به گزارش خبرنگار ایمنا، برج های بلند و چاههای عمیق شهر شجاعتشان را فریاد می زنند؛ بغض های پدران و چشم های اشک آلود مادران گواه است که «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی» مقصود مردانی است که عاشقانه با سرعت به سمت خطر می روند و سوخته می شوند تا ما نسوزیم...
صدای آژیر که بلند میشود خود را برای یک نبرد، نبردی از جنس آتش آماده میکنند، سر از پا نمی شناسند تا دل به حادثه بزنند و جان انسانها را نجات دهند. جان بر کفان میدان نبرد امروز عاشقانه دل به آتش میزنند، جانشان کف دستشان است، دستانی خالی که پر از نشانه های آخرین ثانیه ناامیدی اند و لبخندشان، آغاز زندگی و شروعی دوباره است. آتشیار دوم میلاد پرتویی ۳۲ ساله؛ ۱۴ سال است دل به دریا زده و قدم در مسیر نجات انسان ها برداشته است. ۱۸ ساله که بود دوران سربازیاش را در سازمان آتش نشانی طی کره و از همان جا عاشق شد، عشق به خدمت که با استرس، اضطراب، نگرانی، شیرینی و تلخی همراه است؛ اما او انتخاب میکند که بماند و عاشقی کند....
«صبح روز ٧ خرداد ماه ۹۳ ساعت ٤:٤٠ بامداد قسمتی از بشکههای پلیاتیلن شرکت نفت سپاهان دچار حریق شده بود ٤:٥٠ دقیقه از ایستگاه شماره یک به محل وقوع حادثه اعزام شدیم از کیلومترها قبل (اتوبان امام خمینی) شعلههای آتش دیده می شد، هرچه جلوتر می رفتیم شعلهها به مراتب بیشتر و حرارت آن بیشتر حس می شد، شرایط بسیار دشواری بود هر لحظه امکان انفجاری تازه وجود داشت؛ صدای گداخته شدن روغنهای درون بشکهها شنیده میشد در اثر افزایش حرارت ساختمان اداری فرو ریخت که خوشبختانه توسط همکاران ما تخلیه شده بود، خودم را به رینگ اول رساندم و چیزی جز شور و شوق و عشق همکارانم ندیدم؛ عشقی که گاهی موجب بحث و دعوا برای پیشقدم شدن و رفتن در دل آتش میشد، این عملیات در دو رینگ اجرا شد، رینگ اول جهت اطفای حریق و رینگ دوم برای پشتیبانی و تدارکات بود که با همکاری نیروهای امدادی سرانجام بدون هیچ ضرر جانی کار اطفای حریق به پایان رسید» این تنها گوشهای از عشق و علاقه میلاد به شغلش است؛ هیچ چیزی نمی تواند مثل نجات انسانی، این مردان مبعوث شده در این وظایف دشوار را خوشحال کند؛ آنهایی که قسم خوردند تا آخرین نفس در راه نجات جان و مال انسانها تلاش کنند، شیرینی برخی عملیاتها آن چنان برایش ماندگار است که میلاد با لبخند و ذوق خاصی از آن می گوید «دختر بچه ای در رایزر ساختمانی سقوط کرده بود که توانستیم به کمک خداوند او را نجات دهیم؛ هنوز هم بعد از چندسال از زنده بودن او خوشحال هستم.»
تلخ ترین عملیات میلاد در خرداد همین سال رخ داد هنگامی که یک خودروی پراید در جادهای حوالی اصفهان با گارد برخورد کرده بود و سرنشینان در آن محبوس شده بودند؛ میلاد به عنوان فرمانده عملیات اعزام می شود در وضعیت اعلام عملیات متاسفانه موتورسیکلتی که قصد کنجکاوی داشته با سرعت بسیار با او برخورد می کند و میلاد سه روز بیهوش و چندین ماه به صورت کامل بستری بود؛ دور بودن از کارش ضربه روحی بزرگی به او وارد کرد؛ تحمل دوری از عملیات شاید سختتَر از دردهای وارد شده در حادثه باشد، اما در طول این مدت خانواده بزرگ آتش نشان ها او را تنها نگذاشتند و از هیچ کمکی دریغ نکردند؛ این خانواده بزرگ مانند اعضای یک پیکر در سخت ترین شرایط همدیگر را در می یابند.
حالا میلاد که پنج سال است پدر شده، آرزو دارد پسرش راهش راه ادامه دهد؛ دوست دارد فرزندش را در لباس عملیات آتش نشانی ببیند.
تنها درخواست میلاد از مردم این است که به آژیر ماشین هایی که صدای ضجه انسان آسیبدیده است توجه کنند، هر ثانیه زودتر رسیدن نیروهای آتش نشانی ممکن است جان افراد بیشتری را نجات دهد؛ تنها توصیه او به افرادی که می خواهند وارد این شغل شوند، این است که به چشم شغل به این حرفه نگاه نکنند چون آتش نشانی چیزی جز عشق به کار و میهن نیست.
دل که به آتش میزنی نگاهت مثل ابراهیم در گلستان نمرود می شود، نگاه مادرانی را می بینی که از پشت پرده اشک فرزندش را قاب کرده، تصویر ماندگار یک مرد که پیش از فرو ریختن آوار فرو می ریزد و تو، غبار، آوار و اشک مادر، بغض، حسرت، تکرار و عشق تو به میهن…
نظر شما