به گزارش خبرنگار ایمنا، نامش روح الله بود و هر از گاه صادقانه در مسیر لگام سخن، شعر و ابیاتی چند را راهی وادی قلم میکرد و جاودانه میساخت.
دیوان اشعار و سرودههای حضرت امام (ره) شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بر ورق پارهای رقم زده و خط به خط به ما هدیه کرده است.
دیوانی عارفانه و عاشقانه، شامل ۱۵۰ غزل، ۱۱۸ رباعی، ۳۵ شعر غزلگونه، قطعه و چند شعر پراکنده، سه قصیده، دو مسمط و یک ترجیع بند که نشان از روح لطیف و طبع ظریف امام آینهها دارد.
حضرت روحالله جایی در «مسلک نیستی» میسرایند:
جز عشق تو، هیچ نیست اندر دل ما / عشق تو سرشته گشته اندر گل ما / اسفار و ابن سینا نگشود / با آن همه جرّ و بحثها مشکل ما / با شیخ بگو که راه من باطل خواند / بر حقّ تو لبخند زند باطل ما / گر سالک او منازلی سیر کند / خود مسلک نیستی بود منزل ما / صد قافله دل بار به مقصد بستند / بر جای بماند این دل غافل ما / گر نوح ز غرق سوی ساحل ره یافت / این غرق شدن همی بود ساحل ما.
امام در وادی عشق سرآمد است و هر آنچه پیش میرود را به خدا می رساند. هم او که غرق در دریای معرفت الهی بود و با اشاعه همین معرفت در کنار صلابت و شجاعت مثال زدنیاش، انقلابی در روح و جان ایرانیان به پا کرد.
امام عشق، غرق در «دریای فنا» را هم برای به زیبایی هر چه تمامتر سروده و در این سروده خویش عاقل و جاهل و باطل و ساحل را در کنار هم خبردار، به خط کرده است.
کاش روزی به سر کوی توام منزل بود / که در آن شادی و اندوه، مراد دل بود / کاش از حلقه زُلفت، گرهی در کف بود / که گره باز کن عقدهی هر مشکل بود / دوش کز هجر تو دل حالت ظلمتکده داشت / یاد تو، شمع فروزندهی آن محفِل بود / دوستان میزده و، مست و، ز هوش افتاده / بینصیب آنکه در این جمع چو من عاقل بود / آنکه بشکست همه قید، ظلوم است وجهول / و آنکه از خویش و همه کون و مکان، غافل بود / در بر دلشدگان، علم حجاب است، حجاب / از حجاب آنکه برون رفت بحق، جاهل بود / عاشق از شوق، به دریای فنا غوطهور است / بیخبر آنکه به ظلمتکده ساحل بود / چون به عشق آمدم از حوزه عرفان، دیدم / آنچه خواندیم و شنیدیم، همه باطل بود.
بنیانگذار انقلاب ارزشها، آنجا از وادی عشق به دیار عرفان میرود و هر آنچه از اینها جداست و با سنخیتی با این اوصاف ندارد را باطل میداند.
باطلی که حالا با پیروزی همان انقلاب الهی به فنا رفته و امام و یارانش که نشانگان حق و حقیقت بودند را سرآمد دوران کرده است.
حضرت روحالله بعد از آنکه؛ جمهوری اسلامی ما جاوید است / دشمن ز حیات خویشتن نومید است / آن روز که عالم ز ستمگر خالی است / ما را و همه ستمکشان را عید است را نوشت، به سراغ من به خال لبت ای دوست معروف و زبانزدش رفت و بیزاری از مسجد و مدرسه را اینگونه فریاد کرد:
من به خال لبت، ای دوست! گرفتار شدم / چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم / فارغ از خود شدم و کوسِ اناالحق بزدم / همچو منصور خریدار سر دار شدم / غم دلدار، فکنده است به جانم شرری / که به جان آمدم و شهره بازار شدم / در میخانه گشایید به رویم، شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم / جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم / خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم / واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد / از دم رِند میآلوده، مددکار شدم / بگذارید که از بُتکده یادی بکنم / من که با دست بت میکده بیدار شدم
پرواز جانش را بهمن ماه نام آشنای سال ۶۵ سرود. همان سالهایی که رزمندگان اسلام در جبهههای رزم و پیکار علیه کفر و استکبار، پیش میتاختند و از امامشان روحیه و قوتی دوچندان میگرفتند.
روزها و ماهها از پی هم گذشتند و به خرداد ماه ۱۳۶۸ رسیدند. درست در چهاردهمین روز همین ماه بود که سروده «پرواز جان» امام آینهها به تعبیر نشست و روح ملکوتیاش برای همیشه آرام گرفت و پرواز کرد.
گر به سوی کوچه دلدار، راهی باز گردد / گر که بخت خفتهام با من دمی همساز گردد / گر نسیم صبحگاهی، ره به کوی دوست یابد / گر دل افسرده، با آن سرو قد همراز گردد / گر سلیمان بر غم مور ضعیفی رحمت آرد / در بر صاحبدلان، والا و سر افراز گردد / در هوایش سر سپارم، در قدومش جان بریزم / گر بهرویم در گشاید، گر بنازی باز گردد / سایه افکن بر سرم، ای سرو بستان نکویی / تا که جانم از جهان، آماده پرواز گردد
امام خمینی (ره) علاوه بر دیوان اشعار، کتاب «باده عشق» را هم نوشته که شامل غزلیات و رباعیات امام (ره) و نامه عرفانی ایشان به «فاطمه سلطانی طباطبایی بروجردی» همسر مرحوم حاج سیداحمد خمینی است.
یادداشت از: محمود افشاری
نظر شما