فائضه غفار حدادي
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۵)؛
فرهنگشوک بزرگ به عراقیها
«شهر کرکوک با اینکه ۲۵۰ کیلومتر از بغداد فاصله داشت، اما همراستای آن بود و میتوانست در محدوده برد ۳۰۰ کیلومتری اسکاد قرار بگیرد. ازآنجاکه ۴۰درصد از صادرات نفت عراق از ذخایر نفتی این شهر صورت میگرفت، کرکوک یکی از شهرهای مهم عراق به شمار میرفت...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۴)؛
فرهنگکارناوال موشکی
«میل نداریم یک نفر از مردم آسیب ببینند و هر جا را که از عراق زدهایم، مراکز اقتصادی بوده است. ما مشت را با مشت محکمتری پاسخ میدهیم؛ اگر رژیم عراق وقاحت را از اندازه بگذارند، هدفهای مهمتر از بصره را در هم میکوبیم...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۳)؛
فرهنگرادیو بغداد
«هجدهم اسفند ۶۳ روز حساسی بود، همه نیروهای قدیمی، تازهوارد، ایرانی و خارجی گروه موشکی سپاه به وضوح در تکاپو بودند. دو موشک از آن هشت موشک عزیزکرده را بعد از مدتها از توی تونل خارج کرده بودند. لیبیاییها بعد از دو ماه خوردن و خوابیدن، قرار بود بالاخره مأموریتی انجام بدهند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۲)؛
فرهنگآمادهباش موشکی
«به خاطر بدی هوا، پرواز سلیمان لغو شده و معلوم نیست اولین هواپیما کی بتونه اینجا بشینه، چیکار کنیم؟ تهران کسی رو میشناسی بتونه زمینی بیاردش؟ کسی که الان دستش خالی باشه و تهران باشه، نمیشناسم. انگار بوی عملیات میاد که همه خودشون رو رسوندن منطقه. کسی شهر نمونده.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۱)؛
فرهنگنوبت عروسی ماست!
«حسنآقا راست میگفت آن طور که به نظر میرسید عراق دیگر از حملات توپخانه ایران به بصره واهمهای نداشت. روشی که هر بار توانسته بودند برای مدت هرچند کوتاهی جلوی حمله عراق به شهرها را بگیرد، این بار اصلاً جواب نداده بود.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۰)؛
فرهنگاعضای تیم نقشهبرداری!
« اولین نیاز، داشتن چند نقطه اولیه ژئودزی بود. رفته بودند سازمان نقشهبرداری تا نشانی نقاطی را بگیرند که در آن مناطق وجود داشت؛ اما به سختی توانسته بودند فقط ۱۰نقطه که سالها پیش خارجیها مشخص کرده بودند، به دست بیاورند. نشانیها را گرفتند و برگشتند کرمانشاه...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۹)؛
فرهنگایرادهای بنیاسرائیلی
«حرفهای حیدریجوار از درون ناراحتش کرده بود. نفس حضورشان حسنآقا را آزار میداد، چه رسد به اینکه بهترین نیروهایش را بکند غلام حلقه به گوش آنها و بسپرد که با آنها کنار بیاید. باید سر فرصت یک فکر اساسی میکرد. حالا سرش خیلی شلوغ بود. میخواست قبل از هر کاری برود به محل موضع سر بزند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۸)؛
فرهنگماموریت حساس برای توپخانه
«آن هفته آقای خامنهای که علاوه بر ریاستجمهوری، رئیس شورایعالی دفاع هم بودند، خطبه دوم نماز را اینطور شروع کردند: رژیم عراق باز هم اخیراً شروع کرده است به زدن بعضی از شهرها و روستاهای ما؛ اگر بعثیها ادامه بدهند، ما هم بصره را میزنیم...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۷)؛
فرهنگآژیر قرمز
«از روزی که ایران آمده بودند حتی صدای یک انفجار هم به گوششان نخورده بود، برای همین بدجوری آژیر قرمز را جدی گرفته بودند. تا سفید شدن وضعیت، زاهدی و گودرزی کنار ماشین پلکیدند و گوششان به رادیو بود. اثری از ترس در چهره و حرکاتشان دیده نمیشد ولی به شدت عصبانی و نگران بودند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۶)؛
فرهنگعملیات نیمساعته!
«حسنآقا به آرامی به یکی از جعبههای چوبی بزرگ نزدیک شد. پلمب جعبهها شکسته شده بود و دیگر حتی قفل هم نبود. با احتیاط درِ یکی از آنها را باز کرد. چیزی را که میدید باور نمیکرد. خندهاش گرفته بود؛ توی جعبه پر بود از بستههای ماکارونی! »
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۵)؛
فرهنگکتاب زیرزمینی!
«حسنآقا که از تهران برگشت زاهدی و گودرزی آمادگی خودشان را برای نشان دادن نتیجه سفر اکتشافیشان اعلام کردند. البته سلیمان به خودش زحمت آمدن و دیدن هم نداد. چند تا از نیروهایش را فرستاد که همراه حسنآقا موقعیت موضع را ارزیابی کنند و گزارش دهند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۴)؛
فرهنگباغ ونک!
«به نظر میرسه عراق دوباره داره برا زدن شهرا دندون تیز میکنه؛ ما هم البته بیکار نیستیم، خودمون را برا یه مقابلهبهمثل حسابی آماده کردیم. فکر کنم نظر مسئولا این باشه که ما تو این مقطع از موشک هم استفاده کنیم. حالا زیاد هم جدی نیست؛ شما سعی کنین آماده باشین...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۳)؛
فرهنگانتخاب موضع پرتاب
«حسنآقا نگاهی به سقف سوله انداخت. قطرات آب هنوز روی شیار کوچکی که ما بین پشم شیشه و زرورق زیر سقف به وجود آمده بود، دیده میشد. زمانی که بچهها سوله را تحویل گرفته بودند، هنوز برف و باران زمستانی شروع نشده بود و لابد کسی متوجه این شیار و آبی که قرار بود از آن چکه کند، نشده بود..»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۲)؛
فرهنگمستشاران خارجی!
«حیدریجوار شده بود مسئول قرارگاه علیبنابیطالب (ع) یا به عبارت دیگر مسئول تر و خشک کردن مستشاران خارجی! مهمانها آشپزی که با خودشان آورده بودند را به حیدریجوار معرفی کردند. حیدریجوار بیست خریدی که برای شروع پخت لازم بود، از آشپز گرفت.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۱)؛
فرهنگسلامتی سرهنگ قذافی صلوات!
«آسمان پر از ابرهای خاکستری بود. به لیبیاییها لباس و اورکت سپاهی داده بودند هرچند بعضیها چهره سیاه و موهای وزوزی داشتند، اما بعضی هم خیلی شبیه ایرانیها بودند. هواپیمای فرند شیپ ارتشی که آنها سوارش بودند از پایگاه یکم شکاری مهرآباد بلند شده بود و حالا تقریباً به نیمههای راه رسیده بود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۰)؛
فرهنگلیبیاییها در ایران
«گام بعدی مشخص شده بود. معمولا در چنین موقعیتهایی حسنآقا ختم جلسه را اعلام میکرد؛ اما امروز همه انگار پر از سوال و ابهام آمده بودند. نه تنها درباره این موضوع جدید که انتظار شنیدنش را نداشتند و حسابی توی ذوقشان خورده بود، بلکه درباره چیزهایی مهمتری که جستهگریخته به گوششان خورده بود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۹)؛
فرهنگدوره آموزش فراگ ۷
«دلشان برای برگشتن پرپر میزد. اگر توی آن جلسه اول دوره با سرلشکر، حسنآقا پیشنهاد آموزش فراگ ۷ را قبول نکرده بود، حالا کارشان تمام بود ولی از امروز تا یک هفته دیگر برای گذراندن دوره فراگ باید همین شرایط را تحمل میکردند..»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۸)؛
فرهنگتست سالیانه موشکها
«چیزی که ترکی با عنوان اجازه حضور در تست سالیانه موشکها به حسنآقا هدیه داده بود چیز کمی نبود. حتی میتوانست از تمامی مطالبی که در طول دوماه آموزش دیده بودند، مفیدتر باشد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۷)؛
فرهنگاجازه تست کلاهک ندارید!
«موضوع جزوهها قضیه پیچیدهای شده بود. دو ماه تمام برای تهیه و تنظیم جزوههایشان زحمت کشیده بودند، از خواب شبشان زده بودند، پاکنویس کرده بودند. دزدکی جزوههای اساتید را کش رفته و در شهر از آن فتوکپی گرفته بودند. از روی دستگاهها و اجزای کوچک نقاشی کشیده بودند...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۶)؛
فرهنگقطبنمای ژیروسکوپی
«بعضی درسها حداقل در هفته اول بیشتر جنبه عمومی داشت که به خواست حسنآقا حذف شده بود، مثلاً استادی قرار بود یک جلسه درباره کار با دوربین پاپ ۲ صحبت کند که بچهها به اتفاق گفته بودند ما دو سه سال در جبهه با این دوربین کار کردهایم!»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۵)؛
فرهنگلشکر شکستخورده!
«حسنآقا توی مسیر برگشت فقط به مترجم فکر میکرد، اما هرچه بیشتر حساب و کتاب میکرد، مطمئنتر میشد که چاره دیگری نمانده، باید فردا یکی را میفرستاد ایران که برود پاینده را بیاورد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۴)؛
فرهنگمترجم نداریم!
« کمکم همه چیز داشت آماده میشد اما هنوز یک مشکل اساسی مانده بود؛ دو مترجم چطور میتوانستند همزمان در همه کلاسها شرکت کنند؟ قرار شد به محض اینکه حسنآقا یکی دو مترجم دیگر پیدا کرد، سرتیپ غالی را خبر کند و کلاسها شروع شود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۳)؛
فرهنگخطِ مقدم
«لزوم نابودی اسرائیل مثل همیشه به عنوان سرفصل مناسبی برای شروع صحبتها به کار میآمد. فرماندهان موشکی خودشان را همواره در حالت جنگی فعال با اسرائیل میدانستند و از این صحبت امام که اسرائیل باید از بین برود، به نیکی یاد میکردند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۲)؛
فرهنگارادت واقعی به ایران
«نگران بود که حجم کاری هر تخصص آن قدر زیاد باشد که یکی دو نفر از پس انجامش برنیایند. برای همین همراه بچهها سوار مینیبوس شد و از سرتیپ غالی که منتظر بود حسنآقا را توی ماشین خودش سوار کند، عذرخواهی کرد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۱)؛
فرهنگبحبوحه جنگ
«ظاهراً شما اصرار دارید که این دورهها رو در کوتاهترین زمان ممکن طی کنید؛ ولی من فکر نمیکنم بشه چنین دوره تخصصی رو با این حجم درس در کمتر از سه چهار ماه گذروند. ما پیش از شما این دوره رو برای چند کشور دیگه برگزار کردیم. برای نیروهای خودمون هم که هر چند سال یک بار اجرا میشه.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۰)؛
فرهنگماشینهای سیاه تشریفات
«سرتیپ غالی حسنآقا را به طرف ماشین خودش راهنمایی کرد. صدر فراتی هم به اشاره حسنآقا آمد و توی ماشین نشست. فضای خصوصی داخل ماشین و فاصله زیاد فرودگاه تا شهر مناسب حرفها و تحلیلهای بیپرده بود. سرتیپ غالی از کنجکاویهایش درباره جنگ شروع کرد: از جنگ ایران و عراق چه خبر؟»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۹)؛
فرهنگفرمانده دیپلماتیک!
«صدر فراتی، مترجم تیم نخستین کسی بود که کار اصلیاش را در سفر شروع کرد. حسنآقا ادامه حرفش را به تبیین ضرورت آموزش و همکاریهای مشترک دو کشور اختصاص داد. بچهها با توجه و علاقه به حرفهای حسنآقا گوش میکردند؛ تا حالا فرماندهشان را این قدر دیپلماتیک و رسمی ندیده بودند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۸)؛
فرهنگیک گلوله، سهمیه روزانه!
«آن روزها شفیعزاده دستتنها بود. هیچ وقت فراموش نمیکرد که شفیعزاده با چه وسواسی آن یک گلوله سهمیه روزانه را پرتاب میکرد. برای یک گلوله یک روز تمام از این سر خط تا آن سر خط میرفت و میآمد. از دیدگاههای مختلف دیدهبانی میکرد تا عاقبت بتواند یک هدف مهم پیدا کند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۷)؛
فرهنگتوپهای اتریشی!
« آن روز به فکر گرفتن توپهای اتریشی و اضافه کردن چند کیلومتر ناقابل به برد توپهای موجود بود. تمام تلاشش این بود که بتواند با توپخانه به داد جنگ برسد و از فشار دشمن کم کند. هیچ فکرش را نمیکرد که کمتر از سه ماه دیگر، سلاحی با برد ۳۰۰ کیلومتر ذهنش را به خود مشغول خواهد کرد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶)؛
فرهنگفرش قرمز
«حاجمحسن از ضرورت و اهمیت سفرشان گفته بود و اینکه با نیت خالص باید در این راه قدم بگذارند، چراکه هدف کمک به پیروزی اسلام است و نابودی کفر. چه بسا که اجر تلاششان در این دوره بیشتر از جهاد در خط مقدم جبهه باشد.»