پیامبران کربلا...

آنچه در واقعه خونین عاشورا همواره مورد توجه و بررسی قرار گرفته حوادثی است که تا عصر این روز در صحرای کربلا بر خاندان پیامبر گرامی اسلام(ص) گذشت که در بالاترین حد ناجوانمردی به شهادت فجیعانه حضرت اباعبدلله الحسین(ع) منجر شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، اما حقیقت آن است که واقعه عاشورا از زمان وقوع تا امروز وجوه بسیار زیادی را در تاریخ اسلام عیان ساخته و بنابراین باید نسبت به وقایع پس از آن نیز دقت داشت و در این میان ایامی را که بازماندگان آن به شهرهای مختلف روانه شدند و به اسارت رفتند مورد بررسی قرار داد.

آنچه از متون مورخین صدیق آن دوران برمی آید، حضرت زینب کبری(س) و حضرت علی بن الحسین(ع) دو شخصیت اثرگذار در وقایع پس از عاشورا هستند که توانستند با رشادت و شجاعتی که تنها در وجود خاندان اهل بیت(ع) می توان آن را یافت و زبانی برّنده و مبیّن، به سست کردن پایه های ستمگری بنی امیه کمک کرده و حقیقتی را که در صحرای کربلا بر سر نیزه ها رفت عیان سازند.

سخنرانی تاریخی و جاودانه حضرت زینب کبری(س) در کاخ یزید و در مقابل سران و بزرگان دربار او، از سوی بانویی که جنسیت او در فرهنگ سخیف عرب موجودی ضعیف و مطیع و نادان تلقی می شد، لرزه عمیقی بر اندام آن حکمرانی ظالمانه افکند و توانست پیام کربلا را به گوش مردم در خواب مانده آن دیار برساند.

با یک نگاه اجمالی به وضعیتی که حضرت زینب کبری(س) و همراهان ایشان در آن قرار داشتند می توان فهمید که تمامی عناصر و مولفه های مصیبت و شکست در ظاهر این کاروان قابل مشاهده بود. کاروانی از زنان و کودکان رنجور و مصیبت زده که مردان غیور و سلحشور خود را در جنگی نابرابر و به مظلمونه ترین شکل ممکن از دست داده اند، و سپس بی آنکه فرصتی برای به خاک سپردن آن پیکرهای مثله شده و خونین داشته باشند و دمی بر سر مزار عزیزان خود به سوگ بنشینند، با غل و زنجیر بر دست و پای راهی اسارتی زجرآور شده اند و در مقابل مردم کوچه و شهر به راه افتاده اند تا ته مانده عزت و اقتدارشان هم از بین برود...این همه آن چیزی است که از کاروان خسته اسرای کربلا به فهم می رسد...غافل از اینکه در وجود تک تک آنها نیرویی نهان است که در پیوندی جاودانه و عمیق با خداوند سبحان، تمامی این رنج و حقارت را به زیبایی و عظمت و شکوهی بی انتها بدل ساخته و چنان اقتدار و عزتی در وجودشان ایجاد می کند که زنی در قامت پیامبر ظاهر شده و در مقابل کاخ پر جلال و جبروت یزید می ایستد و در پاسخ به این پرسش که کربلا و وقایع آن را چگونه دیده است، می گوید: ما رایت الا جمیلا...

خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه

حضرت علی بن الحسین(ع) که اینک داغ جگرسوز امام حسین(ع) و یاران ایشان را بر دل دارد، با ایراد خطبه ای غرا و تاریخی، نمود دیگری از این عزتمندی باشکوه است که در شهر کوفه و در مقابل نگاه مردمان فتنه گر آن عیان می شود.

ایشان در مقابل گریه و زاری مردمان کوفه از مشاهده کاروان اسرای کربلا چنین می فرمایند: «آیا این شما هستید که نوحه سرایی می کنید و گریه سر داده اید، پس چه کسی ما را کشت؟»

حضرت با اشاره ای به مردم آن ها را ساکت کرده و پس از حمد و ثنای خداوند و پیامبر اکرم(ص) چنین فرمود: «ای مردم! هر کس که مرا شناخت که به من معرفت دارد و مرا می شناسد و آنکه نمی شناسد بداند که من علی پسر حسین فرزند علی ابن ابیطالب هستم. من پسر کسی هستم که حرمت او را شکستند، من پسر کسی هستم که او را با کینه در کنار شطّ فرات سر بریدند و همین افتخار برای او کافی است.

ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما نبودید که برای پدرم نامه ها نوشتید و در این کارتان حیله و نیرنگ نمودید؟ با او پیمان ها بسته و بیعت نمودید، امّا به جنگ او برخاستید. ننگ بر نظر و رأیتان باد! با چه چشمی می توانید به صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه کنید؟ آنگاه که آن حضرت از شما بپرسد: «شما از امّت من نیستید؛ زیرا عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید!»

راوی می گوید: صدای مردم به هوا برخاست، آن ها خطاب به هم می گفتند: نابود شده اید و بی خبرید!

سپس حضرت علیه السلام فرمودند: «خداوند بیامرزد کسی را که به پند من گوش دهد و سفارش مرا درباره خدا و رسول او و اهل بیت آن حضرت حفظ کند. زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همگی ما اسوه و الگوی نیکویی است.»

کوفیان همگی گفتند: ای پسر رسول خدا! ما همگی گوش به فرمان و مطیع تو می باشیم، نگهدار و حافظ احترام و عزت و آبروی تو ایم. ما به تو علاقه داریم. هر امر و دستوری که داری بگو، خداوند تو را رحمت کند. ما می جنگیم با دشمن تو و صلح می کنیم با دوستان تو، مسلّم بدان که ما از یزید که خداوند او را لعنت کند، بازخواست خواهیم کرد و از هر کس که نسبت به تو و ما ستم نموده بیزاری می جوییم!

امام سجاد علیه السلام فرمودند: «هیهات هیهات! ای مردم حیله گر! هرگز به خواسته های نفسانی خود نخواهید رسید، آیا می خواهید مرا نیز همچون پدرانم که از پیش فریب دادید، فریب دهید؟!

به خدای شتران رهوارِ سفر حج، سوگند می خورم که این امر هرگز صورت تحقق به خود نمی گیرید. هنوز جراحت دل ما بهبود و التیام نیافته است، شما همین دیروز بود که پدرم را به همراه اهل بیتش به شهادت رسانیدید.

هنوز که هنوز است مصیبت داغ رسول خدا و مصیبت پدرم و پسران پدرم، فراموش نشده است. هنوز که هنوز است این درد راه گلوی من را بسته است و این غم و غصّه ها در دلم در حال جوشش و غلیان است. من از شما تقاضا می کنم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

سخنان حضرت زینب سلام الله علیها در جمع کوفیان

حضرت زینب سلام الله علیها با دست مبارک خود به مردم اشاره ای نمود، یعنی سکوت کرده و خاموش شوید! با اشاره حضرت زینب سلام الله علیها ، نفس ها در سینه ها حبس شد و حتی زنگ شتران از حرکت بازایستاد، سپس آن حضرت سلام الله علیها فرمودند: حمد و سپاس مخصوص خداوند است، سلام و درود بر پدرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و خاندان طیب و برگزیده او باد.

اما بعد، ای اهل کوفه! ای گروه دغل باز و بی وفا! آیا برای مصیبتی که بر ما وارد شده است می گریید؟! چشمه ی اشکتان خشک نشود و ناله هایتان تمامی نپذیرد! مثل شما مثل آن زنی است که پس از تابیدن رشته های خود آن ها را باز می کرد.

(ای کوفیان! شما) جز سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و سینه های مالامال از کینه و خشم و ظاهری چون کنیزان چاپلوس و باطنی چونان دشمنان سخن چین، چه فضیلت دیگری را دارایید؟! شما همانند سبزه ای هستید که در میان زباله ها و منجلاب ها رشد کرده یا همانند نقره ای هستید که برای آراستن قبور مردگان استفاده می شود.

بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای را برای آخرت خویش از پیش فرستادید؛ زیرا که شما دچار خشم و غضب الهی شده و در عذاب او جاویدان خواهید ماند. آیا گریه می کنید و شیون و زاری بر پا کرده اید؟! آری! به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کمتر شاد شوید، زیرا دامان شما آلوده به ننگی شده که هرگز نمی توانید آن را بشویید.

چگونه می توانید خون پسر خاتم انبیاء و معدن رسالت را از دامان خود پاک کنید؟! خون سید و آقای جوانان اهل بهشت را؟! و پناهگاه نیکانتان را؟! و ملجأ حوادث ناگوارتان را؟! و مناره ی حجتتان را؟! و پیشوا و رهبر قوانین را؟!

بدانید و آگاه باشید که بد جنایتی مرتکب شدید! از رحمت الهی به دور باشید! بمیرید که تلاش ما را بیهوده ساختید! دستانتان بریده باد، در معامله ای که کردید، زیانکار شدید و به غضب الهی دچار شدید و ذلت و بیچارگی را برای خود رقم زدید.

وای بر شما ای کوفیان! آیا می دانید که جگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را پاره پاره کردید و پرده نشینان حرمش را آشکار نمودید؟ آیا می دانید که چه خونی را از او ریختید و چه اندازه حرمت او را شکستید؟!

گرداندن سر شریف امام حسین علیه السلام در کوفه

از «زید ابن ارقم» روایت شده وقتی که آن سر مقدس را عبور می دادند من در خانه ی خویش بودم و آن سر را بر نیزه کرده بودند. چون مقابل من رسید، شنیدم که این آیه را تلاوت می فرماید:

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کاَنُواْ مِنْ ءَایَاتِنَا عجََبًا»

سوگند به خدا که موی بر اندام من برخاست و صدا زدم که یا ابن رسول الله! امر سر مقدس تو والله از قصّه ی اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است. در منتهی الآمال صفحه ۷۶۵، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۹۶روایت شده که به شکرانه قتل حسین علیه السلام چهار مسجد در کوفه بنیان کردند. نخستین را مسجد اشعث نامیدند، دوم مسجد جریره، سوم مسجد سماک، چهارم مسجد شبث ابن ربعی لعنهم الله و به خاطر این بنیان ها شادمان بودند. سپس ابن زیاد دستور داد که سر شریف امام حسین علیه السلام را در کوچه ها شهر کوفه بگردانند.( منتهی الآمال  صفحه۷۶۴، ترجمه کامل نفس المهموم صفحه ۱۹۵)

راوی می گوید: ابن زیاد بالای منبر رفته، پس از حمد و ثنای الهی در ضمن سخنرانی خویش گفت: حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که حق را ظاهر ساخت و اهل حق را پیروز نمود، او که یاور امیرمؤمنان(یزید ملعون) و پیروانش بود، دروغگو پسر دروغگو را کشت!!!

تا ابن زیاد این سخن را گفت قبل از این که بتواند کلام دیگری بر زبان جاری کند، عبدالله ابن عفیف ازدی که از برگزیدگان شیعه و از زهّاد زمان بود و دو چشم راست و چپش یکی را در جنگ صفّین و دیگری را در روز جنگ جمل از دست داده بود، از جای برخاست، او کسی بود که پیوسته در مسجد اعظم کوفه به سر می برد و تمامی روز را تا شب به نماز مشغول بود، او خطاب به ابن زیاد گفت: «ابن زیاد! دروغگو و پسر دروغگو تو هستی و پدر تو و کسی که تو را بر ما گماشته و پدر نابکار اوست. ای دشمن خدا! آیا فرزندان رسول خدا را می کشی و بر بالای منبر مسلمانان اینگونه سخن می گویی!؟» راوی می گوید: ابن زیاد خشمگین شده و بانگ برآورد که: چه کسی این سخنان را گفت؟

عبدالله گفت: «من بودم ای دشمن خدا! آیا فرزندان پاک و مطهری که خداوند هرگونه آلودگی را از آنان دور ساخته می کشی و فکر می کنی که با وجود این مسلمان را نیز می باشی؟

ای وای(بر این مصیبت) کجایند مهاجرین و انصار تا از امیر طغیانگر تو یزید که خود و پدرش(معاویه) به زبان پیغمبر جهانیان لعنت شده اند، انتقام بگیرند؟!»

راوی می گوید: خشم ابن زیاد زیاد شد تا اندازه ای که رگ های گردنش متورم شده و گفت: این مرد را نزد من آورید! نوکران ابن زیاد برای انجام دستور او دویدند تا عبدالله را دستگیر نمایند. در این حال بزرگان قبیله ازد که از پسر عموهای عبدالله می شدند نیز به پا خواستند و عبدالله را از دست مأموران ابن زیاد گرفته و او را از مسجد خارج ساخته و به خانه اش رسانیدند.( لهوف، صفحه ۲۲۱- ۲۲۳)

ابن زیاد چون توان مبارزه با ایشان را نداشت صبر کرد تا شب فرارسید، آنگاه فرمان داد تا عبدالله را از خانه بیرون کشیدند و گردن زدند، سپس بدنش را در سبخه(زمین شوره زار) به دار آویختند. (منتهی الآمال صفحه ۷۶۵)/

سر شریف امام حسین علیه السلام در کاخ ابن زیاد

عبیدالله ابن زیاد چون از ورود اهل بیت به کوفه آگاه شد، مردم کوفه را از خاص و عام اذن داد. لاجرم مجلس او از حاضر و آغاز کننده مجلس، پر شد، آن گاه امر کرد تا سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در مجلس حاضر کنند، پس آن سر مقدس را به نزد او گذاشتند، از دیدن آن سر مقدس بسیار شاد شد و تبسم نمود و او را قضیبی در دست بود که بعضی آن را چوبی گفته اند و جمعی تیغی رقیق دانسته اند. سر آن قضیب را به دندان ثنایای حضرت امام حسین علیه السلام می زد و می گفت: حسین را دندان های نیکو بوده. زید ابن ارقم که از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بود، در این هنگام پیرمردی گشته، در مجلس آن ملعون حاضر بود، چون این صحنه را دید؛ گفت: ای پسر زیاد ! قضیب خود را از این لب های مبارک بردار، سوگند به خداوندی که جز او خداوندی نیست، من مکرر می دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله بر این لبها که موضع قضیب خود کرده ای بوسه می زد. این را گفت و بسیار گریست.

ابن زیاد گفت: خدا چشمهای تو را بگریاند، ای دشمن خدا ! آیا گریه می کنی که خدا به ما فتح و نصرت داده است؟!

اگرنه این بود که که پیرفرتوت (سالخورده و خرف شده) گشته ای و عقل تو زایل شده می فرمودم تا سر تو را از تن جدا کنند. زید که چنین دید، از جا برخاست و به سوی منزل خویش شتافت.( منتهی الآمال صفحه ۷۶۰)/

کد خبر 322455

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.