مرید شهید شده بودم

«مرید شهید مسعود آخوندی شده بودم، از همان لحظه‌ای که فهمیدم با وجود تمام مخالفت‌ها و بی‌تابی‌های اطرافیان، فقط و فقط به‌خاطر حکم امام که فرموده بود: "الان جهاد واجب است"، به جبهه رفته بود. از همان موقعی که مصداق حقیقی و عینی "انقطاع الی‌الله" را در سیره او دیدم.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، «آشنایی من با شهید مسعود آخوندی به دوران دانشجویی بازمی‌گردد، زمانی که تازه پایم به بسیج باز شده بود و گاه‌گاهی هم همراه دوستان به گلستان شهدا می‌رفتیم.

ماجرای آن پسر عزیزدردانه خانواده آخوندی که دانشجوی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان بود، به اندازه کافی جاذبه داشت تا من را زائر هفتگی مزارش کند.

کم‌کم در این رفت‌وآمدهای مداوم با مادرش آشنا شدم، زنی دوست‌داشتنی با چهره‌ای مهربان که بعد از شهادت پسرش در تمام این سی‌واندی سال نه لباس مشکی از تن درآورده بود و نه پایش را از اصفهان بیرون گذاشته بود، مبادا که از تک پسرش دور شود.»

روایت نسیبه استکی، نویسنده کتاب «مهمان مامان» از آشنایی‌اش با شهید نخبه‌ای که لبیک‌گوی حسین زمانش شد، آن‌قدر شیوا و گیرا است که می‌خواهی ساعت‌ها به گفت‌وگو با او بنشینی تا از شهیدی بشنوی که تک‌پسر خانواده بود و تمام امکانات یک زندگی دنیایی برای او فراهم بود، اما حضور در جبهه حق علیه باطل برای دفاع از این مرزوبوم را به همه آن‌ها ترجیح داد و راهی خط مقدم جنگ شد.

«هربار پای حرف مادر مسعود می‌نشستم، خاطرات پسرش همراه با قطرات اشک از وجود زخم خورده او بیرون می‌چکید، آرام آرام. چندباری که شهید به خوابم آمد و عنایت و کرامتی کرد، به مادرش زنگ زدم و همه آن ماجرا را برایش تعریف کردم. بعد از آن دیگر من را چون دخترانش محرم اسرار خویش می‌دانست. لابد به این خیال که من نظر کرده شهید هستم و البته که من نظر کرده شهید نبودم. فقط مرید بودم.»

استکی تنها یک سال داشت که شهید مسعود آخوندی در عملیات کربلای ۵ میهمان ملکوتیان شد، اما قبولی در همان دانشگاهی که عزیزدردانه خانواده آخوندی در آن تحصیل می‌کرد، موجب شد تا سال‌ها بعد به نگارش زندگی این سردار شهید بپردازد.

«من مرید شهید مسعود آخوندی شده بودم، از همان لحظه‌ای که فهمیدم او با وجود تمام مخالفت‌ها و بی‌تابی‌های اطرافیان، فقط و فقط به‌خاطر حکم امام که فرموده بود " الان جهاد واجب است." به جبهه رفته بود. از همان موقعی که مصداق حقیقی و عینی " انقطاع الی الله" را در سیره او دیدم. و اینچنین شد که مصرانه به تکاپو افتادم برای جمع‌آوری و تدوین خاطرات این شهید.»

مستند کتاب «میهمان مامان» که به تازگی مراسم رونمایی از آن به همت انتشارات ستارگان درخشان وابسته به مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و بسیج سپاه صاحب‌الزمان (عج) برگزار شد، ماحصل سال‌ها شوریدگی و جست‌وجو است، هرچند که استکی معتقد است قلم ناقص او توانایی بازتاب عظمت روحی بزرگ‌مردی چون مسعود آخوندی را نداشته است.

***

ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۲ تک‌پسر خانواده آخوندی دیده به جهان گشود. دردانه مادر بود و قاب وجودش سرتاسر کتاب خوبی‌ها و مهربانی‌ها. از همان کودکی هر آنچه می‌خواست برایش مهیا بود و تمام خواسته‌هایش برآورده می‌شد.

ورودش به دبیرستان با پیروزی انقلاب مصادف شد و مسعود از همان وقت قدم در راه دفاع و مبارزه گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی عزم جبهه کرد. دلش در تب لبیک تاول زده بود اما بی‌تابی‌های مادر زخم دلش را ریش می‌کرد. کسب تکلیف کرد از امامش؛ «در وضعیت کنونی جهاد واجب است.»

تصمیمش را گرفت. عازم جبهه شد، در کنارش درس هم می‌خواند و دانشجوی نمونه دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته مهندسی مکانیک شد. هنگام عملیات راهی جبهه می‌شد و در غیر آن در شهر می‌ماند. فرمانده گردان شد و در عملیات‌های زیادی شرکت کرد تا آنکه در کربلای ۵ در هیاهوی آتش و خون دشمن آسمانی شد. مسعود دوباره به شهر بازگشت اما نه به گونه رفتن، با پای خویش رفته بود و روی دستان مردم بازگشت.

«اگر من شهید شدم، سلاح مرا بردارید و همین راه را که من رفته‌ام بروید از اسلام حمایت کنید و هیچ‌گاه در تمامی عمر این ذلت را نپذیرید که دشمن متجاوز به کشورتان و به خانه‌تان حمله کند و شما در برابرش ساکت باشید. ای عزیزان عزت اسلام بالاتر از هر عزتی است.»

من مرید شهید شده بودم

کد خبر 624243

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.