به گزارش ایمنا، روزنامه شرق نوشت: فیلم، نوشته، موسیقی و شعر ابزارهای بیانی بود که در شرایط مختلف و بر حسب امکانات موجود، سراغشان میرفت تا دغدغههایش را بیان کند. این ویژگی اشراف به چند مدیوم هنری و پایبندی به دغدغههای شخصی در روزگاری که متأسفانه غالب آدمها هر سفارشی را که حتی اعتقادی هم به آن ندارند، صرفاً با انگیزههای مادی پذیرفته و آن را هم با قالبهایی کلیشهای و تجربهشده و بعضاً الکن ارائه میکنند، ارزشی دوچندان مییابد. در آثار «سینایی» در این مسیر ۵۰ ساله، چه مستندها، فیلمهای کوتاه، فیلمهای بلند داستانی و… (که عدد آنها به حدود صد میرسد) شرافت کاری، جدیگرفتن کار و تلاش جهت خلق فیلمی با نگاهی نو، شخصی و البته متناسب با موضوع (در عین حتی سفارشیبودن کار) و ساختاری که فارغ از موضوع، ارزشی مستقل داشته باشد، قابل ردیابی است. شاید کاری ماندگارتر و پختهتر و کاری معمولیتر، اما برایند این کارنامه پربار و شریف را در کارنامه کمترکسی در هنر میتوان سراغ گرفت.
او در طول فعالیتش به سفارشی باج نداد؛ نه آدمی، نه جریان غالبی، نه دولتمردی و البته تاوان این استقلال را هم داد. چه تعداد فکر، ایده و فیلمنوشت که میتوانستند این کارنامه پربار را چند برابر کنند و متأسفانه امکان ساخت و اجرا نیافتند. البته حسن بزرگ سینایی در این بود که هیچگاه متوقف نشد. اگر امکان ساخت فیلم بلند در مواقعی نبود (که اغلب اوقات به دلیل هزینههای زیاد و بوروکراسیهای پیچیده و توانفرسای اداری تصویبها از فیلمنامه تا نمایش نبود)، سراغ مستند یا کوتاه میرفت و در سالهای اخیر نیز که عرصه برای کارهای مستقل و جدی تنگتر شده بود، سراغ مدیومهای کمهزینهتر و شخصیتری همچون شعر و موسیقی رفته بود.
سینایی در سال ۱۳۱۹ (سال ویژهای که جمعی از هنرمندان برجسته و ماندگار فرهنگمان زاده آن هستند؛ از آیدین آغداشلو، محمدرضا شجریان و احمدرضا احمدی گرفته تا داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و محمدعلی سپانلو) یک سال قبل از هجوم جنگ جهانی دوم به ایران، در شهر ساری زاده شد.
او که پدرش در این شهر به شغل طبابت اشتغال داشت، با مادر (که دیپلم مد از فرانسه داشت) برای تحصیلات دبستان به تهران میآید و سپس به دبیرستان البرز رفته و اولین گرایشهای هنریاش با زدن ساز آکاردئون و گفتن گاهگاه شعر نمایان میشود. پس از دیپلم، برای تحصیلات دانشگاهی به شهر «وین» اتریش میرود و در آنجا رشتههای معماری و آهنگسازی را همزمان پی میگیرد. رشته معماری را سال آخر و قبل از امتحانات پایانی نیمهتمام گذاشته و تحصیل در رشته «سینما» را (که به واسطه دوستش منوچهر طیاب و بازی در یکی از کارهای او به این رشته علاقهمند شده بود) آغاز میکند و در کنار آن موسیقی و آکاردئون را نیز پیگیری میکند.
آشنایی با هنر سینما و قابلیتهای آن در بهرهگیری از موسیقی، ادبیات و هنرهای تجسمی و معماری، سینایی جوان را بیش از پیش به ادامه این رشته ترغیب میکند. تأثیر این دوران (حدود اوایل دهه ۶۰ میلادی) که تقریباً همزمان با جریانهای موج نو در سینمای اروپا (آلمان، ایتالیا، فرانسه و…) است و آشنایی با آثار فیلمسازان متفاوتی همچون «آلن رنه»، «فرانسوا تروفو»، «آندره گدار» و… را در شکلگیری سلایق سینمایی وی نمیتوان نادیده گرفت. پس ازاتمام تحصیلات، سینایی به ایران برگشته ولی چون فضای سینمایی رایج اواخر دهه ۴۰ ایران آنچنان پذیرش تجربیات مورد علاقه وی را نداشت، به گونههای دیگر فیلم همچون کوتاه و مستند در وزارت فرهنگ و هنر و نیز تلویزیون ملی روی آورد که امکان پرداختن به موضوعات دلخواه با ساختارهای جدید و کمتر تجربهشده را به وی میداد. سینایی در مدت حدود یک دهه (تا قبل از انقلاب) فیلمهای کوتاه یا نیمهبلندی ساخت که برخی از آنها صرفاً داستانی (چون «ماهیگیری / ۴۵»)، برخی دیگر مستندهایی با موضوعات منتخب فیلمساز (مانند فیلمهای «آوایی که عتیقه میشود / ۴۶/ مستندی درباره یک لحافدوز»، «شرح حال / ۴۸/ مستند شاعرانهای درباره مجسمههای ژازه طباطبایی»، «سردی آهن / ۴۹/ مستندی درباره یک قهرمان وزنهبرداری»، «حاج مصورالملکی / ۵۱/ مستندی درباره روزگار یک هنرمند پیر تنها»، «حسین یاوری / ۵۲/ مستندی درباره یک نینواز پیر) و برخی دیگر مستندهایی با موضوعات سفارششده (فیلمهایی مانند «آنسوی هیاهو / ۴۶/ مستندی درباره کودکان ناشنوا»، «۲۵ سال هنر ایران / ۴۷/ مستندی درباره رابطه هنرها و هنرمندان» و تعدادی فیلم آموزشی برای انجمن اولیا و مربیان) بودند که همواره نگاه خاص و شاعرانه سینایی، سطح کار را فراتر از رفع انتظارات اولیه سفارشدهنده، به یک اثر هنری ارتقا داده است. در غالب این آثار، سینایی علاوه بر کارگردانی، نگارش فیلمنامه و ساخت موسیقی متن و گاهی تدوین را نیز بر عهده داشته است.
سینایی همچنین از سال ۴۹ ساخت مستندی بلند با عنوان «مرثیه گمشده» (درباره آوارگان لهستانی که پس از جنگ جهانی گذرشان به ایران میافتد و سرانجام آنها) را شروع میکند که البته اتمام آن تا اوایل دهه ۶۰ به طول میانجامد؛ اما به لحاظ ارزشهای موضوعی، هنری و ساختاری، یکی از آثار یگانه و ماندگار (و البته کمتر دیدهشده) سینمای مستند ایران است. در کنار این فعالیتها، سینایی در دانشگاههای «تهران» و «هنر» نیز به آموزش سینما میپردازد. پس از انقلاب که جریان غالب سینمایی متوقف و مدیران سینمایی ترجیحشان فعالیت فیلمسازانی جدید یا با سابقه فرهنگیتر بهجای سینمای ستارهمحور بود، فضایی برای سینایی ایجاد شد تا بتواند اولین فیلم بلند سینمایی خود را با عنوان «زنده باد» در سال ۵۹ بسازد. فیلم با پسزمینه قراردادن وقایع انقلاب، از اولین فیلمهای خوب پس از انقلاب است که متأسفانه مهجور واقع شد (این فیلم همچنین اولین کار سینمایی «مهدی هاشمی» است که پیش از آن فقط فعالیت تئاتری داشت). پس از چند سال و به همت بخش فرهنگی بنیاد تازهتأسیس مستضعفان، شرایط ساخت دومین فیلم بلند سینایی با نام «هیولای درون / ۶۲» مهیا میشود. هرچند پرداختن به ساواک یکی از مضامین رایج آن سالهاست، اما در این فیلم با نگاهی متفاوت به روانشناسی یک مأمور ساواک پرداخته میشود که پس از فرار، در خانهای روستایی پنهان شده است (البته این نگاه غیرکلیشهای را در چند فیلم متفاوت دیگر آن سالها نیز میتوان دید؛ ازجمله «خط قرمز / مسعود کیمیایی / ۶۰» و «اشباح / رضا میرلوحی / ۶۱»). سینایی در دهه ۶۰ دو فیلم بلند سینمایی دیگر نیز میسازد؛ «یار در خانه و… / ۶۶» با موضوعی مرتبط با آوارگان لهستانی ساکن ایران و اینبار با فیلمنامهای داستانی و برآمده از تحقیقات فیلم مرثیه گمشده و «در کوچههای عشق / ۶۹» با داستانی درباره آبادان و آوارگان آن پس از جنگ و با تکنیکی مستندگونه که به جشنواره فیلم «کن» نیز راه یافته و مورد استقبال قرار گرفت. البته هر دو فیلم که با بودجههایی بهشدت محدود کار شدند، متأسفانه به دلیل عدم حمایتهای متعارف، اکران مهجوری را نیز تجربه کردند. در این دهه، سینایی دو، سه فیلم مستند نیز میسازد. در دهه ۷۰ سینایی دو فیلم بلند «کوچه پاییز / ۷۶» درباره اولین گالری هنری ایران با ساختاری مستندگونه و «عروس آتش / ۷۹» درباره ازدواج در یکی از عشیرههای جنوب ایران را میسازد.
فیلم اول که با حضور هنرمندان برجسته هنرهای تجسمی به مباحثی در باب هنر و خلاقیت هنری میپردازد، متأسفانه اکران رسمی نداشت، ولی فیلم دوم، دیدهشدهترین و تحسینشدهترین فیلم کل کارنامه سینایی به حساب میآید که علاوه بر دریافت جوایزی در جشنواره «کارلو ویواری» (بهترین بازیگر مرد) و جشنواره نوزدهم فجر (بازیگر مکمل، فیلمنامه و فیلم منتخب تماشاگران)، اکران نسبتاً موفقی را نیز پشتسر گذاشت.
در این دهه سینایی علاوه بر چند مستند سفارشی، فیلم مستند پرتره «گیزلا / ۷۲» را نیز درباره همسرش میسازد که هم اولین فیلم از مجموعه فیلم-پرترههای بعدی است و هم به لحاظ ساختاری فیلمی درخشان و مثالزدنی به حساب میآید.
کارنامه سینایی در دهه ۸۰ را دو فیلم بلند سینمایی «گفتوگو با سایه / ۸۴» درباره «صادق هدایت» و «مثل یک قصه / ۸۵» درباره رابطه دو نوجوان در بطن دوران جنگ که متأسفانه توزیع و نمایش مناسبی نداشتند و چند فیلم سفارشی (درباره برق، معماری، جواهرات ملی و اسکناس) و سه مستند پرتره برجسته («میان سایه و نور / ۸۱/ درباره فرح اصولی و آثارش»، «عبور از نمیدانم / ۸۱/ درباره محمدابراهیم جعفری و آثارش»، «آوازهای سکوت / ۸۵/ درباره مجسمههای یاسمین سینایی») تشکیل میدهد. سینایی در دهه ۹۰ تنها موفق به ساخت فیلم بلند «جزیره رنگین / ۹۳» درباره جزیره زیبای «هرمز» میشود که علیرغم حرف مهم فیلم (تکیه بر پتانسیلهای موجود در جزیره و کارآفرینی هنری) و زیباییهای بصری آن، به مدد تصمیمگیران فرهنگی اکران بسیار بدی را در گروه «هنر و تجربه» پشت سر گذاشت. چند فیلم مستند که مهمترینشان فیلم «دستگاه / ۹۲» (درباره دستگاهی بهجامانده از پدرش که وی در تشخیص بیماریها از آن سود میجسته) است، فعالیتهای متأخر وی را شکل میدهند. متأسفانه برخوردهای سیستم مدیریت فرهنگی کشور با فیلمسازان باسابقهای همچون سینایی، هیچگاه درخور تواناییها و خلاقیتهای آنها نبوده و با مرور کارنامه پربار آنها، تعداد بهمراتب بیشتری ایده و طرح درخشانِ بهانجامنرسیده دیده میشود که اگر به اجرا درمیآمدند، چه آثار ارزشمندی به فرهنگمان اضافه میشد.
بهعنوان نمونهای متأخر در کارنامه این فیلمساز، میتوان به فیلمنامه «قطار زمستانی» اشاره کرد که قرار بود با حضور «عزتالله انتظامی» و به صورت محصول مشترک ایران و لهستان ساخته شود، اما پس از حدود یک دهه پیگیریهای مختلف و سنگاندازیهای گوناگون، برای همیشه منتفی شد. دریغ و درد که سینایی با کارنامهای معتبر و آبرومند که در هیچ دورهای نان را به نرخ روز نخورد و حرمت حرفه خود را همواره نگه داشت و به آن نگاه اقتصادی نداشت، در سالهای پایانی عمرش به دلیل نبود شرایطی منطقی، معقول، محترمانه و جایگاهی تثبیتشده در حرفه، عطای فیلمسازی را به لقایش بخشید و به شعر و موسیقی روی آورد. هرچند کرونا عامل درگذشت زندهیاد سینایی شد، اما شرایط آزاردهنده برای فعالیت و عرضه آثار، اغلب هنرمندان مستقل و صاحب نگاهی مانند او را در دوران پختگی کاریشان به تدریج به انزوا کشانده و زمینهساز حذف تدریجی و بعضاً خودخواسته آنان را فراهم میکند. آیا انتظار اینکه اینان در شرایط سنی که ناگزیز به لحاظ جسمی با بیماریهایی نیز دست به گریباناند (کمااینکه سینایی حدود ۱۰ سال با درد کمر و عوارض آن درگیر بود) همچنان انگیزه کلنجاررفتن با مدیران غالباً کارنابلد و انجمنهای مختلف برای تصویب، جذب سرمایه، شوراهای اکران و… را داشته باشند و پس از آن کار ماندگاری تحویل دهند، غیرمنطقی و غیرمعقول نیست؟
نظر شما