاف متضرر شده و حقشان غصب شد. رفتار ایشان در مصلحت‌سنجی می‌تواند معیاری برای پیروان آن حضرت باشد. یکپارچگی تمام امت اسلامی نزد حضرت علی (ع) از موقعیت والا و اهمیت فراوانی برخورداراست.

امیرالمؤمنین (ع) را می‌توان بی‌گمان بزرگ‌ترین پرچم‌دار وحدت امت اسلامی نامید که به‌صورت عملی جوانب این امر را مورد تأکید قراردادند. ازیک‌طرف از انشقاق در امت اسلامی جلوگیری کردند و تحریکات دشمنان قسم‌خورده اسلام را ناکام گذاشتند و از طرفی بابیان حقایق از فراموش‌شدن آن در اجتماع جلوگیری کردند. این شیوه باید الگوی امت اسلامی قرار گیرد یعنی در مقابل دشمنان قسم‌خورده اسلام وحدت را حفظ نمایند، اما آنچه در تاریخ اتفاق افتاده به بوته فراموشی سپرده نشود.

متأسفانه در دو طرف تندروی‌هایی دیده می‌شود، برخی اصل وحدت را زیر سوال برده و آن‌چنان بر طبل اختلافات درون مذهبی می‌کوبند که دشمنان اسلام را برای نابودی اسلام امیدوار می‌کنند. بارها در تندروهای تکفیری فتوا به قتل شیعه دیده می‌شود و نیز تندروهایی به نام دفاع از اهل بیت (ع) به ناسزا گفتن به مقدسات اهل سنت مشغول هستند و وحدت را به استهزا می‌گیرند.

در آن‌طرف نیز افراد بسیاری هستند که با عدم درک معانی حقیقی وحدت، به انکار برخی وقایع تاریخی پرداخته و یا بعضی از آموزه‌ها، احکام و مراسم خاص مذهبی را نادیده می‌گیرند. گفتن حقایق تاریخی و ظلم‌هایی که بر اهل‌بیت (ع) رفته است و حتی روضه‌خوانی برای حضرت صدیقه طاهره را منافی وحدت می‌دانند و بر کتمان آن تأکید می‌کنند.

اما شیوه صحیح آن است حقایق به ویژه مستند به منابع طرف مقابل بیان شود، اما محترمانه، بدون توهین نمودن و ناسزا گفتن. این شیوه نه‌تنها با وحدت مخالفتی ندارد بلکه گاهی باعث ایجاد روزنه‌ای در ذهن افراد می‌شود و آنان را به سمت حق و حقیقت رهنمون خواهد کرد.

پی‌نوشت:

۱. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۷۴.

۲. طبری محب الدین، الریاض النضره، ج ۲، ص ۱۷۸.

۳. طبری، تاریخ‏ طبری، ج ‏۳، ص :۲۰۹.

۴. همان

۵. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۶، ص ۲۱-۲۲.

۶. مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۱

کد خبر 629330

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.