به گزارش خبرنگار ایمنا، از آن زمان، این جشنواره با دبیری علیرضا زرگر، مدیرعامل سابق پکا و با حمایت مالی شکوه فرگاه، اکرم طاهرپور و سودابه سلگی برگزار میشود. مراسم پایانی جایزه مهرگان، هفته گذشته در دو بخش ادب و علم با حضور هوشنگ مرادی کرمانی، ارسلان فصیحی، گلی امامی، فرزانه طاهری، اسماعیل کهرم و چهرههای ادبی و محیطزیستی دیگر در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار شد.
مهدی غبرایی، جواد اسحاقیان، علیرضا سیفالدینی، حسین آتشپرور، سیاوش گلشیری، ابوالفضل حسینی و لیلا صادقی، داوران دوره هفدهم و هجدهم جایزه مهرگان ادب بودند.
در دورههای هفدهم و هجدهم جایزه مهرگان ادب، مجموعاً ۵۲۷ اثر شامل ۲۸۵ رمان و ۲۴۲ مجموعه داستان چاپ اول سالهای ۹۴ و ۹۵ توسط گروههای داوری مقدماتی و نهایی مهرگان ادب، موردبررسی قرار گرفت.
سیاوش گلشیری، داور این جایزه معتبر، سالها است در مؤسسات آموزش عالی مربوط به رشتههای هنر و سینما در اصفهان مشغول به تدریس است. او دانشجوی دکترای رشته پژوهش هنر است و تاکنون در کنار انتشار داستان بلند «تمام بندها را بریدهام» و مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم میرود»، مقالات متعدد و داستانهای پراکندهای از او در مجلات مختلف منتشرشده است. به بهانه داوری این جایزه ادبی، گفتگویی با او کردهایم که در ادامه میخوانید.
به قول خانم گلی امامی در مراسم اختتامیه جایزه ادبی مهرگان، این جشنواره ادبی، مانند یک کرگدن در این سالها دوام آورده است. چرا عمر جوایز ادبی در ایران آنقدر کوتاه است؟
بههرحال جوایز ادبی دستشان گردن دیگر عرصههای فرهنگی است، کما اینکه معضلات و دردسرهایش هم بیشتر است. فکر میکنم استمرار امور فرهنگی است که ارزش و اعتبار میآفریند و اگر به این حقیقت معتقد باشیم که پویایی در این عرصه در درازمدت به ثمر مینشیند، برنامهریزی و هدفگذاری در سایر امور فرهنگی را از مهمترین عوامل میدانیم.
درباره جوایز ادبی چیزی که اهمیت دارد، فارغ از دولتی یا خصوصی بودن آنها، نیت گردانندگان و اهداف کوتاهمدت و درازمدتی است که تعیینشده است. میتوان به این مسئله، اینگونه پرداخت که مثلاً در روزگاری که تیراژ کتابها بهزحمت از هزار نسخه فراتر میرود، در ایامی که کتاب بهعنوان کالایی فرهنگی، جای خودش را در سبد خرید مردم به احتیاجات لازم و ضروری زندگی داده، این جوایز رنگبهرنگ چه نقشی را بازی میکنند و آیا اصلاً تأثیری دارند؟ به تعداد جوایز ادبی سالی که گذشت نگاه کنیم. مهمترین آنها را میگویم و مقصودم، جوایز کوچک و محلی نیست. جایزه مهرگان ادب، جلال آلاحمد، جایزه شیراز، واو، هفتاقلیم و این آخری احمد محمود که تازگی شروع به کارکرده، برخی از آنها است. به نامزدها و برگزیدگانشان هم توجه کنیم و حتی نام داوران هر جایزه. فارغ از چگونگی برنامهریزی هر جایزه برای خواندن کتابهای منتشرشده، چگونگی امتیازبندی و انتخاب برگزیدگان و رویکردی که جوایز به سبب دولتی یا خصوصی بودنشان نسبت به انتخاب آثار دارند، همینطور چگونگی فهرستبندی آثار و تهیه آنها در دبیرخانه، مسائل دیگری هستند که بنا به همان بایدونبایدها و خطمشیها، از اهمیت تعیینکنندهای برخوردار هستند که البته در تداوم جوایز اهمیت دارد. جایزه مهرگان از معدود جوایزی است که علیرغم نشیب و فرازهای بسیار توانسته استقلال خود را در هر زمینه حفظ کند. قصدم البته دفاع از آن و محکوم کردن و سبک جلوه دادن کار دیگری نیست. من هم با بقیه همنظرم که هرچقدر تعداد جوایز بیشتر باشند، درصورتیکه شیوههای انتخاب آثار، متأثر از خطمشیهای سیاسی و حتی مطالبات شخصی برخی از گردانندگان آنها نباشد، مسلماً بر پویایی فضای ادبی اثرگذار است. تقدیر و حمایت از نویسندهای که بیچشمداشت و خالی از هیاهو در گوشهای به کار خود ادامه داده یا نویسنده جوانی که با حمایت بهجا و صحیح دیده میشود، بهمانند روشن شدن چراغی دیگر است در مسیر تیرهوتار پیش رو، اما چه میشود که عمر یک جایزه، کوتاه میشود یا اصلاً در نطفه خفه میشود؟ انواع سنگاندازیها، مانعتراشیها، نبود حمایت مالی و معنوی، قطعاً هر فعالیت فرهنگی را از حرکت بازمیدارد. غرضورزیها و سوگیریهای متفاوت هم دیدیم با برخی از جوایز معتبر چه کرد.
در این دوره جشنواره مهرگان، از یکسو تعداد رمانها به نسبت دورههای قبل افزایش قابلملاحظهای داشت و از سوی دیگر ۵۱ رمان با امتیازاتی نزدیک به هم به مراحل بالاتر راه یافتند. خواندن این تعداد رمان در این مدت کوتاه چطور تجربهای بود؟
بگذارید در ابتدا و در ادامه پاسخ به پرسش قبلی به این مسئله اشارهکنم که چگونگی فعالیت دبیرخانه جوایز، اعم از تهیه آثار، خوانشهای اولیه و چینشهای متعدد تا برسد به غربال نهایی، همواره اهمیت زیادی دارد و میدانم که چنین چرخهای در برخی از جوایز شفاف نیست. مثلاً در بعضی جوایز که نام نمیبرم، فهرستی از کلیه آثار چاپشده در اختیار تعداد معینی منتقد- نویسنده قرار میگیرد و آنها صرفاً به کتابهایی که پیشتر مطالعه کردهاند، امتیاز میدهند. سؤال اینجا است که تکلیف فلان کتابی که به دلیل ناشناس بودن نویسنده یا ناشر یا هر دو و همینطور توزیع نامناسب آن کتاب، توسط داوران ابتدایی خواندهنشده و از گردونه حذفشده، چیست؟ اینجا است که میگویم شکلگیری شفاف مراحل خواندن هر اثر توسط داوران ابتدایی و نهایی، برنامه مدونی را در دبیرخانه آن جایزه میطلبد؛ دبیرخانهای که به شکل منظم و شبانهروزی، مشغول به کار باشد. یا فرض کنید در فلان جایزه، بدون ذکر توضیحاتی، چند کتاب در اختیار داوران نهایی قرار میگیرد، بدون آنکه مشخص شود روند کار چگونه بوده که به چنین انتخابهایی منجر شده و اصلاً چه کسانی در کار غربال آثار بودهاند. میبینید این نبود شفافیت، فقط مختص به اهل سیاست نیست که انگار در سیاستهای فرهنگی ما هم، ریشه دوانده است.
درباره جایزه مهرگان ادب تا جایی که از روند دبیرخانه باخبر بودم، اثری نبود که لااقل توسط یک یا دو داور یا بررس خواندهنشده باشد. در قسمت پایانی خوانشها هم در جایزه مهرگان، جلسهای اقناعی برگزار و ساعتها درباره لیست نهایی بحثوجدل شد تا درنهایت به انتخابهای اعلامشده رسیدیم، اما درباره تجربه خواندن این حجم کتاب باید بگویم که در برخی موارد بهشدت خستهکننده و وقتگیر بود. علت را هم باید در کیفیت آثار جستجو کرد، روندی از سطحیانگاری، سادهنویسی و تکرار هزارباره موضوعاتی که فاقد پرداختی هنرمندانه بودند، در اکثر آثار دیده میشد که به گمانم زنگ خطر است. این سویه دستکم گرفتن مخاطب، آفتی است که به سبب سیاستهای اقتصادی بنگاههای نشر صورت گرفته و باعث شده شکل برخورد با یک اثر فرهنگی به سمت کالایی شدن سوق بیشتری پیدا کند. اینجا است که شاهد انواع کارهای عجیبوغریب هم از طرف ناشران و نویسندگان در جلسات رونمایی و نقد خواهیم بود. چنین رویکردهایی خطرناک است. اینجا است که مصرفگرایی در ساحت اندیشه، وارد میشود و همهچیز با نمایش همراه میشود. میدانم چیزهایی که میگویم، ربط زیادی به پرسش شما ندارد، ولی چطور میشود چنین برخوردهایی که حالا مبدل بهنوعی سنت هم شده، در خلق یک اثر تأثیری نگذارد. چطور میشود فلان نویسنده در استوری اینستاگرام خود، نقلقول یکی از مخاطبانش را به اشتراک بگذارد که کتاب هیچگاه از دستش رها نشده، حتی موقع دستشویی رفتن؟ مجموعه چنین رفتارهایی، ساحت نویسنده بودن را در حد و اندازه بازیگرهای سینما و تلویزیون و اداواطوارهایشان تنزل داده و همین خود، مشت نمونه خروار است. مجموعه چنین رفتارهایی، آدم را آزردهخاطر میکند و البته جدیتر در کارش؛ اما در کار داوریها، تمامیت اثر بوده که اهمیت داشته، بیهیچ حب و بغضی، کتابها داوری شدند و اعلام کاندیدهای نهایی هم خود مؤید چنین ادعایی است.
در بخش رمان، کتاب «این سگ میخواهد رکسانا را بخورد» از قاسم کشکولی برگزیده شد. این رمان چه تمایزی با ۲۸۵ رمان دیگر داشت که موردتوجه داوران قرار گرفت؟
اول بگویم که این کتاب، شاید به دلیل مشکلی که داشت، در داوری جوایز دیگر دیده نشد. بههرحال، رمان توسط نشر بوتیمار و با تأیید مجوز از وزارت ارشاد منتشرشده بود و دلیلی نداشت از گردونه داوری به هر علت حذف شود. درباره این کتاب بعدها خواهم نوشت، اما همانطور که در بیانیه هیئتداوران لحاظ شده، باید به این نکته اشارهکنم که «این سگ میخواهد رکسانا را بخورد»، تقریباً موردنظر تمامی داوران برای انتخاب اثر نهایی بود. کاربرد چگونگی وهم و واقعیت، ورود عناصری ناهمگون و غیرواقع در بستری متفاوت و تمامی وجوه رئالیستی، حوادث و رویدادها را به سمت نوعی عدم قطعیت پیش میبرد. اگرچه معتقدم باوجود عناصر بینامتنی، این رمان، قابلیت تطابق با رمان «بوف کور» صادق هدایت را داشت، اما فراتر از آن نمیرفت. بههرحال چه این اثر و چه «کوچه ابرهای گمشده»، از کتابهایی بودند که به لحاظ ساختار، زبان و چگونگی فرم، قابلتأمل هستند.
زمانی بود که اگر اثری در جایزه ادبی گلشیری، یلدا، مهرگان یا صادق هدایت برگزیده میشد، نایاب میشد. فکر میکنید هنوز هم مخاطبان، توجهی به کتابهای برگزیده جوایز ادبی دارند یا تبلیغات فضای مجازی، تعیینکنندهتر است؟
قبل از آنکه سؤال شما را با بله یا خیر پاسخ دهم، میخواهم بگویم که امروز، تعریفمان به مفهوم اعتماد در تمامی عرصهها تغییر کرده است. بله پیشتر با جامعهای روبرو بودیم که با همه تناقضات آن، اعتماد تقریباً آسانتر در آن به وجود میآمد، اما امروز چنانچه گفتم، در همه عرصهها با نوعی ناباوری و بیاعتمادی مواجه شدهایم. نمیخواهم بگویم دیگر اعتمادی وجود ندارد و همهچیز را حاشا کنم، اما با روندی که به لحاظ جامعهشناسی بهخصوص طی ۸ ساله اخیر به وقوع پیوسته، رویکرد آدمها نسبت به مقوله اعتماد، تغییرات زیادی کرده و این در مسائل شخصی آنها هم، ریشه دوانده است. در مورد برخی از جوایز معتبر هم، چنین اتفاقی افتاد، آنهم هنگامیکه از مسیر قبلی منحرف شدند و نمیگویم مردم که قشر کتابخوان، تقریباً اعتمادشان را به جوایز از دست دادند، اما همینطور که گفتم، نمیشود حکم صادر کرد. به لیست برگزیدگان جوایز مختلف در سال ۹۶، اگر نگاه کنیم، آثاری را میبینیم که مشترک هستند، مثلاً کتاب «کوچه ابرهای گمشده» اثر کورش اسدی یا «خانه کوچک ما» از داریوش احمدی تقریباً در تمامی جوایز، حرفی برای گفتن داشتند و قشر کتابخوان هم به این انتخاب، راحتتر و با اعتماد بیشتر تن میدهند.
زمان زیادی برای تدریس داستاننویسی صرف میکنید. میتوان به نسل جدید داستاننویسان اصفهان امیدوار بود؟ آیا جمالزادهها یا گلشیریها در راه خواهند بود؟
بگذارید اینطور بگویم که به شهرستانی و تهرانی بودن و ازایندست مقایسهها، هیچوقت اعتقادی نداشتهام. همیشه فکر میکنم آنچه ادبیات این سرزمین را در هر دو شق کلاسیک و مدرن شاخص میکند، وجود همین تفاوتها است که در اقلیم، باور، رسوم، فرهنگ و بسیاری دیگر از عوامل، خانه کرده است؛ بنابراین در هرکجا که باشم و اگر قرار باشد به کار تدریس ادامه دهم، به جوان علاقهمند به این حیطه، همواره فارغ از اینجا و آنجایی بودن نگاه خواهم کرد. درباره سؤال دومتان هم باید بگویم که نیما یوشیج، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی و کسانی که بر قله شعر و ادبیات داستانی این سرزمین ایستادهاند، هیچگاه تکرار نخواهند شد و قرار هم نیست تکرار شوند. آنها فرزند زمانه خودشان بودهاند، روح زمانه را دریافتند و بر قله ایستادند. ما هم مقتضیات زمانه خود را داریم و امید که نسل جدید به همان پویایی، هوشیاری و باسوادی پیشینیان باشد.
از جایزه مهرگان که بگذریم، کتاب جدید سیاوش گلشیری کی قرار است منتشر شود؟
هنوز نمیدانم. درگیریهای مربوط به کارها و درس در امر نوشتنم تأثیر گذاشته است. با همه اینها امیدوارم مجموعه داستانی شامل چند داستان بهزودی آماده شود. چندتایی آماده است و در نشریات هم چاپشده و مشغول نوشتن و بازنویسی یکی دو داستان دیگر هستم، اما به لحاظ فرمی و مضمونی از مجموعه «مثل کسی که از یادم میرود»، فاصله زیادی گرفتهام که صحبت دراینباره را میگذارم به وقتش.
نظر شما