۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۸
سرخط ...

سرخط به دنبال آن است تا هر روز سرمقاله و یادداشت روز روزنامه های کشوری را بررسی و به اطلاع شما مخاطبان عزیز برساند در سر خط امروز21 بهمن ماه جاری روزنامه های وطن امروز، خراسان،کیهان،رسالت، دنیای اقتصاد،مردم سالاری و شرق را بررسی کرده ایم.

ایران و مسأله‌ای به نام ترامپ
مهدی محمدی در این شماره از روزنامه وطن امروز آورده است: یکم- همچنان برای قضاوت درباره ترامپ زود است اما درباره قضاوت‌هایی که درباره او شده، می‌توان قضاوت کرد. یک اصل بسیار مهم که من تصور می‌کنم هر بحثی درباره ترامپ را باید از آنجا آغاز کرد این است که حضور او در کاخ سفید چیزی بر امکانات واقعی آمریکا در صحنه بین‌المللی از جمله مقابل ایران نیفزوده است. حضور او در کاخ سفید، «واقعیت‌ها» درباره محدودیت‌های قدرت آمریکا را تغییر نداده بلکه- حتی اگر خود او نداند- خود محصول این واقعیت‌هاست. آمریکا توان اقتصادی مداخله در بیرون از مرزهای خود را تا حدود زیادی از دست داده است، روابط آمریکا و متحدانش بحرانی است، در تعریف منافع مشترک و شیوه‌های مشترک برای تامین این منافع با برخی از نزدیک‌ترین متحدانش به بن‌بست خورده، مداخلاتش به جای حل، بحران‌ها را پیچیده‌تر کرده، جامعه آمریکا از جنگ خسته و گریزان است، برای بحران‌های یمن و سوریه هیچ راه‌حل صاف و ساده‌ای وجود ندارد، آمریکا قادر به تدوین یک راهبرد که میان ایجاد ثبات در منطقه و حمایت از متحدان سنی‌اش توازن ایجاد کند نبوده است و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل. حضور ترامپ در کاخ سفید یک معجزه نیست که با وقوع آن همه این مشکلات از میان برخاسته باشد. او شاید دیدگاه‌هایی متفاوت داشته باشد- یا چنین تظاهر کند- اما امکانات او برای پیگیری دیدگاه‌هایش همان امکاناتی است که در اختیار دولت اوباما بود و بلکه مقداری هم کمتر. به همین دلیل هم هست که او بی‌سروصدا برخی حرف‌های بسیار تند و تیز خود را درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع در سوریه، شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی، برجام و برخی امور بسیار مهم دیگر تعدیل کرده است. از این جنبه اگر بنگریم، یک نکته بسیار مهم این است که ممکن است ترامپ یا تیم او خیلی حرف‌ها بزنند ولی برای گذار از حرف به عمل، بلافاصله با واقعیت‌هایی برخورد خواهند کرد که عبورناپذیر است. بنابراین یک اصل راهبردی این است که حرف‌های ترامپ را گوش کنیم اما حین برنامه‌ریزی، مقدورات و امکانات واقعی او را ملاک قرار دهیم. این اصل درباره همه رؤسای جمهوری آمریکا صادق است اما به طور خاص باید آن را درباره فردی مانند ترامپ که عاشق در سرخط خبرها ماندن و رسانه‌ای شدن است، رعایت کرد.
دوم- یک اشتباه بسیار بزرگ درباره ترامپ این است که او را همانگونه تصویر کنیم که دموکرات‌ها می‌کنند و با او همانطور برخورد کنیم که دموکرات‌ها می‌خواهند. اگر این رویکرد در پیش گرفته شود یکی از خطاهای بسیار مهمی که شکل خواهد گرفت این است که «جنبه داخلی» رفتارها و تصمیم‌های ترامپ نادیده گرفته می‌شود. تقریبا در همه موارد، از لغو توافق ترنس‌پاسیفیک بگیرید تا ابلاغ فرمان اجرایی ممنوعیت ورود اتباع 7 کشور به آمریکا، تصمیمات ترامپ بیش از آنکه ناظر به یک دیدگاه راهبردی درباره تحولات بین‌المللی یا یک تلقی خاص از راهبرد سیاست خارجی آمریکا یا حتی تلاش برای پاسخ به یک مساله بین‌المللی باشد، بیشتر ناشی از تلاش برای جلب توجه و راضی نگه داشتن یک طبقه خاص اجتماعی در آمریکاست. هسته سخت رای ترامپ در آمریکا یک جمعیت بزرگ سفیدپوست، اندکی نژادپرست، به لحاظ اقتصادی بشدت آسیب دیده و مهاجرستیز است که فردی مانند «استیو بنن» را می‌توان نماد آنها دانست. در بسیاری موارد، ترامپ کاری را می‌کند که این طبقه می‌خواهند بی‌آنکه تبعات بین‌المللی آن برای او روشن باشد یا اساسا آن را جدی بگیرد. معلوم نیست او تا کی می‌تواند به این روش ادامه بدهد اما تا وقتی اوضاع اینچنین است، نباید از تصمیمات مبتنی بر سیاست داخلی ترامپ، به زور، راهبردهایی درباره سیاست خارجی بیرون کشید. به عنوان نمونه، منع ورود اتباع 7 کشور به آمریکا بیش از آنکه ناشی از یک سیاست دقیق در دولت ترامپ درباره این کشورها باشد- که می‌دانیم چنین سیاستی لااقل الان وجود ندارد- از تلاش او برای راضی نگه داشتن طبقه مهاجرستیز در آمریکا نشأت می‌گیرد.
درک سویه‌های سیاست داخلی تصمیم‌ها و رفتارهای ترامپ، از شکل‌گیری اشتباهات محاسباتی درباره سیاست خارجی احتمالی دولت او جلوگیری خواهد کرد.
سوم- ترامپ دیوانه نیست. او ممکن است نادان باشد به این معنا که تبعات تصمیم‌هایش را نفهمد، ممکن است متوهم باشد به این معنا که محدودیت‌های قدرت آمریکا را درک نکند، ممکن است ساده‌اندیش باشد به این معنا که فرق اداره دولت آمریکا با ریاست بر شرکت خصوصی بسازبفروشش را در نیابد اما دیوانه به این معنا که هیچ منطقی بر تصمیمات او حاکم نباشد یا اساسا بدون محاسبه سود و زیان اقداماتش تصمیم بگیرد، نیست. همچنان که در بند پیشین گفتیم حداقل از حیث بخش‌بندی رای‌دهندگان در آمریکا، منطق قدرتمندی بر تصمیم‌های ترامپ حاکم است. با این حال، به نظر می‌رسد او مایل است مقابل دشمنانش طوری رفتار کند که آنها فکر کنند او بسیار متهور و شاید تا حدودی دیوانه است و ممکن است علیه آنها هر کاری کند. این همان تئوری معروف «مرد دیوانه» (mad man) است که از دولت نیکسون به این سو در ادبیات سیاست خارجی آمریکا شناخته شده است. این تئوری می‌گوید «طوری رفتار کن که دشمنانت فکر کنند دیوانه‌ای!» از این منظر، دیوانه‌بازی خود بخشی از یک بازی عقلانی بزرگ‌تر است که هدف از آن اثرگذاری بر محاسبات دشمن و نتیجه گرفتن از ارعاب به جای اقدام است. در مقابل چنین فردی، بدترین کار این است که طوری رفتار کنید که گویی باور کرده‌اید او دیوانه است و ممکن است هر کاری کند. اگر کشوری در این دام بیفتد، خلاصی از آن مقابل موجودی مانند ترامپ، بسیار دشوار خواهد بود. ترامپ همین حالا که در دوره یادگیری است باید درک کند ایران محاسباتی کاملا واقعی و دقیق درباره او دارد و اسیر هیاهو و جنجال نخواهد شد. کافی است دولت فعلی در آمریکا دریابد ایران مرعوب حرافی‌های آن نشده است؛ آن وقت است که ابتدا محاسبات و سپس معادلات، واقعی می‌شود.
چهارم- همه اینها به جای خود، یک نکته کاملا قطعی و اجتناب‌ناپذیر است و آن اینکه دوره متحدان دموکرات‌ها در ایران به سر آمده است. کسانی که خود را با شیوه کار، سبک تصمیم‌گیری، مناسبات فردی و منطق راهبردی اوباما و هیلاری کلینتون تطبیق داده بودند، شانسی برای شکل دادن به یک سیاست صحیح مقابل ترامپ نخواهند داشت. ترامپ اساسا از دیدگاهی متفاوت و با رویکردی که در آن چیزی به نام «ماموریت جهانی آمریکا» چندان جدی گرفته نمی‌شود، به مسائل می‌نگرد و کسانی که به تفکر در این پارادایم خو گرفته‌اند باید صحنه را ترک کنند. با ترامپ هم شاید بتوان به نتیجه رسید ولی این کار از عهده کسانی که تخم‌مرغ‌های خود را در سبد هیلاری کلینتون گذاشته بودند، برنمی‌آید. این امری است که حتی اگر الان پوشیده و پنهان باشد، به نحو اجتناب‌ناپذیری در ماه‌های آینده خود را نشان خواهد داد.
پنجم- من همواره گفته‌ام بیش از 2 سال است کسانی تلاش می‌کنند محیط امنیت ملی ایران را برجامیزه کنند. برجامیزه شدن محیط امنیت ملی ایران یعنی بدل کردن حفظ برجام به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری امنیت ملی، چشم‌پوشی از عدم تحقق اهداف برجام و تلاش برای سرایت دادن مدل برجام به سایر حوزه‌های منازعه راهبردی ایران و آمریکا. اکنون ظاهرا آن پروژه جای خود را به تلاش برای ترامپیزه کردن محیط امنیت ملی و سیاست داخلی در ایران داده است. در اینجا تلاش بر این است که جلوگیری از تهدید خیالی حمله نظامی ترامپ به ایران تبدیل به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌ها در ایران شود. اگر چنین شود، یک کلاهبرداری بزرگ ملی رخ داده است. ترامپ از اوباما و هیلاری جنگ‌طلب‌تر نیست، باشد هم توان و امکاناتی بیش از آنچه آنها داشتند ندارد. او امروز مساله شماره یک ایران نیست؛ مساله اصلی کسانی هستند که می‌خواهند ترامپ مساله اصلی باشد تا برخی مسائل اصلی دیگر را بپوشانند!
گزینه روی میز مردم!
مصطفی طاهری در این شماره از روزنامه خراسان اورده است:
21 روز از روی کار آمدن دولت جدید آمریکا می گذرد. چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا که تجربه فعالیت سیاسی خاصی در کارنامه ندارد، روز های کاری خود را در حالی آغاز کرده است که معترضان به او هنوز در خیابان ها به اعتراض مشغول هستند اما این اعتراضات هم باعث نشده است که او و تیم همراهش از حمله علیه سایر کشور ها خودداری کنند. ممنوعیت ورود ایرانیان و 6کشور دیگر به آمریکا از نخستین تصمیمات دولت جدید ترامپ بود. اعمال محدودیت برای ورود ایرانیان به خاک آمریکا، علاوه بر این که ادعای دشمنی آمریکا با ملت ایران را آشکارتر کرد، نشان دهنده چهره واقعی دولتمردان آمریکا بود. دستگیری و بازداشت 4 ساعته کودک 5 ساله ایرانی-آمریکایی در فرودگاه ویرجینیا از مصادیق این نژاد پرستی دولتی بود. دولت و تیم ترامپ پا را فراتر از این هم گذاشت و به سیاق روسای جمهور پیشین آمریکا، همه گزینه ها حتی تهدید به حمله نظامی علیه ایران را هم روی میز آورد! اما تهدید نظامی ایران که برخلاف ماده 2 فصل اول منشور سازمان ملل متحد است با واکنش منفی رسانه ها و مقامات آمریکایی روبه رو شد و جدی گرفته نشد. روزنامه واشنگتن پست در تحلیلی اذعان می کند، رئیس جمهور آمریکا در حالی سعی می کند ایران را تحت فشار قرار دهد که این کشور اکنون از هر زمان دیگری طی 40 سال گذشته قدرتمندتر است. نشریه فارن افیرز هم صراحتاً به مقامات آمریکایی توصیه کرد که به جای استفاده از زبان تهدید و حملات لفظی، از ادبیات تعامل و همکاری استفاده کنند. «توماس آر. پیکرینگ» دیپلمات پرسابقه آمریکایی هم به مقامات آمریکایی می گوید با اعمال تحریم های جدید و خروج ایران از توافق هسته ای، این آمریکاست که مورد سرزنش قرار می گیرد نه ایران.
اما چه چیزی باعث شده است که حتی رسانه ها و نخبگان آمریکایی هم گزینه تهدید و فشار را در برابر ایران فاقد کارآمدی بدانند؟ آیا برجام چنین قدرتی را به ایران داده است؟ حتماً برجام با وجود نقاط ضعفی که دارد یکی از «نشانه» های قدرت ملت ایران است اما «عامل» ایجاد این قدرت نیست. در فرآیند مذاکرات هسته ای، 6 قدرت بزرگ جهانی مقابل ایران به میز مذاکره آمدند که نَفس این حضور، نشانه ای از قدرت ایران بود. پیش از شکل گیری این توافق هم ایران مشغول مذاکره بود و حتی وزیر امور خارجه وقت آمریکا در خلال مذاکرات به کُند شدن چاقوی تحریم و فشار علیه ایران اعتراف کرده بود. جان کری در مصاحبه با شبکه ای.بی.سی نیوز در تیرماه 94 اذعان کرده بود که اگر با ایران توافق نمی کردیم، چین و روسیه و دیگران با ایران تجارت می کردند و تحریم ها از هم می پاشید! این جمله و تاکید بر بی اثر شدن تحریم ها در دراز مدت را البته وزرای دولت سابق آمریکا وقتی تابستان سال گذشته برای بررسی توافق هسته ای به جلسات استماع کنگره می رفتند بار ها تکرار کرده بودند.
بار دیگر این سوال را مطرح کنیم، عامل اصلی قدرت ایران چیست؟ ابزار های دفاعی و نظامی ایران قوام دهنده اصلی این قدرت است؟ حتماً استفاده از ابزار های نظامی حق مشروع هر کشوری برای دفاع از تمامیت ارضی خودش است و به عنوان یکی از مهمترین جلوه های «قدرت سخت» مورد توجه قرار می گیرد اما این عامل به تنهایی برای یک کشور اقتدار تولید نمی کند. براساس گزارش مؤسسه استکهلم بودجه نظامی کشوری مانند عربستان 7برابر بودجه دفاعی کشورمان است اما نشریه امریکن اینترست، ایران را به عنوان هفتمین قدرت بزرگ جهان معرفی می کند و رتبه ای به کشور سعودی اختصاص نمی دهد اما پاسخ سوال فوق الذکر چیست؟ به نظر می رسد «مردم» مهمترین مؤلفه قدرت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که تاکنون علاوه بر «حل مشکلات داخلی»، «بازدارندگی خارجی» هم برای دشمنان ایجاد کرده اند. به همین دلیل است که یکی از نقاط تلاش دشمن، فاصله انداختن میان مردم و حاکمیت است. در حوادث سال 88 متأسفانه خطای تحلیلی برخی از نخبگان باعث شد، این تصور در میان برخی از دولتمردان کشور های غربی ایجاد شود که هنگام فشار به ایران است. بر همین اساس به اعمال تحریم های موسوم به «فلج کننده» روی آوردند اما حضور و پشتیبانی مردم در سالروز 9 دی و حماسه سیاسی در انتخابات سال 92، خواب آنان را بی تعبیر باقی گذاشت. این روز ها و ماه ها هم که دشمنان ایران، نقاب از چهره برداشته اند، راهبرد خود را معطوف به«ایجاد فاصله میان مردم و حاکمیت» کرده اند. اد رویس، رئیس کمیته روابط خارجی که از حامیان اصلی تحریم و فشار بر ایران طی سال های گذشته بوده در اظهار نظری از ضرورت ارتباط مستقیم با مردم ایران خبر می دهد و می گوید: باید با دو سوم جامعه ایران ارتباط برقرار کنیم و برنامه های تلویزیونی خود را توسعه دهیم. نخست وزیر رژیم کودک کُش صهیونیستی هم اخیراً پیام تصویری مضحکی خطاب به ایرانیان منتشر کرده و فریبکارانه از دوستی مردم ایران و رژیم صهیونیستی سخن گفته بود. نکته جالب ماجرا اینجاست که او در حالی این سخنان را مطرح می کند که در سفر اخیرش به انگلیس خواستار همکاری اروپا برای اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران شده است! پیام نتانیاهو هم در ادامه همان استراتژی است که در بالا مطرح شد. مردم ایران چگونه می توانند پاسخ تهدیدات و اظهارات دشمنانشان را بدهند؟ مظاهر حضور و حمایت مردمی از حاکمیت ملی کشور در دو عرصه ویژه خود را نشان می دهد: «انتخابات» و «راهپیمایی ها». حضور متحد مردم در راهپیمایی 22 بهمن پاسخی عملی است به تهدیدات و لفاظی های دشمنان کشور در دوره ای که به تعبیر جی سولومون، خبرنگار ارشد وال استریت ژورنال مشغول امتحان ایران است.
انقلاب اسلامي و توسعه انساني
 سيد مسعود شهيدي در این شماره از روزنامه رسالت آورده است:
اين سؤال براي اقشاري از مردم و بويژه براي قشر دانشگاهي و روشنفکر، به عنوان سؤالي حياتي مطرح است که آيا انقلاب اسلامي در اين سي و هشت سال ، تأثيرمثبتي بر زندگي مردم ايران در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي و رفاهي ايجاد کرده است يا نه ؟ هواداران انقلاب نبايد از اين سؤال رنجيده شوند و بگويند بديهي است که انقلاب ، اثر داشته و مثالهايي هم از استقلال سياسي ايران ، يا موقعيت منطقه اي ايران بياورند . بايد به سؤال ، در همان حوزه اي که مطرح شده پاسخ قانع کننده داد . آنها که اين سؤال را مطرح مي کنند عمدتا منظورشان موفق يا ناموفق بودن انقلاب در ايجاد رفاه عمومي و سطح زندگي انسانها است .
با تأکيد بر استقلال سياسي و جايگاه منطقه اي که در جاي خود بسيار مهم است نمي توان يک پرسشگرتحصيلکرده دانشگاهي يا حوزوي را که در جستجوي توسعه انساني است قانع کرد ، او در همان موضوع مورد نظر خود پاسخ مي خواهد ، آنهم پاسخي علمي و مستند و فارغ از احساسات . اين سؤال اختصاص به يک قشر خاص ندارد ،حتي بسياري از نيروهاي انقلابي هم در بسياري از مواقع ، در حالي که از انقلاب دفاع مي کنند درمورد اين که زندگي مردم بهبود پيدا کرده يا نه  دچار ترديد و نگراني اند و مستندات کافي براي رفع نگراني در اختيار ندارند و لذا  در جلسات خصوصي اين نگراني را بيان مي کنند .  آنها با وجود آنکه هوادار انقلابند خود در اين مقوله  نياز به کمک و نياز به پاسخ قانع کننده دارند .
ترديدي نيست که در جامعه و نظام کنوني ، نقاط قوت و ضعف وجود دارد .
بايد آنهارا  واقع بينانه شناخت و عالمانه و منصفانه مورد بررسي قرار داد .
بايد از انتقادهاو سؤالات دلسوزانه استقبال کرد و با مطالعه و تحقيق ، پاسخ هاي منصفانه و قانع کننده به جامعه ارائه داد . متأسفانه  ، رسانه ها
در اين سي و هشت سال نتوانسته اند به شايستگي  اين نياز جامعه و به ويژه جامعه تحصيلکرده را پاسخ دهند و اکثرا هر سال در سالگرد انقلاب ،
حجم وسيعي از مطالب مفيد ولي تکراري را که نوعي ياد آوري خاطرات انقلاب است و در جاي خود ارزشمند  است به جامعه انتقال مي دهند که عمدتا خوراکي براي احساسات مردم است نه براي عقلهاي  آنها  . اينگونه تبليغات ،اگرچه لازم و مفيد است ولي  پاسخ سؤالات مردم نيست .
نسل جوان و تحصيلکرده ، به حق ، سؤالاتي در مورد انقلاب دارد که بايد رسانه ها ، آن سؤالات را به طور جد و بدون پرده پوشي،  جستجو وشناسايي کنند ، به آنها اهميت و  بها دهند و عالمانه و خردمندانه به آنها پاسخ گويند . همانگونه که شناخت نقايص ، نارسايي ها و ضعفها و شناخت علل به وجود آمدن آنها و راه هاي رفع آنها مهم است و رسانه ها
در اين حوزه مسئوليت تراز اول دارند ، شناخت نقاط قوت و موفقيت ها
نيز از اهميت بالايي برخوردار است . عدم توجه به نقاط قوت و غرق شدن ذهن ، درنقاط ضعف ، ما را از واقع بيني و علاج انديشي صحيح دور مي کند  .
متأسفانه مشاهده مي شود که توجه و تمرکز ذهنها بر روي نقاط ضعف و غفلت از نقاط قوت سبب شده نوعي خود کم بيني  جامعه را فرا گيرد .
اين بليه حتي  در بين دوستداران انقلاب ، به دليل شدت دلسوزي که  براي کشور و ملت دارند‌ و  نقايص و ضعف ها را  تخريب کننده انقلاب و نظام مي دانند و اهميت بسيار براي آن قائل اند مشاهده مي شود ، تمرکز آنها بر روي نواقص و ضعف ها به تدريج تبديل به عادتي دائمي شده . توجه کافي به نقاط ضعف  که البته در جاي خود قابل تحسين است ، اگر توأم  با بي توجهي به نقاط قوت باشد ،خود يک بليه است که اگر مرتفع نشود ، خسارات جبران ناپذيري براي انتقاد کننده و انتقاد شونده خواهد داشت . اينگونه نگاه يکسويه به مسائل کشور ، چه بخواهيم و چه نخواهيم  به مرور تصويري تاريک و سياه از انقلاب و نظام در
ذهن ها پديد مي آورد که اصلاح آن گاه غير ممکن خواهد بود . رقابت هاي
جناح هاي سياسي هم معمولا  مزيد بر علت است و سبب مي شود هر جناح ،  ضعف هاي عملکرد طرف مقابل در مديريت امور را مطرح و از بيان قوت هاي نظام اسلامي غفلت کند  و ازين طريق ناخواسته  به
منفي بيني و منفي گويي رايج ، دامن زند . 
بسياري از ريزش هاي نيروهاي انقلاب ، حاصل همين تمرکز بر نقاط منفي و بي توجهي به نقاط مثبت است که به مرور دلسردي و نا اميدي و سپس بد بيني و بريدگي ايجاد مي کند . بيگانگان و تريبون هاي داخلي آنها ، اگر بر اساس خصومت ذاتي ، متمرکز بر نقاط ضعف جمهوري اسلامي باشند و ضعف ها را با بزرگنمايي ،
و دروغ پردازي ، صدها باربه شکل هاي مختلف بازگو کنند و عامدانه نقاط قوت را بپوشانند  تعجبي نيست ، اما دوستان انقلاب اگر در منفي بيني و منفي گويي ، رفتاري مشابه دشمن داشته و تمام ذهنشان انباشته از نقاط ضعف  و عمدتا خالي از نقاط قوت باشد جاي نگراني است . در اين حالت ، بدون ترديد ، عملکرد و تبليغات دوستان انقلاب ، ندانسته  در جهت منافع دشمن قرار مي گيرد . اين که يک فرد انقلابي در سخنان خود رهبر انقلاب را استثنا کند و بقيه  کشور را سياه ببيند و سياه نشان دهد ، خدمت نيست ، بلکه خواسته يا ناخواسته به اين معنا است که انقلاب اسلامي در اين سي و هشت سال براي ساختن کشور ناموفق بوده است  . چشم پوشي از نقاط قوت ،اگر از سوي دشمن باشد  ، يک تجاهل عامدانه و يک راهبرد تخريبي حساب شده تبليغاتي است ،
ولي از سوي دوستان ، يک غفلت و يک خطاي راهبردي بسيار خطرناک و پر خسارت است که بايد آن را علاج کرد  . 
واقعيت ها را چه منفي باشند چه مثبت بايد واقع بينانه  ديد و بايد در نظر داشت و به آنها پرداخت و از هر کدام غفلت شود تبعاتي سنگين براي جامعه به دنبال دارد .
برخي از نيروهاي انقلاب ، رسالت و محبوبيت خود را درانتقاد کردن و بيان نقاط ضعف مي دانند و از بيان نقاط قوت انقلاب و نظام  پرهيز مي کنند و توجه ندارند که اين نوع تبليغ که با هدف بيداري جامعه و تقويت حساسيت ها انجام مي شود ، به تدريج جامعه را  به نا اميدي و دلسردي از اصل انقلاب سوق مي دهد  . همواره بايد تعادل و تناسب لازم را که در عالم واقع ميان  نقاط قوت و ضعف وجود دارد شناخت و رعايت کرد ،  نسبت ميان آنها و سيرو  روند حرکت هرکدام را  درک کرد و تصويري صحيح و به دور از افراط و تفريط از وضع موجود ارائه داد .
همواره بايد در نظر داشت که تمرکز يکسويه بر نقاط ضعف به ويژه اگر با اغراق همراه باشد، حتي اگراز روي خير خواهي باشد ،  نوعي خيانت به انقلاب است و حاصلي جز تخريب چهره زيباي انقلاب و دلسردي  و نااميدي و بد بيني نخواهد داشت  .
آرمانگرايي و ميل به ايده آل ها اگرچه موتور محرکه هر انقلاب و هر ملتي است ، ولي گاه در اثر اشتباه در فهم ، موجب غفلت از واقع بيني مي شود و فرد را در ذهنيات ، غرق مي کند . آرمانخواهي آنگاه مفيد و کارساز است که با درک واقعيت هاي محيطي همراه باشد ، در غير اين صورت موجب  انتظارات دور از واقع و توقعات خارج از توان جامعه و شکست در حرکت  خواهد بود . آرمانگرايي و ايده آل خواهي که از ضروريات هر حرکت است ، اگر فاقد واقع بيني در شناخت نقاط ضعف و قوت  و فاقد برنامه واقع بينانه متکي بر اين شناخت و غافل از قانون تدريج و تدرج باشد ، در همان گامهاي اول با  شکست مواجه خواهد شد .                                                                                    دشمنان آگاه و متأسفانه دوستان ناآگاه معمولا  با مقايسه انقلاب نوپاي ايران ، با انقلاب هايي  که صد سال يا دويست سال  از عمرشان گذشته ، اين سؤال را ايجاد  مي کنند که چرا موقعيت کنوني ما ، مشابه موقعيت  آن کشورها نيست و بلافاصله اين نتيجه گيري را در ذهن ها شکل مي دهند   که انقلاب  اسلامي نا موفق بوده است .
اين هم نوعي منفي گرايي کلان است که ظاهري حق به جانب دارد و مخاطبان را به قضاوتي مديريت شده سوق مي دهد . عقل و انصاف وحتي روش علمي ،حکم مي کند،  انقلاب فرانسه يا انقلاب آمريكا را در سي و هشتمين سال پيروزيش بشناسيم  و با سي و هشتمين سال انقلاب خودمان مقايسه کنيم و ببينيم انقلاب سي و هشت ساله ما ، در مقايسه با سي و هشت سالگي  آنها چه نقاط قوت و ضعفي دارد .
هر انقلابي الزاما بايد مراحل رشد و کمال خود را به تدريج  و منزل به منزل طي کند . اگر چه گاه امدادهاي الهي به ميدان مي آيد و جهشي ايجاد مي کند ولي روال طبيعي همان سير تدريجي است که  برخي عوامل مي توانند سرعت آن را کند يا تند کنند .انقلاب اسلامي هم از اين قاعده مستثني نيست و بايد در همه ابعاد ، توقعات خود را با مراحل رشد آن تطبيق داد و نقاط قوت و ضعف را متناسب با همان مرحله رشد که در آن واقع است ارزيابي کرد تا نتيجه اي صحيح و منصفانه حاصل شود . اکنون به سؤال ابتداي نوشته باز مي گرديم ، آيا انقلاب اسلامي در عمل موفق بوده و توانسته در زندگي مردم تأثير مثبتي ايجاد کند . براي پاسخ دادن به اين سؤال ابتدا  بايد مرجع و منبع اطلاعات خود را طوري انتخاب کنيم که مخاطب ، اطلاعات  را جانبدارانه تلقي نکند ، و اعتبار آن را به رسميت بشناسد  .
به عنوان يک نمونه ، به سراغ گزارش هاي کلان  سازمان ملل متحد که تجميع گزارش هاي جزئي است و يکي از معتبرترين منابع جهاني محسوب مي شود مي رويم .
دفتر توسعه انساني سازمان ملل متحد موظف است در هر سال  ،
نمره و رتبه  توسعه انساني صد و هشتاد کشور جهان را محاسبه و اعلان کند . شاخص توسعه انساني ، تجميع شاخص هاي توسعه ،
در حوزه هاي مختلفي مثل اقتصاد ، بهداشت ، تحصيلات ،
رفاه ، اميد به زندگي ، اشتغال ، مسکن ، در آمد سرانه ،
شکاف طبقاتي ، حقوق مدني ، جايگاه علمي ، اميد به زندگي و محيط زيست   است  . شاخص توسعه انساني سازمان ملل در حال حاضر کامل ترين و جامع ترين شاخص علمي و تخصصي  است که در سطح جهان پذيرفته شده و مورد بهره برداري  محافل تحقيقاتي دنيا قرار دارد . معمولا گزارش مربوط به هر سال در سال بعد منتشر مي شود و ، سندي بسيار معتبر حتي براي سرمايه گذاران بين المللي محسوب مي شود . مشاهده  آخرين گزارش اين مرکز که متعلق به سال 2015 است و اخيرا منتشر شده و مقايسه اين گزارش با گزارشهاي قبلي و به ويژه با گزارش هاي
مربوط به سالهاي قبل از پيروزي  انقلاب اسلامي ، مي تواند تصويري کلان از عملکرد انقلاب اسلامي ارائه دهد که گزيده اي
از آن تقديم مي گردد . در جزئيات اين گزارش نقاط ضعف و قوت هر کشور قابل مشاهده است ولي جمع بندي امتيازهاي جزئي و تبديل آن به يک معدل و عدد نهايي براي هر کشور ، اين امکان را به ما مي دهد که قضاوتي کلي در مورد عملکرد انقلاب اسلامي به دست آوريم .
بر اساس گزارش هاي دفتر توسعه سازمان ملل ،  ايران در سال 1356 که آخرين سال حکومت پهلوي است از نظر توسعه انساني ،
جزء کشورهاي داراي توسعه متوسط بوده و معدل نهايي  آن برابر با معدل کنوني کشور هاي غنا و کنيا بوده است .
يعني هرکس مي خواهد موقعيت ايران در آخرين سال حکومت پهلوي را مشاهده کند بايد امروز به کشور هاي غنا و کنيا سفر کند . در آن سال ايران در جايگاهي پايين تر از ازبکستان و اردن قرار داشته است . اين در حالي است که حکومت پهلوي روزانه 6 ميليون بشکه نفت توليد مي کرد و قيمت نفت از سال 1352 به چهار برابر افزايش يافته بود و جمعيت کشورنيز نصف جمعيت امروز بود .
پس از انقلاب شاخص توسعه انساني ايران به سرعت رشد کرد و سرعت رشد در حدي بود که در بعضي از سال ها مقام اول جهاني و در سال گذشته مقام دوم جهاني پس از کره جنوبي را به خود اختصاص داد . ميانگين سرعت رشد توسعه انساني ايران در اين 32 سال  دو برابر ميانگين سرعت رشد کشور هاي هم تراز خود بوده است . ايران در اين سير تکاملي موفق شد در سال2009 (1388)  از جمع کشور هاي داراي توسعه انساني متوسط فراتر رفته و به جرگه کشورهاي داراي توسعه انساني زياد وارد شود وامروز در ميان اين چهل کشور نيز معدلش از ميانگين معدل اين کشورها  فراتر رفته و به سمت گروه کشورهاي داراي توسعه بسيار زياد که بالاترين مرحله  جدول توسعه انساني است نزديک مي شود .
امروز ايران از نظر شاخص توسعه انساني سازمان ملل  در مقامي فراتر از چين ، هند ، ترکيه ، آفريقاي جنوبي ، اندونزي ،  و برزيل قرار گرفته است . ايران در سال 1356 که آخرين سال حکومت پهلوي بود از نظر شاخص توسعه انساني در بين 180 کشور جهان در رده 130 جدول قرار داشت ولي در گزارش  مربوط به سال 2015 ( 1394) به رتبه 69 صعود کرده يعني طي 38 سال پس از انقلاب ، موفق شده از 61 کشور جهان سبقت بگيرد  و به سمت صدر جدول که کشور هاي داراي توسعه بسيار زياد قرار دارند پيش برود . بالا بودن سرعت رشد ايران که بيش از دوبرابر متوسط جهاني است ، اگرانشاءالله در سال هاي بعد هم ادامه يابد ،
ايران  در سال 2030 (1409شمسي ) وارد جمع  کشورهاي داراي توسعه بسيار زياد که به کشور هاي توسعه يافته معروف اند مي شود . در سال 1357 ما آرزو داشتيم کشورمان از نظر توسعه انساني شبيه کشوري مثل آلمان باشد .بر اساس گزارش توسعه انساني سازمان ملل ، ايران ، امروز پس از 38 سال تلاش ،   به رتبه اي که آلمان در سال 1357 داشت رسيده است .سرعت رشد دو برابري  توسعه انساني ايران در مقايسه با ميانگين سرعت رشد ديگر کشورها ي هم تراز اگر ادامه يابد ، ايران در سال 2035  از نظر معدل شاخص توسعه انساني از  ژاپن سبقت خواهد گرفت  . بايد باور کنيم که  ، انقلاب اسلامي ، ظرفيتي را ايجاد کرده که  ايران بتواند از وضعيتي شبيه کنيا به موقعيتي مثل ژاپن برسد و از ژاپن نيز عبور کند . اين سرعت رشد  درحالي  حاصل شده و آينده اي روشن را نويد مي دهد  که دشمن براي ايجاد اخلال در آن ، هر مانعي اعم از کودتا ،جنگ و تحريم  را بر سر راه ملت ايران ايجاد کرد و اگر نبود اين موانع ، امروز ايران جزء کشورهاي داراي توسعه انساني بسيار بالا بود . با مطالعه دقيق گزارش توسعه انساني سازمان ملل وبا  توجه به سرعت رشد ايران و انجام يک محاسبه رياضي ساده ، هيچ ترديدي براي دوست و دشمن باقي نمي ماند که ايران ظرف چند دهه آينده، از نظر توسعه انساني که کامل ترين شاخص توسعه است ، جزء قدرت هاي تراز اول جهان خواهد بود  . بايد پذيرفت که با جمع بندي دقيق و کارشناسي  همه نقاط قوت و ضعف  ، انقلاب اسلامي يک تجربه  موفق بوده است .
همه مدیون توایم روح‌الله
محمد‌هادی صحرایی در این شماره از روزنامه کیهان اورده است:
سالها می‌گذشت و ظلم و ستم میراث پشت در پشت پادشاهان برای مردم ستمدیده طول تاریخ تار و تاریک شاهنشاهی ایران بود. قبل از ورود اسلام به ایران، پادشاه را خداوندگار می‌دانستند که به هر کاری مختار بود و در کار او هیچ مداخله نباید می شد که تصمیم‌اش را عین صواب می‌دانستند. او اختیار دار همه‌چیز بود و مرگ و زندگی مردمان به دستش بود. زندگی را اگر می‌خواست می بخشود و اگرنه، که می‌گرفت. این که امر معمول بود؛ او مالک جان و مال و صاحب ناموس بود. قصه‌ها از او شروع و به او ختم می شد. خوب آن بود که در کاخ بود و بد آن که دشمن‌اش بود. حتی درس خواندن و فرهیختگی مختص به هم خون و خانواده او بود و دیگران باید از آن محروم می‌بودند حتی اگر شاه، انوشیروانی باشد که به غلطِ مشهور، دادگرش گویند و آنکه می خواهد فرزندش فرهیخته گردد و از جامعه طبقاتیِ مقفل بگذرد و از طبقه دهقانان به دبیری بیاید، کفشگری باشد که حاضر به تأمین مالی سپاه ایران باشد.
مردم گویی به شاهان خو کرده و در طبقه خود خانه کرده بودند و دیگر نه امیدی به در آمدن و نه انگیزه‌ای به بر آمدن داشتند. ولی همین مردم تا نسیم اسلام را به اندیشه خود حس کردند و مفاهیمش را با مبانی انسانی خود یکی یافتند، آغوش گشودند و اسلام را چون جانانی، به جان پذیرفتند و آن‌را همچو گوهری در صدف میهن، پروریدند و سفتند و به گردن آویختند. از اسلام آنچه برایشان آمده بود، نابش را برگزیدند که به منطق دیرینشان و ذات پاکشان شبیه‌تر و به سرچشمه متصل بود. آنها حساب پادشاهی را که حاصل انحراف بود از اسلام جدا کردند هرچند که بازهم ظلم ظالمانی بود که این‌بار به نام دین انجام می‌شد. گاهی تکاپویی برای نجات بود و جوانمردانی برمی‌خاستند سربرمی‌تافتند، که سرکوب می شد و سرمی‌باختند. تا نوبت به دلیران تنگستان و جنگل و مشروطه و فدائیان رسید و تا نوبت قیام، به خمینی کبیر رسید که روح خدا بود.
او به مردم آموخت که تا مرز عصمت رفتن افسانه نیست و می شود الله گفت و استقامت ورزید و رسالت را بدون کمترین خوف و خشیتی ابلاغ کرد و به دنبال عزتی بود که در دستان خدا و از آنِ مؤمنان است که مابقی دروغ و جعلی و خواب و خیال است. او به مردم آموخت که عزت در استقلال از تمام قدرتهای پوشالی است و در آزادی از تمام تعهداتی است که باعث استیلای دشمنان بر امور مسلمین می شود و عزت یعنی صداقت با مردم و محرم دانستن آنها و سیاست با دشمنان و خوشبین نبودن به وعده‌های آنان. خمینی کبیر را که مردم امام نامیدند به این خاطر بود که شبیه ترین مردم به امامان معصوم بود. او جرأت «نه» گفتن به غیر خدا را به مردم داد و فریاد ما می توانیم او خواب و خمود و جمود را از همگان گرفت و تا ابد مردم را به این حقیقت واقف کرد که «اگر بخواهید خدا هم می خواهد و می شود» او همواره به حکم حِکمتی که از قرآن گرفته بود، به دشمنان خدا مخصوصاً آمریکای پلید و انگلیس خبیث بدبین بود.
امام انقلابمان، یک تار موی کوخ نشین را با کرور کرور کاخ و کاخ‌نشین عوض نمی‌کرد و این مرامش بود. از غم مظلومین و محرومین عالم، طاقتش طاق بود و از ظلم ظالمان سینه‌اش انباشته از حس مسئولیتی که باید انجام می‌داد. او ساده‌زیست بود و هیچ قرابتی با اشرافی‌گری نداشت و هر تعریفی از او که بوی بی‌دردی و بی‌مسئولیتی و سازش و راحت‌طلبی و تجمل بدهد، تحریف او و خیانت به عقاید اوست. مخالف سرسخت اسلام مرفهان بی درد بود و آن‌را در زمره اسلام آمریکایی و اسلام متحجر می‌دانست. خود را به تمام معنا عبد خدا و سرباز اسلام و پس از انقلاب خود را حافظ ایثارگری‌های مردم می‌دانست. همواره مردم خداجوی ایران را ولی نعمت می شمرد و برای خود و خانواده‌اش حقی بیش از آنچه که زندگی طلبگی برایش مقرر کرده بود قائل نبود. احمدعزیزش را از ورود به مناصب سیاسی که ممکن بود مطمع حیله‌گران بشود برحذر می داشت و احمد نیز که به تمام معنا آقازاده بود، متواضعانه می‌پذیرفت و حقیقتاً مشاور و یاری امین بود برای امامِ انقلاب و تمام اینها را مردم با چشم و گوش و ایمان خود حس می‌کردند و حظ می‌بردند.  
مردم زجرکشیده ایران که خواست خود را در گفتار و رفتار امام و غیظ و قهر انقلابی او با دشمنان خدا دیدند، با جرأتی که از او گرفته بودند به او پیوستند و با شعار «خدا قرآن خمینی» قیامی را پایه گذاردند که توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد که کمترین اثر آن سقوط رژیم پوسیده و وابسته پهلوی بود. مردم کلام امامشان را برآمده از متن قرآن و اصل دین یافتند که چنین به لشکرش گرویدند. آنان در این راه از جان و مال خود وعزیزانشان گذشتند و آمال خود را با اندیشه او بازساختند. اندیشه انقلابی او بود که تعابیر و مفاهیم آن‌ زمان را تغییر داد. همان‌گونه که پس از اسلام ابوالحِکَم، ابوجهل نامیده شد، با شروع انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آن عزت به معنای واقعی خود تأویل شد. عزت در استقلال معنی شد و ذلت وخیانت در وارداتی که مهندس و کارگر ایرانی را تحقیر می‌کند. تحریمی که دشمنان تحمیل می‌کردند نعمت بود، چون مغز و بازوی ایرانی را به کار می‌انداخت و ثروت را در کشور نگه می‌داشت. شعار طاغوتی «نمی‌شود و نمی‌توانیم» جای خود را به می‌شود و می‌توانیم سپرد. ساده‌زیستی مسئولین افتخار بود و ثروتمندی آنان شرمندگی.
اگر در رژیم وارفته و واداده پهلوی به ژست‌های محقرانه در مقابل کدخدایان و درشتی با مردم فخر می‌شد، و اگر بهرمندی برای ویژه‌خواران مشروع بود و نزدیکان درباری تا حد مرگ از مال مردم می‌خوردند، و اگر پای 60 هزار مستشار مفت‌خوار در ایران باز بود، و اگر در برابر درشت‌گویی آمریکایی حق مصونیت قضائی داده می‌شد، و اگر آمریکائیان وحشی از ما حق توحش می‌گرفتند، و اگر به جای پرداخت زیربنایی به اقتصاد به اقدامات لوکس و تبلیغاتی برای طبقه محدود تمرکز می‌شد، و اگر مهم‌ترین قراردادهای کشور برای مجلس و مردم محرمانه بود، و به جای ایجاد کار و زمینه ازدواج جوانان برای آنان مخدری چون جشن هنر و کاباره و موسیقی ترویج می‌شد، و اگر به جای عقل و تدبیر، حراف و اشراف بودن از شرایط مدیران بود و ... با انقلاب اسلامی همه اینها منقرض شد و به سرعت مردم خود را با ارزش‌های انقلابی و اسلامی منطبق کردند و توانستند نمونه تاریخ باشند و اگر مسئولی از این قافله جاماند، واماند و از چشم و دل مردم افتاد.
با انقلاب در ارزش‌های پوسیده پهلوی بود که مردم توانستند گشایش‌های پی‌در‌پی و واقعی ایجاد کنند. الگو شدن میان جهان اسلام در نظام سازی، جرأت دادن به مظلومین در مبارزه، جهانی شدن و بیرون آمدن از بن‌بست پهلوی، اداره جنگ تحمیلی در کنار صدور انقلاب، چشاندن طعم شیرین خدمت به روستائیان دورافتاده و محروم، معرفی كدخدایان به عنوان محور شرارت تا آنجا كه امروزه در خود آمريكا پرچم اين كشور به عنوان نماد ستمگری به آتش كشيده مي‌شود، دست رساندن به قلل علمي جهان در موضوعات مختلف و بدست آوردن سرحدات برخی علوم اساسی، مقابله و مقاومت 37 ساله در برابر همه دشمني‌های دشمنان و ... و از همه مهم‌تر سپردن اداره امور مملکت به دست توانمند مردم به گونه‌ای‌که امروزه ایرانیان می‌توانند خود سرنوشتشان را رقم زنند. 
فردا در کنار تمام دستاوردهای حقیقی انقلاب، مردم سی و هشتمین بهار آزادی خود را جشن می‌گیرند و درکنار آن انزجار خود را از گزافه‌گویی های مقامات فرانسه و انگلیس و مخصوصاً ترامپ تازه به دوران رسیده اعلام می‌کنند و با مرور تاریخ پرفراز و فرود انقلاب و انقلابیون، درک پیچ تاریخی امروز و ضرورت حفاظت عزتمندانه و متعهدانه از دستاوردهای انقلاب را به مسئولین یادآور می شوند که امانت امام و شهداست و ملت مطلقاً در مورد آن مدارا و مراعات نمی‌کند. اگر امروز مردم جهان به مهم و مبارک بودن انقلاب اسلامی برای رهایی پی برده و به دنبال آنند، و دشمنانِ از نفس افتاده، مدتی است که به دلهای لرزان و ایمان‌های لغزان و دوره‌گردهای سیاسی طمع کرده اند، یقیناً بهترین اقدام بازگشت به آرمان‌های امام مقتدر راحل و اطاعت از اوامر امام مطمئن حاضر است که باید به جای انفعال و تنش‌زدایی‌های بی‌انتها، به فکر و تلاش برای اقتدار و تهدید‌زدایی دائمی وتقویت اراده وعزت ملی بود. که ما به این گردنه آسان نرسیدیم.  
سیاست گذاری عمومی پس از پلاسکو
محسن جلال‌پور در این شماره از روزنامه دنیای اقتصاد آورده است:
لازم نبود زمان زیادی بگذرد تا واقعه پلاسکو در ذهن مردم تبدیل به خاطره شود. پلاسکو اکنون یک خاطره بد است در ذهن شهر اما دیر یا زود به فراموشی سپرده می‌شود. این خاصیت جامعه امروز ماست. حادثه‌ای دیگر، یاد و خاطره حادثه قبلی را از بین می‌برد. بی‌آنکه از حادثه قبلی درس آموخته باشیم. هدف این نوشتار، نقد رفتار مردم در برابر حوادثی نظیر پلاسکو نیست.
اکنون باید این سوال را مطرح کرد که درس‌های حادثه پلاسکو برای مردم و سیاست‌گذاران چیست و چگونه می‌شود تجربه تلخ این حادثه را تبدیل به یک سیاست‌گذاری عمومی منطقی و مطلوب کرد؟
 
ممکن است این نوشتار به مذاق خیلی از شهروندان خوش نیاید، اما واقعیت این است که پلاسکو، حاصل جمع سهل‌انگاری مالک و کسبه پلاسکو، نظارت و پایش ضعیف نهادهای شهری، کافی نبودن ابزارها و تکنولوژی اطفای حریق و در نهایت، ضعف عمومی کشور در زمینه مدیریت حوادث و بحران‌ها بوده است. در کنار نقد و بررسی عوامل اصلی به‌وجود آورنده فاجعه پلاسکو، رفتار سیاستمداران نیز در برخورد با این واقعه باید بررسی و نقد شود. در این صورت است که جامعه ایران به این واقعه به دیده عبرت می‌نگرد و درس‌های لازم را از آن می‌آموزد.
 
درس نخست: ایران کشوری حادثه‌خیز است. هر روز در گوشه‌ای از این مرز و بوم حادثه‌ای رخ می‌دهد. با این حال نهادهای امداد‌رسان در ایران نه ساختار مناسبی دارند و نه مجهز به ابزارهای لازم هستند. لازم است هرچه سریع‌تر برای اصلاح ساختار این نهادها و بازنگری در سازوکارهای آنها برنامه‌ریزی کرد. در عین حال اکنون که موعد بررسی لایحه بودجه در مجلس شورای اسلامی است، باید به این نهادها بودجه مناسب اختصاص داد. پذیرش ناکارآمدی این نهادها برای مردم دشوار است و باید به دور از جهت‌گیری‌های سیاسی، در تجهیز و نوسازی نهادهای امداد‌رسان اقدام جدی کرد.
 
درس دوم: ساختمان‌های زیادی نظیر پلاسکو در تهران وجود دارند که باید تجهیز و نوسازی یا تخریب و بازسازی شوند. حادثه پلاسکو زخمی بود که سر باز کرد. زخم‌های کهنه شهر نیاز به شناسایی و مداوا دارند. نباید ساختمان‌های فرسوده را به حال خود رها کرد. شهرداری‌ها باید هر ماه گزارش‌های مستندی از شناسایی و نوسازی این گونه ساختمان‌ها منتشر کنند. بهتر است مردم نیز از فروشگاه‌هایی که در ساختمان‌های فرسوده قرار دارند، خرید نکنند. بیشتر از هر زمانی، نیاز به فشار عمومی برای زخم‌زدایی از شهرها داریم.
 
درس سوم: پس از حادثه پلاسکو شاهد وعده‌های خیرخواهانه مسوولان مختلف به آسیب‌دیدگان این واقعه تلخ بودیم. وزیری وعده جبران خسارت کسبه پلاسکو را داده است. مسوولی وعده داده که کارگران را صاحب کار می‌کنیم. دیگری وعده پرداخت بیمه بیکاری داده است و دیگری هم می‌گوید وام کم‌بهره با تنفس یک‌ساله به آسیب‌دیدگان تعلق خواهد ‌گرفت. گذشته از آنکه تجربه نشان داده این وعده‌ها قابلیت اجرایی ندارد، آنچه نگران‌کننده به‌نظر می‌رسد، سیگنال‌های غلطی است که سیاستمداران به واحدهای مشابه پلاسکو می‌دهند. کسبه باید به این نتیجه برسند که بیش از شهرداری در این حادثه نقش دارند. به این دلیل که بازسازی و نوسازی ساختمان، پیش از آنکه وظیفه نهادهای دولتی و عمومی باشد، به خود آنها ربط دارد.
 
درس چهارم: مردم ما با فرهنگ بیمه غریبه‌اند. آمار بیمه نشدگان پلاسکو تکان‌دهنده است. سیاستمداران به جای آنکه وعده‌های غیر‌اجرایی بدهند، باید بیمه‌کردن ساختمان‌ها را اجباری کنند. شرکت‌های بیمه نیز سازوکار خاص خود را دارند و در صورتی ‌که ساختمانی استانداردهای لازم را نداشته باشد، از بیمه‌کردن آن سر باز می‌زنند. نتیجه اینکه ساختمان‌های بیمه نشده باید پلمب شوند یا اینکه تلاش کنند استانداردهای مورد نظر را به‌دست آورند.
 
درس پنجم: پذیرش قصور و عذرخواهی از مردم در کشور ما نهادینه نشده است. در واقعه پلاسکو برخی سازمان‌ها و نهادها وظایف خود را به درستی انجام ندادند. در این میان، آتش‌نشانان بودند که هزینه اصلی را پرداخت کردند. هنوز هم بازی «من مقصر نبودم» تمام نشده و هر روز ابعاد تازه‌ای پیدا می‌کند. درسی که مسوولان باید از این حادثه بگیرند این است که صادقانه، به خاطر قصورهای احتمالی از آسیب‌دیدگان و مردم عذرخواهی کنند. عذرخواهی چیزی از وقار و متانت سیاستمداران کم نمی‌کند، بلکه بر سرمایه اجتماعی آنها می‌افزاید.
 
در نهایت اینکه هر جامعه‌ای از وقایع، فجایع و حوادث طبیعی و سیاسی و اقتصادی درس‌های زیادی می‌آموزد. تاریخ بشری پر است از وقایع و فجایع درس‌آموز اما آنچه احتمالا درس‌آموزی جوامع را به کمترین حد ممکن می‌رساند، تفوق نگاه احساسی بر نگاه عقلانی است. علاوه‌بر این، جامعه ما به آموزش نیاز دارد. آموزش به جای تربیت. کاش مدتی دست از تربیت مردم برداریم و به آنها آموزش بدهیم. آموزش رانندگی، آموزش رویارویی با بحران‌ها، آموزش کمک به سانحه‌دیدگان، آموزش مصرف و...
ترامپ و ماجراجویی جدید
 سید‌مجتبی ساداتی* در این شماره از روزنامه مردم سالاری آورده است:
فرمان دونالدترامپ مبنی بر ممنوعیت سفر اتباع هفت کشور مسلمان منجمله ایران به آمریکا یادآور فرمان برکناری دادستان کل کشور مصر توسط محمد مرسی رئیس‌جمهور برکنارشده مصر است که اکنون در زندان بسر می‌برد.
دونالدترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا اما اقدام جنجالی اش را با صدور فرمان فوق آغاز نمود که تبعاتش بلاتکلیفی مسافران در فرودگاه‌ها و اعتراض شدید  مردم آمریکا، و تا اینجای کار،  تعلیق فرمان رئیس‌جمهور از سوی دادگاهی در سیاتل آمریکا و رد تجدید نظرخواهی دولت از سوی مرجع بالاتر ماحصل وقایع بوده است .
چنین مسأله ای اگر در کشور جهان سومی مثل مصر یا پاکستان اتفاق می افتاد منجر به همان سرنوشتی می‌شد که برای«مرسی» رقم خورد اما نظام سیاسی آمریکا فاقد چنین ظرفیتی است لیکن، نمی‌توان منکر شد که دونالدترامپ بشدت تحقیر شده و اعتبار او و کشور آمریکا خدشه دار شده است.
 دونالدترامپ که در طول مبارزات انتخاباتی با رفتارهای عجیب، جنجالی و عوام گرایانه خود آراء مردم ایالات متحده را بدست آورد برای تحت الشعاع قراردادن این ناکامی به دنبال بهانه و  ماجراجویی است و این حقارت جهانی تخفیف نمی‌یابد جز با ایجاد یک درگیری، خواه اقتصادی، دیپلماتیک یا نظامی‌که اذهان آمریکائیان را درگیر خود نماید .
بنابراین جنگ اقتصادی و تجاری با اتحادیه اروپا و در رأسش آلمان، جمهوری خلق چین، شعله ور کردن جنگ اوکراین و جنگ نیابتی با روسیه، دخالت در جنگهای منطقه‌ای و در نهایت درگیری با ایران شاید بتواند او را از حالت موجود خارج نماید.
از سویی با عنایت به مشترکات جوامع آمریکا و اروپا و روابط اقتصادی در هم تنیده چین و آمریکا، افکار عمومی‌این کشور پذیرای تنش در دو مورد فوق نیست، اما کشمکش با روسیه گرچه در سطح افکار عمومی‌ممکن است بخاطر تضاد تاریخی مقبولیتی داشته باشد اما بخاطر روابط نزدیک ترامپ و تیم اطراف او با پوتین رئیس‌جمهور روسیه، ایجاد هرگونه تنش جدی در روابط دو طرف را بعید می‌نماید و دخالت در جنگهای منطقه‌ای نیز جاذبه‌ای برای مردم و شخص رئیس جمهور  ندارد، بنابراین می‌توان این احتمال را مد نظر داشت که ترامپ در صدد ایجاد تنش با جمهوری اسلامی‌ایران باشد.
از قرائت بیانیه ضد‌ایرانی مشاور امنیت ملی آمریکا و تهدید دولت و کنگره به تحریم‌های جدید گرفته تا ایجاد جنگ روانی در مورد آزمایش موشکی ایران، همه علائمی‌است که نشان می‌دهد ترامپ بدنبال تخاصم با ایران است، از طرفی مواضع کنگره و سنای تحت تأثیر صهیونیست‌ها که در ضدایرانی بودنشان تردیدی نیست،اجرای هر نوع اقدامی‌علیه ایران را پرجاذبه‌تر می‌نماید . نظام سیاسی حاکم بر آمریکا در گذشته و علیرغم مواردی از تحقیر ملی از جمله در ماجرای گروگان گیری دیپلمات‌ها و دستگیری ملوانان آمریکایی در خلیج فارس، نشان داده که همواره از درگیری نظامی‌گسترده با ایران پرهیز داشته است اما درگیری و حملات محدود از جمله حمله به هواپیمای مسافربری و سکوهای نفتی و شناورهای دریایی ایران در زمان جنگ ایران و عراق را در کارنامه خود دارد .بنابراین هوشیاری در مقابل ماجراجویی‌های ترامپ ضرورتی انکارناپذیر است .
 امروزه با سیاست تنش زدایی دولت تدبیر و امید و دوره پسابرجام، کشورمان روابط خوبی با اکثر کشورهای جهان و خصوصا اتحادیه اروپا برقرارنموده، لیکن انگلیس با موضع گیری ضد ایرانی نخست وزیر خانم « ترزا می‌« نشان داده که بدنبال وخامت اوضاع است . بنابراین نظام تدبیر ما نباید اجازه دهد اتحادی که خانم کلینتون در سالهای قبل علیه ایران ایجاد نموده بود تکرار شود، همچنین نباید وارد بازی ای شویم که طراح آن آمریکاست . آمریکا بدون همراهی اتحادیه اروپا قادر به وضع هیچ تحریم شکننده ای علیه کشور ما نخواهد بود بنابراین فضای مثبت و اعتماد متقابل ایجاد شده بین ایران و اتحادیه اروپا باید حفظ و تقویت شود . با تدبیر و عقلانیت می‌توان هرگونه بهانه، خصوصاً القای ایران هراسی را از دست آمریکا خارج نموده و مسلماً با ادامه این سیاست انزوای جهانی آمریکا و رییس جمهورش تشدید خواهد شد.
پازل توطئه عليه ايران
حسین راغفر -عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س) در این شماره از روزنامه شرق آورده است:
١. روند نابودی کشورهای اسلامی در دستور کار غرب و اسرائیل است. اسرائیل به دلایل مختلف از‌جمله ترکیب جمعیتی، در بلندمدت امکان ادامه حیات ندارد. تنها ضامن بقای اسرائیل تضعیف هرچه بیشتر کشورهای اسلامی است. جنگ و ادامه بحران در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و ایجاد خصومت بین عربستان و ایران زمینه‌ساز جنگ‌افروزی علیه ایران، ادامه سناریوی نابود‌کردن کشورهای اسلامی است. کشورهای فوق که در تله‌ جنگ‌های تحمیل‌شده قرار گرفتند تا یک قرن دیگر جراحات عمیق جنگ را با خود خواهند داشت و اگر این آسیب‌ها منجر به تجزیه و تلاشی‌ آنها نشود، قادر به بازگشت به شرایط پیش از جنگ خود خواهند بود.
 
٢. ترامپ شخصیتی بسیار پیش‌بینی‌ناپذیر و شیفته بحران‌سازی و به تعبیر بسیاری دچار آسیب‌های روحی بسیار است. همه عمر خود را به شکل‌بخشی و حکومت بلامنازع بر امپراتوری اقتصادی خود سپری کرده است و اکنون در مقام قدرتمندترین کشور دنیا می‌خواهد با همان شیوه به اداره کشور و دنیا بپردازد. اگر کسی او را به چالش بکشد، از آن استقبال می‌كند. تصمیم‌هايی را که مي‌گيرد، به انجام می‌رساند، صرف‌نظر از اینکه چه هزینه‌هایی برای ایالات متحده آمریکا و بقیه دنیا داشته باشد.
٣. در دوران پیشا‌ترامپ نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت همواره در اختیار منویات ایالات متحده و متحدان آن بوده‌اند. نقض قوانین بین‌الملل از سوی آمريكا با اغماض روبه‌رو می‌شد و همین قوانین موضوع تنبیه دیگر کشور‌ها بوده‌ است.
 
امروزه در دوران ترامپ او به‌سهولت از خروج از سازمان ملل سخن می‌گوید و سازمان ملل و مصوبات آن را ضد منافع آمریکا و اسرائیل بر‌می‌شمارد. ترامپ قواعد حاکم بر دنیا را حتی به صورت ظاهر نمی‌پذیرد. او به دنبال قاعده دیگری است: «اگر با من نیستید، علیه من هستید».
٤. اسرائیل در دوران ترامپ، بهترین دوران خود را برای تثبیت دائمی خود، تضعیف مخالفان و پیشبرد اهداف خود دنبال خواهد کرد. تعیین یکی از سرسپرده‌ترین شخصیت‌های صهیونیستی به‌عنوان سفیر آمریکا در اسرائیل، اعلام اینکه سفارت آمریکا از تل‌آویو به اورشلیم منتقل خواهد شد و آغاز ساخت گسترده شهرک‌ها با وجود مخالفت اخیر سازمان ملل، بخشی از اقدامات و موضع‌گیری‌هایی است که تا هفته نخست حضور ترامپ در دولت اعلام شده و رخ داده است. انتظار می‌رود که نسل‌کشی فلسطینیان در دوران ترامپ ابعاد هولناکی به خود بگیرد.
٥. با وجود همه مخالفت‌های کشورهای اروپایی با حضور ترامپ در موقعیت جدید و حتی بروز تنش‌های شدید احتمالی بین آمریکا و متحدانش، نه‌تنها متحدان اروپایی، بلکه چین و روسیه نیز کنار ایران نخواهند ایستاد. اين نگراني وجود دارد كه ایران وجه‌المصالحه دعواهای آنها با یکدیگر شود. موضع‌گیری‌های آشکارتر و خصمانه‌تر ترامپ پس از مذاکره با پوتین صورت خواهد گرفت و اگر همسویی روس‌ها علیه ایران را جلب کند فضا تغيير مي‌كند. از سوی دیگر نظریه ایجاد اختلاف بین اروپا و آمریکا و نزدیک‌شدن به اروپا برای کاهش فشارهای آمریکا، در دهه‌های گذشته امتحان خود را پس داده است.
٦. مذاکره تلفنی ترامپ با شاه عربستان و چراغ سبز آمریکا به عربستان موج جدید حملات هوایی عربستان به یمن و کشتار اخیر کودکان در این کشور را به ‌دنبال داشت. تصویب فروش جنگنده‌های جدیدتر به عربستان و هشدار دو روز پیش مشاور امنیتی آمریکا- که شخصیتی بسیار نژادپرست و ضدمسلمان و ضدایرانی است- به آزمایش موشکی ایران و ادعای ادامه حمایت‌های ایران از حوثی‌های یمن و تکرار این هشدار از سوی ترامپ نشانه دیگری از توطئه در حال شکل‌گیری علیه ایران است.
٧. با وجود همه هزینه‌های ما در جنگ سوریه، امروز روسیه و ترکیه به دنبال بهره‌گيري از نتایج آن هستند. در سیاست‌های داخلی و خارجی همه کشورها، منافع ملی آنها تعیین‌کننده جهت‌گیری‌های آنهاست. رئیس‌جمهوری اندونزی- پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان- که به‌تازگی میهمان کشور ما بود، در واکنش به اقدام ترامپ در منع ورود اتباع هفت کشور اسلامی گفت این تصمیم اتباع اندونزیایی را در بر نمی‌گیرد و همه باید در اندونزی در مقابل این تصمیم سکوت اختیار کنند. همه کشورها با هدف تأمین امنیت ملی خود می‌کوشند خود را از آسیب‌های این موجود خطرناک مصون نگه دارند.
٨. در چنین شرایطی که آمریکا و متحدانش که ناقض تعهدات خود در برجام بوده‌اند، به ‌دنبال بهانه‌ای هستند که ایران را ناقض برجام جلوه دهند، آزمایش موشکی بهانه لازم را به اسرائیل و دولتمردان ترامپ برای ایجاد ائتلاف جدید علیه ایران فراهم آورده است. اظهارات نخست‌وزیر اسرائیل مبنی بر اینکه در ملاقات خود با ترامپ مسئله آزمایش موشکی ایران را مطرح خواهد کرد، نشانه‌های آشکار توطئه‌های جدید علیه ایران است. با وجود اینکه ایالات متحده و فرانسه پیش‌تر اعلام کرده بودند که آزمایش موشکی موضوع برجام نبوده است، آیا اظهارات صریح وزیر خارجه فرانسه در محل وزارت خارجه کشورمان، موضع‌گیری سفیر انگلیس در سازمان ملل و اظهارات مشاور امنیتی ترامپ را می‌توان بی‌ارتباط با بهانه‌گیری‌های جدید آمریکا ارزیابی کرد؟ اعلام وضع تحریم‌های جدید آمریکا از سوی شخص ترامپ مقدمه اقدامات مخرب بعدی این کشور علیه ایران است.
٩. در چنین شرایطی که تیغ در دست زنگی مستی است که می‌رود تا با تصمیمات فاجعه‌بار خود نقطه‌عطفی تاریخی در سقوط ایالات متحده آمریکا باشد و هم‌زمان آوار این فروریزی کشورهای دیگری را مدفون کند، باید بیش از هر زمان دیگری دوراندیشی اختیار کرد، تدابیری اندیشید و اقداماتی انجام داد. در صورت بروز بحران‌های احتمالی، این فرصت از همه گرفته خواهد شد و تنها آیندگان و تاریخ درباره تصمیمات امروز ما قضاوت خواهند کرد.08122/10
کانال اطلاع رسانی: https://telegram.me/imnanews
 
کد خبر 269267

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.