هبوط انسانیت در آرمان‌شهر ایرانی

برای داشتن شهر خوب لازم است ساکنان شهر حداقل در مرتبه «انسانیت» باشند و بدیهی است که در شهرهای آرمانی، ساکنان شهر به مرتبه «آدمیت» رسیده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس یادداشتی از «حسین فتحی اکبری»، دانش‌آموخته مطالعات شهری، شهرهای ایران هرچند ضعیف و غیر فعال، میراث‌دار ادبیات عرفانی و سنتی خاصی از تفکر ایرانیان است که در این تفکر پس زمینه و یا در پستوی ذهن شهروندان ایرانی وجود دارد. چنین شهری بی‌شک برای آنچه در ادبیات عرفانی «سلوک نفس» خوانده می‌شود. محیطی خطرناک و امتحانی سخت است. جایی که حق و باطل درهم آمیخته‌اند و شهری که به روایتی چیزی نیست جز تبلور نفسانیت یا «من» همان «منی» که تفکرش معیار بودن است و تظاهرش جلوه فعال بودن. ساختمان‌ها، بانک‌ها و امروزه حتی مساجدش نیز تجسم نفسانیت است.

راز عجیبی است شهر! شهری که زمانی محمل بزرگان بود و امروز هم لیاقتش را دارد، اما خود را به چرخِ عظیمِ بزرگترین کارخانه تبدیل کرده! امروز نه فقط عشق نیست که نیست! بلکه نگاه هم گم شده است. نگاه خواه زمینی، خواه آسمانی. این نگاه در معنای کامل خود حتماً درگیر آرمان است، اما اگر آرمان را از دیده بگیریم احتمالاً بعد از آن، برقِ اراده نیز از چشمانمان خارج می‌شود. آری اگر مکانی پر از زباله شد به مگس نباید خرده گرفت و با بستن دماغ زباله نابود نمی‌شود!

شهر بخشی از وجود انسان است که لاجرم خاطرات و حتی احساسات را با خود حفظ می‌کند، اما همانطور که فضای انسانی با خاطرات و احساسات ممزوج می‌شود انسان به آسانی برای احساسات نیز شهر می‌آفریند. بدین سبب گویندگان شهر را می‌توان معمار دانست. امروز بیشتر از هر روز شهر را بسان روسپی شیرین‌سخن و بد فرجام و از درون غمین و دل مرده و آراسته می‌یابیم که نه فقط جسم خود و شهروندان را در سلطه و اختیار می‌گیرد بلکه فشاری عظیم بر روح خودی و غیر خودی وارد می‌کند.

بنابراین برای داشتن شهر خوب لازم است ساکنان شهر حداقل در مرتبه «انسانیت» باشند و بدیهی است که در شهرهای آرمانی، ساکنان شهر به مرتبه «آدمیت» رسیده‌اند. آشفتگی موجود در شهر ناشی از توجه نکردن به بعد روحی و معنوی شهرها و مراتب وجودی ساکنان آن‌ها است. گویی شهر ایرانی نیز این معنا را برای انسانی که در فرهنگ ایرانی متولد شده و رشد یافته دیده است. شهر محل دیو و دد نیست و محل پیدا کردن انسان است. البته واژه انسان با بشر و آدمی متفاوت است. چون مرحله انسانیت مرحله ورای بشریت است. مرحله بشریت فقط ابعاد حداقلی و فیزیکی از مراتب موجودیت «انسان» را شامل می‌شود. در می‌یابیم که جناب مولوی بیهوده در گرد شهر وقت خود را تلف نمی‌کند. به باور او شهر محل ریاکاری و زیاده‌طلبی نیست و حداقل شرط لازم برای حضور در شهر را طی مرحله «بشریت» و رسیدن به مرحله «انسانیت» می‌داند. شهر در بدوی‌ترین شکل جایگاه بشریت است بشریتی که دارای زمینه‌های لغزش و دغل‌کاری و زیاده‌طلبی است.

انسان گاهی از شهر خود بیگانه می‌شود و آن را از نو می‌سازد این حادثه‌ای است که بارها در تاریخ رخ داده است و احتمالاً نارضایتی از شهرهای مدرن هم نمونه‌ای از آن است، انسان از شهر خود دل‌زده می‌شود و به رؤیای شهر دیگر، آن را می‌فروشد. این می‌شود که خیابان‌های چلیپایی شهرهای تاریخی را به صلیب می‌کشند، می‌توان گفت شهر ذاتاً به انسان نسبت دارد چه ما شهری نمی‌شناسیم که غیر انسان بنا کرده باشد و می‌توان گفت شهرها چون فعل انسان است معرف فاعل خود نیز هستند، اما شهرها همیشه عین انسان یا عین شهروند نیستند!

مشکل علم، کیفیت پایین چاپ نیست. مشکل شهر، فقط زشتی آن نیست. اگر کمی درنگ کنیم همه معلول هستند و نگاهی عمیق لازم است تا به علت برسیم. در نتیجه شهر نه به ابعاد فیزیکی و جمعیت که به وجود ویژگی «انسانیت» و فرهنگ مدنی معنا می‌یابد. بیاییم ما هم به واقعیت شهر و انسان توجه کنیم، این شهر پناه نیست بلکه مراتبی به مراتب بالاتر دارد. حیف است با موتور هواپیما دوچرخه سواری کنیم. زود خراب می‌شود!

کد خبر 510378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.