در حوزه میراث فرهنگی چشم پزشک به جای دندان پزشک نشسته است!

یکی از پدیده های هنری در معماری اسلامی بی همتای ایران، هنر گچبری است که در بناهای ارزشمند تاریخی اصفهان، نمونه های بسیاری از این هنر اصیل و زیبا به چشم می خورد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایمنا، هنر گچبری آمیخته‌ای از ظرافت، انتزاع و عشق در ذهنیت اجتماعی فرد هنرمند است که سیر تاریخی مشخصی را طی کرده تا به امروز رسیده است؛ اما امروز این هنر بدیع و شگفت انگیز کمتر در بناهای مذهبی به کار گرفته شده و در مواردی هم که گوشه چشمی به آن می شود، بیشتر از گچبری های از پیش ساخته استفاده می شود که اصالت و هویت این هنر را خدشه دار می کنند. در این میان اما، مرتضی مطیفی‌فرد سالهاست که با ارائۀ آثار بدیع در زمینۀ گچبری سنتی، شهرۀ ایران و جهان است. وی ۱۷ آذرماه ۱۳۲۴ در اصفهان متولد شده و بیش از ۶۰ سال است که در حرفه هنر گچبری سنتی فعالیت دارد.

بخش نخست گفتگوی من با مرتضی مطیفی‌فرد را می خوانید.

چطور به حرفۀ گچبری سنتی وارد شدید؟

من از سن چهار سالگی به مکتب‌خانه رفتم و آموزش قرآن را فراگرفتم. در سن ۷ سالگی به دبستان عصر پهلوی و سپس به دبستان هراتی اصفهان رفتم و تا کلاس ششم در آنجا به تحصیل ادامه دادم. شرایط اجتماعی و اوضاع اقتصادی نابسامان دهه ۳۰ شمسی شدیداً بر ابعاد مختلف زندگی مردم و ازجمله خانوادۀ ما تأثیرگذار بود. به یاد دارم که اواخر دوره ابتدایی پولی نبود تا دفترچه مشق بخریم، لذا کاغذهای رنگی اعلامیه‌ها که پخش شده بود را جمع‌آوری می‌کردیم و آنها را می‌دوختیم و پشت آن‌ها درس و مشق‌هایمان را انجام می‌دادیم، نه فقط من، بلکه وضع اکثر بچه‌ها این‌طور بود. بنابراین تصمیم گرفتم که روزها نزد پدرم مشغول به کار شوم و شب‌ها درس بخوانم، در کل دوران خوبی نبود. این شرایط و همچنین علاقه‌ام به حرفه پدرم باعث شد که همزمان با تحصیل، از سن ۸ سالگی نزد پدر آموختن گچ‌بری را شروع کنم. روزها همراه پدرم کار می کردم و شبها درس می خواندم. تقریباً ۱۳ ساله بودم که در کار حرفه ای پدرم استاد کاملی شدم و کار را تا زمانی که پدرم زنده بود در خانۀ ثروتمندان و همچنین در آستان قدس رضوی ادامه دادم.

بنابراین تنها استادِ شما پدرتان بود؟

بله. مرحوم حاج حسین مطیفی‌فرد که من هنر گچبری را از ایشان آموختم.

در این حرفه با دوران رکود و رونق هم مواجه شدید؟

بله. زمان نخست وزیری دکتر امینی، کار بسیار سخت شد، بطوریکه همه بیکار شده بودند و هیچ‌کس سر کار نبود؛ من یک دوچرخه داشتم و آن را به قیمت ۹۳ تک تومانی فروختم و بلیتی به مقصد شهر آبادان خریدم تا بلکه آنجا کاری پیدا کنم، اما در آبادان به هرکس می‌گفتم که می توانم پیش‌بخاری بسازم، آنها می گفتند اینجا کولر بساز نه بخاری! نمی دانستند که پیش بخاری چیست.

چند سال داشتید که به آبادان رفتید؟

تقریباً ۱۷ ساله بودم و هنوز هم به سربازی نرفته بودم.

درنهایت موفق شدید در آبادان کار کنید؟

یک ماه به همین صورت گذشت تا اینکه پولی که برای کرایه خواب و مخارجم داشتم تمام شد. به همین دلیل صبح ها می آمدم کنار میدان می ایستادم تا بلکه به عنوان عمله بتوانم کاری دست و پا کنم؛ تا اینکه یک روز فردی آمد به نام «اوس ممد»، به من گفت «کارگری؟» گفتم «بله»، گفت «پس بیلت کو؟» گفتم «بیل ندارم». آن زمان به عمله بیشتر از ۳ تک تومان نمی‌دادند، «اوس ممد» گفت «من نصفشو بهت میدم»، گفتم «باشه». سوار موتورش شدم و رفتم سر کار. سیمان درست می کردم و خیلی فرز سطل ها را می ریختم روی دیوار و خودم کَمچه به دست می گرفتم و تندتند صاف می کردم. اوس ممد کارم را دید و گفت «به کمچه واردی؟» گفتم «بله»، گفت «پس برام کمچه کاری هم بکن، روزی ۵ تومن بهت میدم»، گفتم «باشه». بعد سیمان ها را پهن کردم و شروع کردم به چیدن آجرها. اوس ممد دوباره گفت «آجرچینی هم بلدی؟» گفتم «بله»، گفت «پس تو استادی، آجرچینی هم بکن روزی ۱۵ تومن بهت میدم، ناهارم بهت میدم»، گفتم «باشه». ظهر که شد نشستم پشت موتورش، در حین راه گفت می خواهد به برادرش سری بزند. با هم رفتیم سرکار برادرش و دیدم سفیدکاری می کند و خیلی هم بد انجام می دهد و به کارش وارد نیست، برای همین من به او گفتم که باید چکار بکند و خودم هم ماله را برداشتم و شروع کردم به پرداخت. «اوس ممد» گفت «من نمیدونم تو چه کاره ای اما این کار را هم انجام بده من روزی ۳۰۰ تومن بهت میدم» و من هم گفتم «باشه». این خانه‌ای که قرار شد من سفیدکاری اش را ادامه بدهم درواقع سه واحد بود که به آقایی به نام «دریس» تعلق داشت که عرب بود. قرار شد من کار را در عرض ۱۵ روز به او تحویل بدهم اما چون شبانه روز کار کردم ۱۰ روزه کار تمام شد.

یعنی فقط سفیدکاری خانه را انجام دادید یا هنر گچبری سنتی را هم در این خانه کار کردید؟

سفیدکاری تمام شده بود اما ۵ روز دیگر وقت داشتم به همین دلیل به آقای دریس گفتم «یک چیزی برایت می سازم به نام پیش‌بخاری، اگر خوشت نیامد پولش را نمی خواهد بدهی». خلاصه آنکه یک پیش بخاری با گل و بوته و گل و مرغ و خیلی پرکار برایش ساختم، صاحب خانه که آمد خیلی خوشحال شد و خوشش آمد و رفت یک جعبه شیرینی خرید و همراه با چای آمد و همه رفقایش را هم آورد، همه نگاه می کردند و به به می گفتند. درنهایت ۵۰ تومان هم به من برای ساختن این پیش‌بخاری داد. وقتی که «اوس ممد» آمد و پیش بخاری را دید به من گفت «آخه بشر تو چیکاره هستی چرا به من نمیگی؟»، من هم گفتم «من اینجا به هرکس می‌گفتم پیش بخاری می سازم به من می گفت اینجا کولر بساز و نمی‌دانستند چیست». درنهایت رفقای آقای دریس از من نوبت گرفتند و پیش‌پرداخت هم دادند تا برایشان پیش‌بخاری بسازم، البته اول از همه یک پیش‌بخاری هم برای «اوس ممد» ساختم و بعد به دوستان همکارم در اصفهان تلفن زدم و از آنها برای همکاری دعوت کردم و آمدند و به کار مشغول شدند. بعد از این ماجرا به سربازی رفتم؛ درواقع از آن زمان تاکنون من یک نیروی فعال در زمینه گچبری هستم که توانسته ام هم درآمدزایی داشته باشم و هم تولید کار کنم.

در اجرای هنرتان از آثار دورۀ خاصی از تاریخ ایران الهام گرفته اید؟

تا آن زمان که با پدرم کار می کردم همۀ کارها به سبک فرنگی انجام می‌شد. اما من در مدت رکودی که کار اصلاً وجود نداشت و همه بیکار بودند تصمیم گرفتم که آثار شاخص اصفهان را بررسی و بر روی کاغذ الگوبرداری کنم، به همین دلیل ابتدا به مسجد جامع اصفهان رفتم و تمام آثار گچبری که به دوره ایلخانی تعلق دارند را بر روی کاغذ کپی‌برداری کردم که حدود یکسال و نیم طول کشید تا توانستم آثار ایلخانی این مسجد را بخوبی لمس کنم. روزها در مسجد جامع بودم و شبها هم به پشت بام خانه می‌رفتم و گچ می‌ساختم و همان کارها را اجرا می کردم. بعد از آن به عالی قاپو رفتم و تمام کارهای دوره صفوی را چه از نظر کشته بری، چه از نظر تنگ بری ها و رسمی بندی ها و لایه چینی ها و همه و همه را دیدم و روی کاغذ آوردم. سپس در چهلستون آثار کُپ بری یا همان آینه محدب و کارهای دیگر و حتی مینیاتور را فراگرفتم و نوشتم. درمجموع این آموختن ها حدود ۴ سال و نیم به طول انجامید و همین ها دستمایه ای برای نوشتن کتابم درباره گچبری شد.

درواقع شما ابتدا تجربیاتی را در مکان های تاریخی ایران بدست آوردید و بعد به آبادان رفتید

بله. بعد از این آموختن ها بود که به شهر آبادان رفتم، یعنی دیگر آنقدر پیدا کردن کار سخت بود که حتی پدرم خرمافروشی راه انداخته بود و خرما می فروخت. من خیلی پیگیر بودم تا کارهایی که در سطح جامعه وجود داشت را یاد بگیرم، به همین دلیل بیش از ۴ سال را برای آموختن در مکان های تاریخی اصفهان صرف کردم.

در دورۀ سربازی از هنر و حرفۀ گچبری دور شدید؟

اعزام اجباری به خدمت سربازی هم نتوانست من را از این هنر دور کند و در همین زمان بود که توانستم آثاری از قبیل طراحی و اجرای گچ‌بری سالن آمفی تئاتر بیرجند را از خود برجای بگذارم. در همین فاصله پدرم نیز در مشهد برای آستان قدس رضوی(موزه قدیم) مشغول گچ‌بری شده بود که به توصیه پدر، من نیز به مشهد رفتم و در کنار پدرم به فعالیت حرفه‌ای پرداختم. پس از پایان خدمت به اصفهان بازگشتم و همچنان گچبری را تا امروز ادامه دادم.

نام کتابتان چیست؟

این کتاب را در ۳ جلد نوشته‌ام که تاکنون دو جلد اولش منتشر شده است. جلد اول: تکنولوژی گچکاری و گچبری. جلد دوم: گچبری، احیای هنرهای ازیاد رفته. جلد سوم هم در مورد مرمت گچبری است.

دو جلد اول چه سالی منتشر شدند؟

جلد اول یعنی تکنولوژی گچکاری و گچبری در سال ۸۳ و جلد دوم یعنی گچبری، احیای هنرهای ازیاد رفته سال ۹۱ منتشر شده اند و جلد سوم نیز بزودی چاپ می شود.

به دوران رکود گچبری اشاره کردید، علت رونق یافتن این هنر چه بود؟

یکی به علت زیبایی و اصالت کار بود و یکی هم زحمت شناسایی و شناساندن کار به جامعه بود. الان تبلیغات وجود دارد و به‌راحتی درباره هرچیزی در کمترین زمان تبلیغات صورت می گیرد اما آن زمان تبلیغات وجود نداشت، باید کار می کردیم و می‌آمدند کار را می دیدند و بعد تعریف می کردند که فلان شخص چه کاری انجام می دهد. آن زمان شناساندن کار به افراد بسیار مشکل بود.

تدریس هم دارید؟

بله، هنر گچبری را در دانشگاه معماری کاشان، دانشگاه علمی کاربردی تهران و فرهنگستان هنر تهران تدریس می کنم.

درجه دکترای خود را از کدام سازمان دریافت کردید؟

درجه دکتری افتخاری را از دانشگاه کاشان دریافت کردم.

درمجموع چندسال کار کردید؟

۶۳ سال کار کردم و هنوز هم درحال کار هستم.

در مرمت کدام یک از بناهای تاریخی ایران حضور داشته اید؟

سرای بدیع اصفهان، خانه های طباطبایی، بروجردی، عامریها، عباسیان کاشان و همچنین خانه آل یاسین و خانه خاقانی کاشان، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی در تبریز، مسجد جامع تبریز، خانه امیر نظام و خانه مجتهد تبریزی، بازسازی مقرنس‌های خانه ارشادی اردبیل که از دوره صفویه به جای مانده بود، گچ‌بری سالن آمفی تئاتر بیرجند که در دوران سربازی‌ انجام دادم، بازسازی بقعه شیخ جبرائیل کلخوران اردبیل، مرمت قطاربندی های مربوط به دورۀ ایلخانی در کرمانشاه، مرمت حمام حسن‌خان و شهبازخان دورۀ صفویه در کرمانشاه، کاروانسرای امین آباد شهرضا، قسمتی از خانه فهادان یزد مربوط به دوران قاجار، گچ‌بری مسجد جامع شهرک قدس در تهران، گچ‌بری گنبد بزرگ ساختمان قائمیه در اصفهان، هتل ارم کیش، مسجد شهرک جم در تهران و بسیاری از خانه ها و مساجد تاریخی دیگر.

در خارج از ایران هم فعالیتی داشته اید؟

در اتریش، فرانسه، آلمان، ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، پاکستان، افغانستان و چندین کشور دیگر هم فعالیت داشته ام.

در این کشورهایی که حضور داشتید آیا هنرمندانی را در این زمینه تربیت کرده اند؟

نه، هرکسی که الان در این کشورها مشغول به کار در این حرفه است همگی از شاگردانی بوده اند که توسط خود ما تربیت شده‌اند.

فرزندانتان کار شما را ادامه دادند؟

من ۲ پسر و یک دختر دارم، پسر اولم دکترای معماری از انگلیس دارد و دومین پسرم نیز مهندس کامپیوتر است و دخترم نیز تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده اما کار نمی کند. فرزندانم شغل من را ادامه ندادند چون شغلی است که می‌بایست همیشه خارج از محدوده باشند. من همیشه پنج شنبه به خانه می رسم و جمعه عصر نیز برای کار باید به شهرهای مختلف ایران سفر کنم.

شما برای یادگیری هنر، دانشگاه را تا چه اندازه تأثیرگذار و لازم می دانید؟

من معتقدم آدم باید خودش وارد عمل بشود، مثلاً دانشجوهایی داشته ام که به من می گویند «استاد می‌توانم گچ درست نکنم!؟»، خب تا زمانی که گچ درست نکنی و تا زمانی که قلم در دست نگیری و کار نکنی چطور می‌توانی این حرفه را ادامه بدهی!؟ یا دانشجویی که اینقدر افکار مشوش دارد چگونه می تواند هیچ علمی را فرابگیرد؟! من اعتقاد دارم که اگر آموزش هر حرفه ای از دوران کودکی آغاز شود که فرد هیچ فکر منحرف کننده و آزار دهنده ای ندارد خیلی راحت تر می تواند کار را فرا بگیرد تا اینکه در آینده و بواسطۀ آموزش دانشگاهی صورت بگیرد.

از دیدگاه شما اصفهان در حفظ مکان‌ها و آثار تاریخی‌ این شهر چگونه عمل می کند؟

من زیاد در حیطه اصفهان فعالیت نداشتم هرچند که سیستم حاکم بر میراث اصفهان اصرار بر حضورم داشت اما اصفهان خوشبختانه هنرمندان زیادی دارد؛ اما باید خیلی صریح بگویم که متأسفانه در میراث اصفهان هرچیزی در جای خودش نیست و هرکسی هرکاری دوست دارد انجام می دهد، خیلی پوست‌کنده بگویم که به عنوان مثال در میراث اصفهان، دندانپزشک بر کرسی چشم پزشک هم می نشیند!

کار کردن در کدام یک از شهرهای ایران برایتان راحت تر بوده است؟

تبریز. آنها بسیار فعال هستند و کسانی که در رأس میراث قرار دارند دکترای هنر دارند، تحصیل کرده اند، افرادی هم که به اصطلاح اطرافشان هستند تحصیل کردۀ هنر هستند و با آنها راحت تر می شود کارکرد.

این گفتگو ادامه دارد...

شیرین مستغاثی

کد خبر 322260

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.