به گزارش خبرنگار ایمنا، هفدهمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۷۰ خانواده تیموری منتظر آمدن فرزندی بودند که قرار بود جای پسر بزرگشان را که به شهادت رسیده بود، پر کند. نامش را جواد گذاشتند، اما نمیدانستند این پسر هم عمری به اندازه صاحب نامش خواهد داشت.
هر روز که جواد بزرگتر میشد، شباهت او به محمدرضا هم بیشتر میشد، برادری که در ۱۷ سالگی، در لباس بسیجی و در جریان عملیات مرصاد که همزمان با پشتیبانی و حمله رژیم بعثی به جنوب کشور در جاده اهواز–خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسیده بود.
پسر کوچک خانواده تیموری دقیقاً جا پای محمدرضا گذاشته بود، شهادت آرزوی روز و شب او شده بود. لباس پاسداری را بر تن کرد، لباسی که میتوانست او را به آرزویش برساند.
قرعه حضور در بخش حفاظت مجلس به نام او در آمد، روزها با ذوق و شوق بسیار در محل کارش حاضر شد، هرچند هوای رفتن به سوریه و دفاع از حرم را در سر داشت.
مادرش او را عباسوار تربیت کرده بود، غیرتش اجازه نمیداد که شاهد جسارت به حریم عقیلهبنیهاشم (س) باشد. با درخواست او برای اعزام به سوریه موافقت نشد، اما جواد دست بردار نبود.
دست روزگار سرنوشت دیگری برای پسر کوچک خانواده تیموری رقم زده بود، قرار بود او همان مسیری را برود که پیشتر محمدرضا رفته بود؛ مسیر شهادت و آسمانی شدن.
هفدهم خردادماه سال ۱۳۹۶ در حالی که هنوز خیلیها با بحث مدافعان حرم در سوریه کنار نیامده بودند و دلیلی برای این کار نمیدیدند، داعش تا قلب تهران پیش آمد و به مجلس شورای اسلامی حمله برد، جایی که جواد در بخش حفاظت آن مشغول بود.
او در مقابل تروریستهای تکفیری جانانه ایستاد تا هم از جان مردمی که برای ملاقات با نمایندگان به مجلس آمده بودند، حفاظت کند و هم نگذارد پای تکفیریها به خانه وکلای ملت باز شود.
هر دو برادر قربانی ترور شدند، یکی سال ۱۳۶۷ و در عملیات مرصاد و دیگری در سال ۱۳۹۶ و در حادثه تروریستی مجلس؛ حادثهای که درست پنج سال پیش در چنین روزی -هفدهم خردادماه- توسط تروریستهای تاریخی به وقوع پیوست.
نظر شما