جنگ تحمیلی
-
بازخوانی نقش یاران خرازی در مرحله دوم عملیات «الی بیتالمقدس»؛
فرهنگحفر سنگرهای قبری در پشت دژ مرزی/ تانکهایی که به آتش کشیده شد!
«منطقه عملیاتی به جهنمی از آتش تبدیل شده بود اما بچه بسیجیها با توکل بر خداوند متعال، بیمحابا به خط فولادی دشمن حمله کردند و با سرعت خود را به تانکها و نفربرها که در حال فرار بودند! رساندند. آنها با شجاعت و فداکاری از تانکها بالا رفته و با پرتاب نارنجک بهداخل برجک، تانکها را به آتش کشیدند.»
-
فرهنگخون من از بقیه رنگینتر نیست
«پس این همه جانباز از کجا اومدن؟ غیر از اینکه تو جنگ بیدست و پا شدن؟! گیرم که اینطور که شما میگی باشه. آخه ننه، من که خونم از بقیه رنگینتر نیست. مگه این همه شهید که آوردن، مادر نداشتن؟»
-
فرهنگخطونشان پیرمرد اصفهانی برای رزمندگان کمسنوسال!
«حاجیمهیاری، ایستاده بود کنار خاکریز و مواظب بود کسی از زیر کار در نرود. تا ساعت ده صبح جان کندیم اما نتوانستیم سنگر بکنیم، جز اینکه چند کیسه گونی پر کردیم و یک چاله کوچک درست کردیم که به زور جای دو نفر میشد، چه برسد به هفت نفر.»
-
فرهنگناگفتههای یک رزمنده از ماههای پایانی جنگ/ سنگر فروریخت، زیر آوار ماندم
در ماههای پایانی جنگ این فرصت را پیدا کرد که به همراه رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در جبهه حضور پیدا کند. «حسین رهنمایی» که هماکنون بر مسند استادی دانشگاه تهران تکیه زده است از شرایط و حالوهوایی ماههای پایانی جنگ و عملیات بیتالمقدس ۷ میگوید.
-
فرهنگپدر شهیدان والامقام «ضیایی» آسمانی شد
پدر معظم شهیدان «مجید، اصغر، خدابخش و محمدرضا ضیایی» پس از سالها دوری و فراق به فرزندان شهیدش پیوست.
-
فرهنگغبطه حاجحسین خرازی به حال یک بسیجی
یک کاربر فضای مجازی از روزی نوشت که شهید حاجحسین خرازی به حال رزمندهاش غبطه خورد.
-
فرهنگحلبچه بعد از بمباران شیمیایی به روایت یک رزمنده / شهر خالی از سکنه و جسدهای انباشته
در ماههای پایانی جنگ این فرصت را پیدا کرد که به همراه رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین(ع) در جبهه حضور پیدا کند. «حسین رهنمایی» که هماکنون بر مسند استادی دانشگاه تهران تکیه زده است از شرایط و حالوهوایی روزهای بعد از بمباران شیمیایی حلبچه و از دست رفتن فاو میگوید.
-
فرهنگماجرای اولین وصیتنامه راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»
«خطم چندان خوب نبود و اصلاً نمیدانستم چه باید بنویسم. فقط حس دیدن آن شهید مرا به نوشتن وصیتنامه ترغیب کرده بود. کتابی همراهم بود که با خود به جبهه آورده بودم. داخل آن وصیتنامه یک شهید نوشته شده بود. من هم وصیتنامهام را بیهیچ کم و کاستی از روی آن نوشتم.»
-
فرهنگبازی دراز؛ خانقاه عاشقان شهادت
«چند روزی است که ارتفاعات بازی دراز میزبان هزاران زائری است که رهسپار این ارتفاعات شدند تا در پس این قلههای سر به فلک کشیده، غیرت فرزندان روحالله را به نظاره بنشیند، فرزندانی که مقابل دشمن بعثی سر خم نکردند و هزاران درس از ایستادگی و مقاومت بر جای گذاشتند.»
-
بازخوانی نقش یاران خرازی در مرحله اول عملیات «الی بیتالمقدس» (۲)؛
فرهنگپیادهروی ۲۳ کیلومتری برای تصرف جاده اهواز-خرمشهر
باور نمیکردم بتوانیم در یک شب خود را به جاده برسانیم! با تصرف این جاده آسفالت بلا استثنا همه بچههای گردان، جانماز و مهرهای خود را از جیبشان درآورده و سجده شکر بهجا آوردند.سپس نماز صبح خود را خوانده و بچهها خود را برای پاتک و ضدحمله دشمن آماده میکردند.
-
فرهنگروزی که خبر آزادی جزایر بوارین را شنیدم
«نمیتوانستم راه بروم. وارد راهرو شدیم و چند لحظه بعد در اتاق دوازده بودیم. در یک نگاه سریع و با ولعی خاص، صورتهای غبار گرفته مجروحین را که تازه رسیده بودند را ورانداز کردم و ناگهان چشمانم از حرکت ایستاد.»
-
بازخوانی نقش یاران خرازی در مرحله اول عملیات «الی بیتالمقدس» (۱)؛
فرهنگنیروهای دشمن در غرب کارون چگونه منهدم شدند؟
«گردوخاک زیادی در منطقه به هوا برخاسته و بوی دود و باروت مشام ما را فرا گرفته بود! هرازگاهی منورهای دشمن بالای سرمان روشن و آسمان محوطه قرارگاه و اطراف آن را روشن میکرد. تعداد زیادی از نیروهای دشمن فرصت پوشیدن پوتینهای خود را نکرده بودند و پابرهنه در بیابان و به اطراف فرار میکردند!»
-
فرهنگپایگاه راه خون
«اینجا هم جایی برای اهدای خون است اما نه از آن ادارههایی که شما میگویی. این راه، این جاده، این مسیر، راه خون است و بیدلیل این نام برای این جاده انتخاب نشده است. بعدها میفهمی که مسیر این کوهها با لودر و بلدوزر باز نشده، بلکه با خون باز شده است.»
-
فرهنگما واقعاً کربلایی هستیم؟!
«ما کربلایی هستیم، قبول داری؟! این حرف را که شنیدم، واقعاً تحولی در من ایجاد شد. گفتم: بله جناب سروان، بالاخره ما مسلمونیم. گفت: بله، خیلیها مسلمون هستن، اما ما مسلمون کربلایی هستیم. این را گفت و از دژ پایین رفت که بر بقیه بچهها نظارت کند.»
-
فرهنگنقش کارگران در دفاع مقدس؛ از فرماندهی لشکر تا ساخت قایقهای واترجت
«از نکات حائز اهمیت حضور کارگران در دفاع مقدس، نگرش جامع تعدادی از آنها به مسائل و مشکلات موجود در جبههها بود، به نحوی که پس از بازگشت از منطقه به فکر چاره میافتادند که از آن جمله میتوان به ساخت قایقهای واترجت با موتور خودروهای سواری که در محلها و آبراههای کمعمق قابلیت تردد داشت، اشاره…
-
فرهنگوقتی بلدچی راه را گم کرده بود
«سوت خمپاره که به دور از انتظار از فاصله نزدیک به گوش رسید، باعث شد کل نیروها خیز بروند. در پس انفجار خمپاره هنوز از زمین بلند نشده بودیم که منوری بالای سرمان روشن شد. با روشن شدن منطقه، فرمانده گردان که دست پاچه شده بود، مسئولین گروهانها را صدا کرد.»
-
من اصفهانیام، همشهری ردانیام؛
فرهنگطلبهای که تا فرماندهی قرارگاه پیش رفت / مصطفی به دنبال گمنامی بود
«مصطفی به من گفت: من در این عملیات است که میروم و جنازهام هم برنمیگردد تا مردم بدانند که خودمان هم تا آخر در میدان مبارزه ماندیم. دوستان چندین مرتبه برای پیدا کردن مصطفی رفتهاند اما من به بچهها گفتم: مصطفی پیداشدنی نیست. انتخاب خودش بود، مسیرش را انتخاب کرد.»
-
من اصفهانیام، همشهری کاظمیام
فرهنگروایت سردار فاتح؛ از تدبیر تا تواضع/ ابتکار حاج احمد در عملیات فتحالمبین چه بود؟
«در مقابل خدا و در راه دین خدا پاکباخته بود. هیچ وقت ثروت، مقام و عنوان و شهرت او را فریب نداد. کسانی که در کنار احمد نماز خواندهاند، صدای خشوع و تضرع توأم با دلشکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند. چرا که او واقعاً انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود.»
-
فرهنگانبار شیرینی!
«در منزل دوباره بستری شدم و خانه مثل اتاق بیمارستان دوباره تجهیز شد، اما سکوت و خلوت بیمارستان را نداشت. قبل از همه حاجآقا مغیثی، امام جمعه به دیدنم آمد. با او صیغه برادری خوانده بودیم. کمکم بچههای گردان از آمدنم خبردار شدند و به عیادتم آمدند، بیشتر آنها مثل من مجروح بودند.»
-
حاجحسین خرازی، افتخار اصفهان؛
فرهنگیک شهر بیقرار فرمانده
«شهید خرازی مصداقی است برای هر کدام از احادیث، روایات و آیات قرآنی که جنبه اخلاقی داشته باشد، ، «و بالوالدین احسانا»، ارتباط حسین با خانواده و پدر و مادرش، وقتی بین دوستان بود، حالتی شبیه به «رحماء بینهم» داشت و مهربانترین دوست رزمندهها بود. با دشمن که روبهرو میشد، «اشداء علی الکفار» بود.»
-
فرهنگنفتشهر؛ میزبان مینهای باقیمانده از جنگ
« نفتشهر، هنوز آبستن مینهای عراقی است، مینهایی که هرچند وقت یکبار مثل یک میهمان نحس ناخوانده زیر گامهای افراد یا چرخش چرخ خودروها رخنمایی میکند و بعد هم صدای انفجار است که به گوش میرسد.»
-
فرهنگهر گلوله برای یک تانک!
«نزدیک سنگرهایشان، یک تانک گذاشته بودند. نظر اول انگار خالی بود، یکی از بچهها رفت نزدیکش و کشیک داد و ما آهسته از بغلش رد شدیم. آن موقع چشم و گوشمان بسته بود و نمیدانستیم گلوله مستقیم تانک یعنی چه. حدود نیمساعت در دل تاریکی رفتیم.»
-
فرهنگدوره آموزشی با اعمال شاقه!
مربیان با شلیک تیرهای جنگی در کنار نیروها، بارها هشدار میدادند و تکرار میکردند: «اگر میخواهید بدانید من چه کسی هستم بروید در بیمارستان شریعتی اصفهان ببینید تاکنون چند نفر را در دوره آموزشی با تیر جنگی زده و زخمی کردهام، خوب حواستان را جمع کنید اینجا خونه خاله نیست!»
-
روایت یک رزمنده از سالهای خدمت در ارتش؛
فرهنگسربازی برای وطن، افتخار من است
«توپخانه دشمن از طریق خرمشهر آنقدر به اهواز نزدیک شده بود که شهر در معرض بمباران مستقیم نیروهای توپخانه آنان قرار داشت. سختی آن روزها را هیچ کلمهای نمیتواند بیان کند.»
-
فرهنگسوار بر پشت سیمرغ!
«از قضا آن روز ارومیه ناآرام بود و درگیری با ضد انقلاب در شهر جریان داشت. ما شب را در مقر سپاه ارومیه ماندیم. همان شب ساختمان سپاه ارومیه را بارها با آرپیجی زدند. بعد از دو روز که روی آرامش را در ارومیه ندیدیم، ساعت ۹ صبح آمادهباش داده و گفتند برای رفتن به مهاباد آماده باشیم. »
-
فرهنگدلتنگی توییتریها برای یار حاجقاسم
کاربران توئیتر، همزمان با دومین سالگرد شهادت سردار حجازی جانشین فرماندهی سپاه قدس، یاد و خاطره رشادتها و مجاهدتهای این سردار دلیر لشکر اسلام را گرامی داشتند.
-
فرهنگپاتک عراقیها در جزیره مجنون
«عراقیها از شکافهایی که ایجاد کرده بودند. قایقهای خود را درون آبها و نیها میآوردند. هر روز گزارش دیدهبانی را برای ارسال به اطلاعات قرارگاه سپاه ششم، تحویل فرمانده اطلاعات میدادیم. از چند روز قبل شایع شده بود دشمن قصد دارد در جزیره مجنون پاتک بزند.»
-
فرهنگواحد کانکس مرغ!
«جعبهها سنگین بودند. از سر کنجکاوی یکی از آنها را باز کردم. گلوله خمپاره ۱۲۰ میلیمتری به نظر میرسید. وزن هر گلوله بیش از ۲۵ کیلوگرم بود. طی یک ساعت مهمات را خالی کردیم. منتظر فرمان بعدی بودیم که کسی گفت: نیروهای اعزامی از همدان که با کانکس حمل مرغ آمدهاند در محوطه به خط شوند.»
-
فرمانده گروه ۱۱ توپخانه نیروی زمینی ارتش:
فرهنگشهید سلیمانی یکی از پدیدههای قرن اخیر بود
فرمانده گروه ۱۱ توپخانه نیروی زمینی ارتش گفت: شهید حاجقاسم سلیمانی یکی از پدیدههای قرن اخیر بود تاجاییکه سوریه و عراق را از حلقوم آمریکا بیرون کشید و شر آمریکا و داعش را از منطقه کم کرد.
-
فرهنگتنها چیزی که میخواستم آب بود!
«پرستار اولی که آمد بالای سرم و احوالپرسی کرد، گفت: برادر چیزی نمیخواهی؟ گفتم: آب میخواهم. رفت و یک پارچ استیل پر از آب آورد و من تا ته آن را سر کشیدم. بعد گفت: حالا اگر میتوانی تحمل کن. ناگهان احساس کردم سروگوشهایم دارد از شدت درد متلاشی میشود.»