۱۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۰۰
عاشقانی که قلم به خون زدند

«گذر روزگار به هفدهم مرداد رسیده است، روزی که خبر فوری و البته ناتمام محمود صارمی را از محل کنسولگری ایران در مزار شریف چنین به یاد داریم، سقوط مزار شریف به دست طالبان و قطعی ارتباط او با مخاطبان و شهادتی که در چند قدمی محمود ایستاده بود ...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، شاید جایی دلش خواست چشم‌هایش را ببندد و نبیند کنار غوغای علقمه بر سر عباس (ع) چه آمد. تیر نامهربان، نیزه بی‌رحم، شمشیر بی‌وفا، سنگ نامرد و وای بر عمود، این‌ها با زینب (س) چه کردند، قدِ این غم چقدر بلند بود، داغش چه نقره‌داغ می‌کرد وسعت تنهایی او را...

شاید جایی دلش قرص شد، وقتی حسین (ع) و عباس (ع) به هم رسیدند. اما نه، فرات شرمنده شد و عباس (ع) افتاد.

نگاهش در نگاه برادر گره خورد و حسین (ع) خوب می‌دانست حرف‌های خواهر و برادری را در همان تک نگاه چطور به خواهر برساند. نگاهی به خواهر انداخت، نگاهی به خیمه و سپس به سمت میدان راهی شد. حسین (ع) که بر زمین افتاد، زینب (س) زمین خورد....

باید دختر علی (ع) باشی که بتوانی واژه‌های پریشان حال را سر و سامان دهی.

باید دختر علی (ع) باشی تا خاطر آشفته‌ات را در دل باران خورده‌ات خاک کنی و بچینی واژه‌ها را در برابر یزید و یزیدیان.

باید دختر علی (ع) باشی که پیام‌رسان آن روز باشی و واژه‌ها چنین زانو بزنند در برابر قامتت، وقتی با صدای رسا می‌گفتی: «ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رأی توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است، در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.»

سیدمجید بنی‌فاطمه در گوشم می‌خواند، سر نی در نینوا می‌ماند، اگر زینب نبود، کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود...

شور صدایش، اشک می‌کند، همه وجود آدم را. دلشوره‌ها از لابه‌لای اشک‌ها سرازیر می‌شوند و دل، دلش خوش می‌شود به نام نایب صاحب ذوالفقار. او که پیام‌رسان صادق آن روز دهم بود. او که جانانه رسالتش را به پایان رساند که حالا و در زمان ما هر روز بر تعداد دلباختگان حسینِ (ع)، فاطمه (س) و علی (ع) افزوده می‌شود و اکنون گذر روزگار به هفدهم مرداد رسیده است، روزی که خبر فوری و البته ناتمام محمود صارمی را از محل کنسولگری ایران در مزار شریف چنین به یاد داریم، سقوط مزار شریف به دست طالبان و قطعی ارتباط او با مخاطبان و شهادتی که در چند قدمی محمود ایستاده بود و نشست کنار اسمش و شد این روز به نام او و به نام روز خبرنگار.

روزی که باید عشق را بگذاریم کنار این عنوان و با علاقه طعم‌دارش کنیم، در صداقت بغلطانیم و غرقش کنیم در امانت‌داری تا رمزگشایی شود امورات کشور و مطالبه‌گری‌ها حال‌وهوای زیباتری به خود بگیرد که قلم برای ساختن ایرانِ ما که همه جان ماست، بلغزد.

در تلاقی عاشورای حسین (ع) و روز خبرنگار و ایستادن به خاطر راستی و جان دادن در ازای بازگو کردن حقیقت، شهید و شهادت بیشتر کنج ذهن ما بالا و پایین می‌شود. خبرنگارانی که از میان انبوه خبرهای خوب و بد، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارشان و در زیست چند ساله‌شان که گاهی عدد سن آن‌ها، بیست و چند سال بیشتر را نشان نمی‌داد و خبرسازترین خبر روزگارشان جنگ تحمیلی بود، همان دوران که مرزهای جنوب و غرب کشور به لرزه افتاده بود و نبض آبادان و خرمشهر کمی کند می‌زد، قلم به زمین گذاشتند و قدم به میدان جنگ. اصالتِ در قلم‌شان، به قدمشان ریشه دواند و ایستادنِ تمام قد، تمام آمالشان شد. عکس‌های تکی و دسته جمعی گرفتند، پلاک‌های‌شان را به گردن آویختند، شانه‌های آنها لرزید و مرواریدهای چشمان‌شان بارید وقتی بین «مَماتی مَماتَ مُحمد وَ آل مُحمد» زیارت عاشورا مکث کردند.

ترکش و تیر و خمپاره کار خودش را خوب بلد بود که جان‌شان را گرفت و روح آنها راهی آسمان شد. راویانی که یک روز با مخابره اخبار و یک روز با شهادت به نسل ما و نسل‌های بعد ما پیام‌رسان شدند. قلم زدند به خون وجودشان و رسالت‌شان را به سرانجام رساندند؛ رسالتی که پایان نخواهد داشت.

کد خبر 594611

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.