عشق و صبر رمز موفقیت است/ چهل سال است که عاشقم

باورکن اصفهان شنیدنی است، دیدنی است، باید جای جای آن را ببینی، بشنوی، لمس کنی، حتی بچشی و بشنوی.

به گزارش ایمنا، این بار به قصد دیدار با یکی از کم نظیرترین مفاخر صنایع دستی اصفهان و ایران، به محلۀ دردشت قدم می گذارم. درحالی به نیمۀ خیابان ابن سینا می رسم که می دانم روزگاری احداث این خیابان، رونق را از بازارچه دردشت گرفت! تخریب بخشی از بازارچه در زمان جنگ تحمیلی عراق نیز عاملی بود بر آغاز کسادی بازارچه ای به یادگارمانده از دوران سلجوقی ... اما هنوز هم محلۀ دردشت، شکوه دیالمه و آل سلاجقه را در اذهان زمزمه می کند. بازارچۀ دردشت را تا انتها می روم؛ کمی آن سوتر از کوی دردشت، مناره های سلطان بخت آقا که به مناره های دردشت شُهره هستند خودنمایی می کند.

نزدیک می شوم، خانۀ تاریخی جواهری نیز در همسایگی مناره ها قراردارد و سویی دیگر نیز سرای رضا صراف است و سکوت عجیبِ سرا که مرا بخود می خوانَد! به سرای رضا صراف وارد می شوم. سرایی دو طبقه با یک حیاط مرکزی و درختی با توتهای سفیدرنگ که حتی هیبت درخت نیز یادآور تاریخی تکرارناشدنی است! اطراف حیاط، حجره‌های بزرگ و کوچکی قراردارند که درب اکثرشان بسته و خالی است از نشانه های حیات! از پله ها که بالا می روم همچنان سکوت است و سکوت... به طبقۀ بالا که می رسم مناره های دردشت پیداست. باز هم به حیاط سرا نگاهی می اندازم شاید از بالا، گذر کاسبان بچشم بیاید... شاید... اما حجره های خالی، از دل پردرد سرای رضا صراف حکایت می کند ... .

 اولین کارگاه در طبقۀ دوم، کارگاه ابوالقاسم صالحیان است. سلام می کنم و جوانی که مشغول کار است خوش آمدی می گوید و مرا به درون کارگاه دعوت می کند. می پرسم: "استاد صالحیان..."، جوان حرفم را ناتمام می گذارد و با مهربانی می گوید: "می آیند، گفته بودند که با شما قراردارند. هنوز تا ساعت ۵ چنددقیقه ای مانده است، استاد حتماً می آیند".  اجازه میخواهم که از فضای کارگاه عکاسی کنم. همه تزیینات و تجملات کارگاه در چند قفس قناری خلاصه می شود که برروی دیوار بخشی از کارگاه جاخوش کرده‌اند و نغمه می سرایند. تلویزیونی کوچک، رادیویی قدیمی و البته فلاسک چای برای رفع قدری از خستگی در بخشی از کارگاه جای گرفته اند و در مابقی کارگاه، هرجا که چشم بچرخد، چوب است و قالبهای چوبی قلمکار و طرح های روی کاغذ و ابزار و لوازم قالب تراشی و البته تختی که استاد هرروز بر روی آن می نشیند و قالب قلمکار می تراشد. عکاسی که تمام می شود با جوان به گفتگو می نشینم، به قدر تجربه، دریافته ام که هم نشینی و هم صحبتی، تنها با برخی از آدمهای خاص است که تو را از دنیای درد و رنج دغل بازی ها رها می کند و می بَرَدت تا آنجا که دریابی زندگی یک "آن" است. خود را مهدی احمدی معرفی می کند و می گوید: "حدود ۱۸ سال است که برای آقای صالحیان کارمیکنم و استادکار هستم".

از ابتدا نزد استاد صالحیان، هنر قالب قلمکار تراشی را آموختید؟

 بله. از اول پیش آقای صالحیان آمدم و نزد ایشان کار را یادگرفتم.

چطور شد که این هنر را انتخاب کردید و به عنوان حرفه تان به آن پرداختید؟

هنوز سربازی نرفته بودم و دنبال کاربودم و به این تیمچه آمدم. ابتدا کار نقره سازی را انتخاب کردم و در طبقه پایین همین تیمچه شروع به آموختن کردم، حاج آقا صالحیان هم در طبقه پایین کارگاه داشت، او را میدیدم و کارشان را دوست داشتم. یکروز آمدم به نزد حاج آقا و گفتم کسی را نیاز دارید که بیاید و شاگردی کند. استاد گفتند بله بیا. به این ترتیب من رفتم و با نقره سازی خداحافظی کردم و آمدم به کارگاه حاج آقا صالحیان و مشغول آموختن شدم.

آموزشتان چقدر طول کشید؟

حدود ۴ سال طول کشید تا یادگرفتم و استاد شدم. بجز دوسال دوران سربازی، به صورت مداوم اینجا بودم و کار یادگرفتم و کارکردم.

از این حرفه راضی هستید؟ درآمدش کفایت می کند؟

بله خدا را شکر راضی هستم و درآمدش هم الحمدلله خوب است.

استاد صالحیان چطور معلمی است؟

 آقای صالحیان خیلی خوب هستند، مردی بسیار شریف و دوست داشتنی است. خیلی برایم زحمت کشید تا کار را یادگرفتم. قالب قلمکار تراشی ظریف کاری بسیاری دارد و زمان می بَرَد تا کسی آن را خوب یاد بگیرد. استاد صالحیان تمام ریزه کاریها را به من یادداد، حتی به من میگفت چطور ابزار را در دست بگیرم تا کارم بهتر نتیجه دهد.

آن زمان که برای آموزش نزد استاد صالحیان آمدید، استاد شاگرد دیگری هم داشت؟

ما ۶ تا شاگرد بودیم برخی زودتر و برخی دیرتر به نزد استاد آمده بودیم؛ اما تنها دو نفرمان یعنی من و استاد محسن محسنی در این شغل ماندگار شدیم که الان هردو استادکار هستیم و بقیه یکسال بیشتر دوام نیاوردند و به سراغ حرفۀ دیگری رفتند.

حاج آقا صالحیان الان هم شاگرد دارد؟

حاج آقا هرکسی که بخواهد این هنر را یادبگیرد، قبول میکند و به او آموزش میدهد. الان هم شاگرد دیگری را قبول کرده است و به او آموزش می دهیم، البته دانشجوست و بجز دو روز در هفته سایر روزها برای یادگرفتن هنر قالب قلمکارتراشی به این کارگاه می آید.

شما هیچوقت نخواستید این حرفه را رها کنید و به سراغ شغل دیگری بروید؟

نه اصلاً. این کار، خیلی دوست داشتنی است و به اندازۀ خودش هم درآمدش بدنیست. من قبل از دوران سربازی به اینجا آمدم و کار تراشیدن قالب قلمکار را نزد حاج آقا صالحیان شروع کردم و حتی بعد از دوران سربازی، بازهم برگشتم اینجا، دنبال هیچ شغل دیگری نبودم. من هم این شغل را دوست داشتم و هم حاج آقا را. اخلاق و رفتار حاج آقا صالحیان بی نظیر است. من بعد از سربازی به نزد استاد برگشتم و ماندگار شدم.

حالا باران نم نم می بارد و بوی حیات در عمق سکوت سرای رضا صراف شنیده می شود ... ساعت ۵  است و استاد در این باران اردیبهشتی از راه می رسد، سروقت و خوش قول ... بعد بی درنگ لباس کار به تن می کند و شروع می کند به برگردان طرحی روی چوب و به من می گوید: "این یک مرحله از کار است اگر می خواهی عکس بگیر. " و من عکس می گیرم... می نشیند روی تخت، کنار شاگرد روزهای دیروزش، شاگردی که البته امروز صفت استادی، گردن آویز اوست اما به قول خودش همیشه شاگرد استاد صالحیان بوده و هست. با استاد ابوالقاسم صالحیان، پیشکسوت قالب قلمکارتراشی اصفهان به گفتگو می نشینم.

چه شد که به هنر قالب قلمکارتراشی روی آوردید؟

من از ابتدای بچگی جویای کار بودم؛ حدود ۴۰ سال قبل به نزد استاد اکبر خرمیان رفتم که الان مرحوم شده اند، او قالب قلمکارتراش بود. من نزد ایشان رفتم و کم کم مرحله به مرحلۀ قالب تراشی را یادگرفتم و در این شغل ماندگار شدم.

کارگاه استاد خرمیان در کدام قسمت شهر اصفهان بود؟

کارگاه استادم در بازار چیت سازها در میدان امام بود.

چند سال است که در سرای رضا سراف مشغول کار قالب تراشی هستید؟

بعد از یادگرفتن کار، حدود ۳۸ سال است که به این تیمچه آمدم. مدتی طبقۀ پایین تیمچه بود و الان هم که در این کارگاه در طبقۀ بالا کارمی کنم.

برای ساختن قالب قلمکار چه مراحلی طی می شود؟

اول چوبهای تنۀ گلابی را به اندازۀ قالب موردنظر می بُریم و یا اگر چوبها کوچکتر از قالب موردنظر هستند چندتکه چوب را بهم وصل می کنیم تا هم به اندازه قالب شود و هم استحکامش بیشتر شود. بعد می گذاریم چوب دوسه ساعت بماند تا خشک شود. سپس روی سطح چوب را پیه داغ کرده میکشیم تا به خورد چوب برود و نرم شود و بعد چوب را رنده و صاف می کنیم و درمرحلۀ بعد نیز طرح را روی چوبها پیاده می کنیم، به این ترتیب که اول طرح را روی کاغذ شکل می دهیم، بعد روی چوب کتیرا و زاج سیاه می کشیم و کاغذ را از قسمتی که طرح دارد روی چوب قراردمی دهیم؛ این مرحله، عکسبرگردان نام دارد و طرحی که روی کاغذ است به چوب منتقل می شود. سپس مرحله قلم گیری است که باید روی خطوط طرحی که به چوب منتقل شده را با خودنویس یا قلم پررنگ کنیم و بعد باید مرحلۀ ابزارزنی یعنی تراشیدن قالب انجام شود. از هر قالب، چهار عدد تهیه می شود. درنهایت، بعد از ابزارزنی باید قالبها برای رنگهای مورد نظر آماده شوند یعنی روی کاغذ رنگ میزنیم و هر قالب را روی رنگ موردنظرش برمی گردانیم تا به این ترتیب هرکدام برای یک رنگ استفاده شود.

ابزار زدن در یک مرحله انجام می شود؟

خیر. مرحلۀ اول، "اُشکنه زنی" است که طرح اولیه را با آن میزنیم و نقش را از زمینه جدا می کنیم. بعد از این مرحله که تمام شد باید مرحله "ته شکنی" را انجام دهیم که اضافه های زمینۀ قالب را با قلم و چکش برمیداریم و زمینۀ نقش را خالی میکنیم. بعد از این مرحله که زمینه ها کاملاَ خالی و نقش برجسته شد دو تا سه مرحله ابزارزدن دیگر انجام می شود که "نقش بُرزدن" است و اضافه های کنارۀ نقش ها را برمیداریم و در این مرحله نقشها کاملاَ برجسته می شوند ولی زمینۀ طرح خالی است. بعد از آنهم که مرحله رنگ گذاری قالبها انجام می شود.

ساختن قالب قلمکار از صفر تا صد در همین کارگاه انجام می شود؟

بله همه کارهای قالب قلمکارتراشی را همینجا انجام می دهیم.

چوبها را از کجا تهیه می کنید؟

باید چوبها را بخریم و عمدتاً چوبها را از خمینی شهر و کرج خریداری می کنیم ولی تقریباً چوب کلابی را می توان از همه شهرها تهیه کرد.

قالب قلمکار فقط با چوب ساخته می شود؟

بله. فقط با چوب گلابی ساخته می شود.

قالبها تنها برای پارچه های قلمکار استفاده می شود؟

اکثراً برای پارچه های قلمکار است، اما گاهی اوقات هم قالبهای نان شیرینی و ترمه را از خارج شهر اصفهان به ما سفارش میدهند که انجام میدهیم و گاهی نیز به سفارش افراد مُهر می سازیم.

کارگاههای قلمکارسازی به شما سفارش قالب میدهند یا اینکه به شیوه ای دیگر نیز قالبها را به کارگاه ها ارائه می کنید؟

همه کارهای ما سفارشی است. هر کسی هر طرحی را که بخواهد سفارش می دهد و ما میسازیم.

معمولاً از کدام شهرها به شما سفارش کار می دهند؟

سفارش ها معمولاً از  اصفهان و دلیگان است. حدود ۹۵ درصد سفارشهای ما از اصفهان است، شهرهای دیگر قلمکار نداریم.

قالبها را کجا تحویل می دهید؟

قلمکارسازها خودشان اینجا می آیند و سفارشهایشان را تحویل می گیرند.

درآمدتان در این حرفه چطور است؟

بدنیست، خدا را شکر. به هرحال کار هنری است، کار دست است و متقاضی کم و بیش دارد.

از اینکه این شغل را شروع کردید و ماندگار شدید، راضی هستید؟

بله شغلم را دوست دارم و ۴۰ سال است که با علاقه کارمی کنم و عاشق کارم هستم

تابحال شده که بگویید از این کار خسته شدم؟

بله روزهایی هم هست که خسته و کسل می شوم ولی من با عشقم کار میکنم مثل اینکه چیزی داریم خلق می کنیم. یک کار هنری است و کسی که کار هنری انجام میدهد اگر عشق و ذوق و صبر نداشته باشد به زور فایده ندارد. من به این کار عشق و علاقه داشتم که ادامه دادم.

شاگردان شما هم این شغل را با علاقه دنبال می کنند؟

شاگردان زیادی داشتم ولی کسانی بودند که چندسال کارکردند و به سراغ شغل دیگری رفتند، آنهایی که ماندند و به استادی رسیدند حدود ۵ نفربودند که ماندند و استاد شدند و الان هم مشغولند.

منظور از درجۀ استادی در این شغل چیست؟

یعنی همه مراحل را یادگرفته باشند و بتوانند کار را تمام کنند و قالب چیت سازی را بصورت کامل بسازد.

رسیدن به مرحلۀ استادی چقدر زمان می برد؟

بستگی به ذوق و هنرِ یادگرفتن دارد ولی حداقل باید ۴ تا ۵ سال زحمت بکشد تا فوت و فن کار را یادبگیرد.

تفاوت میان هم نسلان شما که با عشق به صنایع دستی واردشدید و ماندید، با نسل امروز که کمتر به صنایع دستی و هنر به عنوان شغل نگاه می کند، درچیست؟

امروز هم افرادی هستند که به هنر و صنایع دستی عشق و علاقه دارند البته خیلی ها بیشتر و خیلی ها کمتر، ولی خوب اکثراً نسل امروز به دنبال راحتی می گردند یعنی درپی شغلی هستند که هم راحت باشد و هم پردرآمد، برای همین از این شاخه به آن شاخه می پرند؛  اما  هستند کسانی که به هنرقلمکار و سایر صنایع دستی واردمی شوند و یادمی گیرند و به کارشان عشق دارند

در اصفهان بجز شما افراد دیگری هستند که قالب قلمکار میسازند؟

در همین تیمچه یکی دونفر دیگر نیز هستند که البته شاگردهای خودم بودند، در خوروزق هم برخی به این کار اشتغال دارند.

تقریباً همزمان با شما کسی بود که این حرفه را شروع کرده و ماندگار شده باشد؟

بله دونفر بودند، یکیشان آقا رضا بود که ازدنیا رفته است و دیگری هم نامش حسین آقا بود که در دلیگان کارمیکرد ولی چندسال است که دیسک کمر پیداکرده و کمتر کار میکند.

عمده مشکلات در هنر و حرفۀ قالب قلمکارتراشی چیست؟

حوصله و عشق می خواهد، زمان باید صرف کرد. کسی که عشق و حوصله داشته باشد در این حرفه و هر حرفۀ دیگری موفق می شود، ولی باید کارکرد، باید زحمت کشید.

هرروز در این کارگاه کارمی کنید؟

بله هرر روز همینجا کار می کنیم.

قیمت قالبها به چه صورت است؟

قالبها سری است یعنی برای هرکدام از این طرحها باید چهار عدد قالب ساخت که یک طرح را بتواند بزند. قیمت هرچهار قالب از ۱۵۰ هزارتومان تا یک میلیون تومان است، البته ممکن است کمی بیشتر یا کمتر هم بشود، بستگی به این دارد که چقدر ریزه کاری دارد و زمان می بَرَد.

معمولاً تهیه چهار قالب سری، چقدر زمان می بَرَد؟

آنهم بستگی دارد به نوع طرح، ولی عمدتاً از یکی دو روز تا ۱۰ روز طول میکشد.

آیا اتفاق افتاده که قالبها را به قلمکار بدهید ولی او نتواند طرح قالب را درست بر روی پارچه منتقل کند؟

بله اتفاق افتاده است. باید کسانی که سازندۀ قلمکار هستند دوره دیده باشند و استاد باشند تا خوب بتوانند رنگها را سرجای خودش بزنند. قلمکارسازی هم مراحل خاص خودش را دارد. بعضی از قلمکار سازها کارشان حرف ندارد ولی برخی هم همینجوری میزنند و میروند.

صنایع دستی به اندازۀ گذشته رونق ندارد. این موضوع درباره قلمکار هم وجود دارد. این رکود روی حرفۀ شما تأثیر داشته است؟

بله کلّ صنایع دستی رونق قبل را ندارند و قلمکار هم شاملش می شود، چون اینها کارهایی است به اصطلاح اضافه بر سازمان و اگر کسی پول زیاد و عشق داشته باشد می آید و یک سفره یا یک رومیزی قلمکار میخرد ولی وقتی کم پولی باشد و اقتصاد خراب باشد کمتر از صنایع دستی استفاده میکند. مردم قدرت خریدشان کم شده است. ازسویی دیگر مسئولان نیز باید بیشتر به صنایع دستی اهمیت بدهند البته یکسری اقدامتشان هم خیلی خوب بوده است مثلاً چندسالی است خانه تاریخی جواهری که در کنار این تیمچه قراردارد به محلی برای ساخت و عرضه صنایع دستی مختلف تبدیل شده است.

فرزند دارید؟

بله سه فرزند دارم. دوپسر و یک دختر.

فرزندانتان کارشما را ادامه میدهند؟

پسر بزرگم این کار را درحدی یادگرفته است ولی انجام نمیدهد و به سراغ شغل دیگری رفت. دوران تحصیلش تابستانها در همین کارگاه می آمد و کار را یادگرفت. بعد از تحصیلش هم کار میکرد ولی بعد شغل فروشندگی را انتخاب کرد. دخترم ازدواج کرده و خانه دار است و پسر کوچکم هنوز ۱۶ سالش است و درس میخواند.

همسرتان با شغل شما موافق بودند؟

بله. ایشان خودش را با کارِ من وفق داده و همینطور که خودم شغلم را دوست دارم او هم با این کار مشکلی ندارد.

در منزلتان سفره های قلمکاری هست که قالبهای شما بر روی آن ها کارشده باشند؟

بله داریم.

در محلۀ دردشت زندگی می کنید؟

نه. منزل ما در رهنان است. در خیابان امام خمینی در ابتدای رهنان منزل داریم.

اهل رهنان هستید؟

بله. من سال ۱۳۳۹ در رهنان متولد شدم و بچۀ رهنان هستم.

پدرتان هم قالب قلمکارتراش بود؟

نه پدرم کشاورز بودند.

گردشگران خارجی، کار قالب قلمکارتراشی را از نزدیک در کارگاهِ شما دیده اند؟

بله گردشگر اگر با هدف آمده باشد می آید و پیدا میکند، اینجا هم آمده اند و اینکار را دیده اند. بعضی وقتها وقتی کار را می بینند وخوششان می آید و حتی گاهی تکه قالبی را به یادگار میخرند.

این کارگاه، محل دائمی کارشماست؟

اول که به این تیمچه آمدم حجره ای در طبقۀ پایین تیمچه داشتم ولی آن را فروختم و در طبقۀ بالا حجره ای را خریدم و آن را هم فروختم و اینجا را اجاره کردم. اما بزودی کارگاهمان را به مغازه کناری این حجره که حدود سه ماه است آنرا خریده ام انتقال میدهیم.

شاگردتان(استاد احمدی) شما را معلمی خواند که تمام ریزه کاریهای این حرفه را به او آموختید. این درحالی است که برخی اساتید که البته تعدادشان اندک است همۀ فوت و فن کارشان را آموزش نمی دهند. شما دیدگاه این عدۀ قلیل استادان را ندارید؟

من تا آنجایی که خودم یاد گرفتم به شاگردانم هم یاد دادم و یاد میدهم، هرکاری که باشد یادشان میدهم. همانطور که من رفتم و یادگرفتم و استادم فوت وفن را به من یادداد شاگردهای من هم آمدند که یادبگیرند و من هرچه بدانم به آنها یادمیدهم و کوتاهی نمیکنم. اما خوب کسانی را می شناسم که کارشان را به کسی یاد نمیدهند، در خفا و مکان های دربسته کارمی کنند یا خیلی کم یادمیدهند و دوست دارن هنرشان در انحصار خودشان باقی بماند و کسی یادنگیرد و همکار پیدا نکنند، ولی خوب اکثرشان اینطور نیستند و شاگرد میگیرند و یاد میدهند و استادانی که یاد نمیدهند اندک هستند و به ندرت پیدامیشود ولی به هرحال هستند و من هم میشناسم.

گفتگویم با استاد ابوالقاسم صالحیان به پایان رسید. خداحافظی که میکنم استاد صالحیان می گوید: "ممنون که این راه را آمدید و ما را پیدا کردید". و من می اندیشم به اینکه قصۀ آدمها مثل لالایی نیست، قصیده است. قصیده ای که بسیاری آن را نشینده اند و باید که بشنوند. اصفهان شهری بی مانند است اما هرآنچه دارد وامدار هنرمندانی است که با عشقی وصف ناشدنی در این شهر جهانی نقش خاطره میزنند؛ اما ای کاش گاهی مجالی بیابیم برای یادکردن از اساتید و مفاخری که نام هرکدامشان وزنۀ سنگینی است در هنر و صنایع دستی اصفهانِ نصف جهان...  .

از پله های تیمچه به پایین می روم، هنوز هم صدای سکوت سرای رضا صراف است که شنیده می شود... .

عکس و گفتگو از شیرین مستغاثی

کد خبر 303349

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سمانه IR ۱۳:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۳۰
    0 0
    واقعا متن عالی بود...خیلی خوب هست که به این اساتیدی که در گوشه گوشه شهر هستند و به نحوی گمنام مانده اند توجه شود...مایه دلگرمیشان است...درود بر شما