به گزارش ایمنا، او همیشه ما را در سیر اتفاقات عجیب، توطئههای پیدرپی و اکتشافات بزرگی که انجام میداد، با خود همراه میکرد. «تنتن» مهربان، شجاع و کاربلد بود و همه این ویژگیها کافی بود تا ما هم بخواهیم مثل او خبرنگار شویم و چه روزهایی را که با رویای خبرنگار شدن گذراندیم و خودمان را در میان یک داستان ماجراجویانه تصور کردیم. تصور میکردیم و میخواستیم استعمار، نژادپرستی و ... را از بین ببریم.
بعدها که بزرگتر شدیم و برای اولین بار فیلم «خبرنگار خارجی» را دیدیم، باز هم دلمان خواست خبرنگار شویم و مثل «جانی جونز» به ماموریت برویم، دشمن را شناسایی کنیم و او را لو بدهیم و قهرمان باشیم.
بگذریم که در طول همه این سالها، گزارشهای جالب محمدرضا حسینیبای، کامران نجفزاده، میترا لبافی و حتی تکهکلام معروف حمیدرضا معصومینژاد که میگفت: «حمید معصومینژاد رُم» - که با آن شوخی هم میکردیم-، ذوق خبرنگار شدن را در ما بیشتر هم کرد.
و یا همین چند وقت پیش وقتی که رمان «ژورنالیست» را خوانیدم و با «راحیل» همراه شدیم و چند روزی را با یک خبرنگار زندگی کردیم، پای مشکلات و درد دلهای او نشستیم، عاشق شدیم و خبر نوشتیم، باز هم دلمان خواست خبرنگار شویم.
ما در همه این لحظات همیشه آروز میکردیم ای کاش! ما هم مثل آنها خبرنگار بودیم و پیش خودمان میگفتیم: وای که چه کیفی دارد این شغل خبرنگاری!
روزگار چرخید و چرخید و حالا چند وقتی است که ما هم خبرنگار شدهایم، پای صحبت آدمهای بسیاری نشستهایم، با آنها خوشحال شدهایم، غصه خوردهایم، گزارش و خبر نوشتهایم، گفتگو تنظیم کردهایم، تیتر زدهایم، لید نوشتهایم و برای دبیر فرستادهایم و او هم احتمالا گاهی از خواندن مطالب ما ذوق کرده و گاهی هم نه، تیترمان را عوض کرده و گفته که تیترت خیلی هم جالب نبوده است! و تذکر داده که در خبرتان اعداد را چهطور بنویسید، فلان جملهبندی را تصحیح کنید و یا ضربالعجل داده که تا فلان روز باید مطالبتان آماده باشد و شاید بعضی از ما ناراحت هم شدهایم، آخر گاهی ما خبرنگارها خیلی زود دلمان میگیرد، حساس هستیم...!
اما فردا همه چیز را فراموش کردهایم و شوق خبرنگاری دوباره ما را بلند کرد و روز از نو و روزی از نو: خبر، گزارش، تیتر، لید، هشتگ و ...
یادداشت از: سمانه آقائی آبچوئیه، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما