به گزارش ایمنا، «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» که توسط نادر ابراهیمی برای اولین بار در سال ۱۳۴۵ منتشر شده است، شامل سه بخش باران رویای پاییز، پنج نامه از ساحل چمخاله به ستاره آباد و پایان باران رویا است که می توان عاشقانه ترین بخش آن را باران رویای پاییز دانست.
این کتاب از زمره عاشقانه ترین کتاب های نادر ابراهیمی است که با توجه به حجم کم آن از تاثیرگذاری چشمگیری برخوردار است و نشر روزبهان آن را در ایران منتشر کرده است. در صفحۀ نخست این کتاب می خوانیم:
«بخواب هلیا، دیر است. دود دیدگانت را آزار میدهد. دیگر نگاه هیچ کس بخار پنجرهات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچ کس از خیابان خالی کنار خانۀ تو نخواهد گذشت. چشمانِ تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها رویای عابری را که از آن سوی باغ نارنج میگذرد پاره میکنند. شب از من خالیست هلیا.
گل های سرخِ میخک، مهمان رومیزی طلایی رنگ اتاق تو هستند. اما گل های اطلسی، شیپورهای کوچک کودکان عابر در جستجوی پاره های یک رویا ذهن فرسوده اش را میکاود. قماربازها تا صبح بیدار خواهند نشست، و دود، دیدگانت را آزار خواهد داد.
آنها که تا سپیدِ صبح بیدار مینشینند ستایشگران بیداری نیستند. رهگذر، پارههای تصورش را نمییابد و به خود میگوید که به همه چیز میشود اندیشید و سگها را نفرین می کند. نفرین، پیام آور درماندگی ست و دشنام برای او برادری ست حقیر…
هلیا بدان که من به سوی تو باز نخواهم گشت. تو بیدار می نشینی تا انتظار، پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرین بیامیزد؛ زیرا که نفرین، بی ریاترین پیام آور درماندگی ست.
شب های اندوهبار تو از من و تصویر پروانه ها خالی ست.
دیر است برای بازگشتن، برای خواندن تصنیف های کوچه و بازار، برای بوییدن کودکانۀ گل ها
هلیا، برای خندیدن، زمانی است بی حصار و گریزا.
آیا هنوز می انگاری که من از پای پنجره ات خواهم گذشت؟ یا کنار پله ها خواهم نشست؟»
نظر شما