روایتی از تنگه ی ابوقریب در هفته دفاع مقدس

"تنگه ی ابوقریب" ، فیلمی به نویسندگی و کارگردانی بهرام توکلی یکی از پرسروصدا ترین فیلم های سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بود که بیشترین جوایز را نیز کسب کرد. فیلم که درون مایه ای نسبتا خوبی را پرورش می دهد، با تمی جنگی و بسیار اگزجره روی قصه مانور می دهد.

به گزارش ایمنا، داستان فیلم روایتی از شجاعت و ایستادگی گردان عمار در روزهای پایانی جنگ دربرابر یورش بعثی ها به فکه نیست، فیلم گویا قصد نشان دادن چیزی را دارد که متوجه آن نمی شویم، چرا که نماهایی نشان می دهد که از مسلط نبودن فیلمبردار در قسمتهای آغازین فیلم سرچشمه می گیرد، اما کم کم فیلم خود را پیدا می کند.
فیلم نه درباره تنگه ابوقریب است و نه درباره مشاهده تلخی های جنگ از نگاه یک نوجوان و ای کاش چنین بود، بسیار در فرم پویا و جذاب است و همین امر حفره ای بزرگ در استاندارد های روایت و شخصیت پردازی بوجود می آورد. 
"تنگه ابوقریب" درفضاسازی پشت جبهه عالی عمل کرده است و  فیلمنامه چنان قدرتی در خلق فضای دوستانه پشت جبهه از دو برادر و رزمندگان دارد که بدون هیچ تملقی صداقت آنان را نمایش می دهد.
از لحاظ مفهومی و کاربرد المان های بصری که به نوعی اسلوب معادله ی تفهیم معنا به مخاطب هستند نسبتا خوب است و این را مدیون اندک کاراکترهای درست درآمده فیلم هستیم که در نهایت هیچ پایانی ندارند. 
دیالوگ ها پینگ پونگی و بی فونداسیون ماجرا را با مدیوم شات هایی بی دلیل جلو میبرد، تصویربرداری های کم کات در میانه های فیلم بیشترین تعلیق را به متن می دهد و کاراکتر هارا وادار به بازی می کند، مانند شبیه خون زدن بعثی ها که در قسمت هایی مو را به تن آدم سیخ می کند، مانند قسمت بمباران و فرار مهاجران با صورت کودک هایی گرسنه و تاول های ناشی از بمب های شیمیایی بر مردم. 
"تنگه ابوقریب" بسیار شبیه "دانکرکِ کریستوفر نولان" و از لحاظ کمپوزیسیون پیش رفته است، اما چیزی که این فیلم برخلاف دانکرک ندارد، نوع نگرش به جنگ است که از فقدان تم می آید. تم فیلم براساس المان های ضدجنگ و دلاوریهای رزمندگان است؟ - یا نه روایت یک خانواده محصور در جنگ است؟- یا خود جنگ؟ 
ازلحاظ میزانسن فیلم تاثیری شلخته از فیلم نجات سرباز رایان برده است اما گویا نمی دانسته که  چطور آن را هدایت کند.
درکنار بازی بسیار بد مهدی پاکدل تنها بازی قابل ستایش، بازی عالی امیر جدیدی است که کاملا رئال بازی می کند و هم نقش یک فرمانده ی جنگی را دارد و هم از پس شخصیت یک برادر برون گرا به خوبی برآمده است. فیلم قرار است از نظرگاه کاراکتر علی وارد دنیای خشن جنگ شود ولی دست آخر او را درمیان انبوهی از شخصیت های اخته گم می کند که همگی هم به نحوی غلو شده می جنگند و می میرند.
یکی از المان های بصری موفق نیز قسمت نزاع بین علی و مجید(جواد عزتی) است که چرایی بودن در خطوط مقدم برملا می شود و سپس خمپاره ای که کنار آن ها می خورد، نمادی از محو شدن فرمیک کاراکتر از طریق استیصال هویت در جنگ است. گویی خمپاره ها بر سر فرماندهان فرو می آیند و در این روز ها نیز تکرار صحنه های فیلم را در شهر می بینیم شهری که روزگاری درگیر خمپاره ها بود امروز حمله های تروریستی را به خود می بیند.

کد خبر 354150

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.