۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۵
امکان ترجمه و مسئله مسئولیت

برای اینکه گفتارم را از نقطه‌ای مشخص شروع کنم و به صورت کلی صحبت نکنم، به متنی از یک متفکر یعنی دریدا اشاره می‌کنم که دیدگاه‌های او در دهه‌های اخیر مورد توجه پژوهشگران بوده است. متن انگلیسی آن با عنوان A relevant translation است به این معنی که «یک ترجمه مطلوب چیست؟».

به گزارش ایمنا، عبدالکریم رشیدیان در روزنامه شرق نوشت: دریدا در این متن به پارادوکسی اشاره می‌کند که در بسیاری از متونی که درباره ترجمه نوشته، به آن اشاره می‌کند. آن پارادوکس در این جمله بیان می‌شود که در واقع من باور ندارم هرگز هیچ چیزی بتواند ترجمه‌ناپذیر یا همچنین ترجمه‌پذیر باشد. در پارادوکس دریدا، وقتی صحبت از هر چیز و نه هر واژه می‌رود، روشن است که پس دامنه ترجمه از واژه و جمله و به طور کلی زبان در معنای معمول آن فراتر می‌رود و معنای وسیع‌تری پیدا می‌کند. ترجمه همیشه در کار بوده و خواهد بود. منظور از ترجمه فقط ترجمه متن یا واژه ادبی نیست. ترجمه یعنی توضیح و بیان یک چیز با چیزی دیگر؛ درعین‌حال ترجمه به معنای اخص آن در دوره‌های خاصی از تاریخ و فرهنگ و تمدن بشری در کشورهای بسیار متفاوتی شکوفایی پیدا کرده است و موضوعی است که به نظر من باید بیش‌ازپیش به آن توجه کرد.

تردیدی نیست که در دو قرن گذشته یعنی قرن ۱۹ و ۲۰ ترجمه به‌عنوان مضمون برجسته فلسفی و زبان‌شناختی و نشانه‌شناختی بیش از ادوار گذشته باعث گفت‌وگو و بررسی شده است. ترجمه در دوره‌های گوناگون رشد داشته است و پرداختن به مضمون آن شدت گرفته است و دلایل گوناگونی برای آن می‌توان در نظر گرفت. در دو قرن اشاره‌شده و به طور مشخص بعد از کانت و هگل دیدگاه‌هایی در فلسفه به وجود آمده است که به مراتب بیش از گذشته بر سرشت ارتباطی جهان ما و پدیده‌های آن تأکید داشتند و این ربط محل توجه و اعتنا بوده است. بر طبق این دیدگاه‌ها اگر آن ساخت هستی‌شناسانه اجرائی و ارتباطی نبود، کوچک‌ترین برداشت ما از یک چیز تا پیشرفته‌ترین تعاریف مانع و جامع ما از فلسفه غیرممکن بود. تأکیدی که بر واژه ساخت یا سرشت ارتباطی می‌کنم، نباید باعث شود فکر کنیم که از یک ساختِ شکل‌گرفته و تمام‌شده یا از یک تصویر قالبی سخن می‌گویم. به‌هیچ‌وجه، قضیه درست برعکس است. این روابط را بیشتر در وضعیت متغیر و شناور و مواج در نظر می‌گیریم. هیچ چیز، خودش با خودش فهم و تعریف نمی‌شود؛ بلکه محل تلاقی و گره‌گاهی است برای بسیاری از روابطی که دوام کم یا بیش دارند.

به چند نمونه به اجمال اشاره می‌کنم. مثلاً فیلسوفی مثل هوسرل معتقد است بدون شبکه ارتباطی بنیادی‌ترین مفاهیم و مقولات اندیشه ما مثل جوهریت، ماهیت و علیت اصلاً شناخته نمی‌شدند و اگر ما شیء را از شبکه ارتباطی آن جدا کنیم، هیچ وسیله‌ای برای تشخیص آن از یک شبح نداریم. از کانت به بعد هم واژه‌های ربطی (مثلاً as در زبان انگلیسی) در بحث فیلسوفانی مثل هایدگر، دریدا و ساختارگرایان و حتی مخالفان آنها ابعاد و اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است. مثلاً در بند ۱۷ «هستی و زمان» هایدگر اشاره می‌کند که ارجاع و کلیت ارجاعی به یک معنا اصلاً مقوم مفهوم جهانیت است. مرتبه‌های گوناگون زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی و نظریه‌های ترجمه با این حال‌وهوا در این دو قرن شکل گرفته‌اند. نشانه‌شناسی مثل چارلز پرس معتقد است ما در جهان نشانه‌ها زندگی می‌کنیم؛ یعنی جهان ارجاع‌ها. هیچ نشانه‌ای از نظارت نشانه‌های دیگر مستثنا نیست؛ یعنی هیچ نشانه‌ای نمی‌تواند مدعی باشد که فقط نشان‌دهنده است؛ اما نشان داده نمی‌شود. تأکیدی که من بر اهمیت این ساخت ارجاعی می‌کنم و اینکه یک شیء در این شبکه معنی پیدا می‌کند، به این معنا نیست که باید آن شیء را در آن شبکه منحل کنیم. در نتیجه در وضعیت دوگانه‌ای قرار داریم، از طرفی می‌توانیم به یک اعتبار از خود چیز سخن بگوییم؛ چون هر چیز وجوه ممیزه‌ای نسبت به چیزهای دیگر دارد و درعین‌حال خودیت مطلق را نمی‌توانیم به آن نسبت دهیم و ناممکن است؛ بنابراین مفاهیمی در فلسفه مثل جوهر، ماهیت، خود، این‌همانی، معنا و… مفاهیمی مورد سؤال و شناور شده‌اند؛ اما ناگزیریم برای به‌کاربردن آنها گرچه این بار آنها را با یک هوشیاری انتقادی به کار ببریم. شاید تا مدت‌ها این وضعیت دوگانه نوعی سرنوشت ما را رقم بزند که لاجرم در ترجمه نیز بازتاب خود را پیدا می‌کند. یعنی واژه بدون شبکه ارتباطی، جمله بدون متن و متن بدون متن‌های دیگر خوانده یا معنا نمی‌شوند. هر واژه‌ای که بخواهد معنا بیابد، باید از مدلولی مادی یا مفهومی کمک بگیرد؛ همان‌طور که هر مدلول هم به جز کمک غیر از خودش، یعنی یک دال نمی‌تواند به عرصه آن معنای گشوده کشیده شود؛ بنابراین در ترجمه همان‌طور که دست‌یافتن به یک خودیت مطلق منتفی است، ترجمه مطلقاً دقیق هم ناممکن است.

وقتی از ناممکن صحبت می‌کنیم، روشن است که از یک دشواری صحبت نمی‌کنیم؛ چون دشواری ممکن است روزی آسان شود. صحبت از یک پارادوکس امکان و عدم امکان است. به همین دلیل است که ما در زندگی‌مان یک لحظه هم از ترجمه‌کردن (به معنای وسیع کلمه ترجمه) بازنمی‌ایستیم؛ درعین‌حال که واژه‌ها و جملات و معناها به سختی معادل یکدیگرند و همیشه به نوعی درون‌بودگی و خارجیت هم اشاره دارند. وقتی از دریدا سؤال می‌کنند که به نظر شما معادل و معنی دقیق واژه در یک زبان دیگر چیست، می‌گوید معنا یا واژه‌ای که در عین اینکه کوششی حداکثری کند، برای حفظ همه دلالت‌های آن معنا یا واژه زبان مبدأ، به چیز جدیدی هم در زبان مقصد اشاره داشته باشد؛ یعنی یک نوع دگربودگی و برون‌خویشی باید در ذات رابطه ترجمه وجود داشته باشد. این کار باعث می‌شود که زبان‌ها به کار بیفتند و همدیگر را بارورتر و پرورده‌تر کنند. این مسئله به‌نوعی در متون دینی غربی هم بازتاب پیدا کرده است. آنها هم به سبک خودشان پارادوکس امکان و عدم امکان ترجمه را مطرح کرده‌اند. دریدا در اثر دیگری به نام پسوخه (روان) در بررسی این پارادوکس به متنی از کتاب مقدس اشاره می‌کند. آنجا دریدا از سرشت بابلی زبان سخن می‌گوید. در فرهنگ ول‌تر کلمه «بابل» از دو جزء تشکیل شده: «با» به معنی پدر و «بل» به معنی خداوند؛ اما دریدا علاوه بر این ترکیب معنایی، به یکی از معانی دیگر واژه بابل که به معنی ابهام و سردرگمی است، هم اشاره دارد. او کلام مقدس را یادآوری می‌کند که می‌گوید خدا هم به انسان‌ها زبان عطا کرد و هم بر اثر خشم خودش میان زبان‌های فرزندانش یعنی میان زبان‌های مادری اختلاف افکند. خدا یهودیان بابل را مجازات کرد؛ چون می‌خواستند شهر و برج و بارو و زبان واحدی برای خود بنا کنند؛ یعنی این ادعا را کردند که یک زبان و معنای واحد داشته باشند که دیگر به ترجمه نیازی نداشته باشد. درحالی‌که خدا آنها را در پهنه زمین پراکنده کرده بود. نام واحد نام پدر است. خدا کار را با تخریب قهری برج به‌عنوان زبان کلی جهان‌شمول آغاز می‌کند و نسب تبارشناسانه را پراکنده و قطع می‌کند.

ازاین‌رو ترجمه را هم‌زمان تحمیل و ممنوع می‌کند. فرزندانی را که از این پس حامل نام او هستند، به ترجمه وادار می‌کند و به شکست محکوم می‌کند. بر پایه یک نام خاص خدا زبان‌ها پراکنده می‌شوند، متکثر می‌شوند، بر طبق تباری که در عین پراکندگی ممهور به نامی باقی می‌ماند که نیرومندترین نام است، ممهور به طرز بیانی که حامل آن نام است.

از کوشش فیسلوفان در قرن ۱۷ و ۱۸ اطلاع داریم. آنها هم سعی کردند برای خروج از وضعیت بابلی زبان، زبانی کلی و جهان‌شمول حتی به شکل یک ریاضیات جهان‌شمول داشته باشند؛ ولی می‌دانیم که دست‌کم تاکنون موفق نبوده و ظاهراً ما فعلاً به ترجمه محکومیم. در این مسئله هم آن امر ممکن و ناممکن گریبان‌گیر ما خواهد بود. دریدا در اشاره‌ای که به متن بنیامین می‌کند، معتقد است که رسالت یک ترجمه «مناسب» این است که بقای پیکره متن اصلی را حفظ کند. ولی حفظ بقای پیکره اصلی به دو معناست: حیات ادامه‌دار و حیات پس از مرگ. البته این کار با ازدست‌دادن جسم واژه و جسم مقوله‌ای که ترجمه‌اش کنیم، همراه می‌شود. ما ناچاریم جسم واژه را از دست بدهیم تا آن را به مقوله معنا و ارزش ارتقا دهیم. در حقیقت با ازدست‌دادن جسم واژه چیز دیگری به دست می‌آوریم، هم چیزی را نفی کرده‌ایم و هم چیزی را مستقر کرده‌ایم. البته به تعبیر هوشمندانه دریدا خاطره سوگمندانه‌ای از آن واژه یا جسم را در کار خود حفظ می‌کنیم و این بهای ترجمه است.

ما به‌عنوان مترجم در دل چنین پارادوکسی حرکت می‌کنیم. مترجم ناقل و رونوشت‌بردار نیست، مترجم باید بداند کجا قرار دارد و در دل چنین پارادوکسی حرکت می‌کند. هر مترجمی فراتر از خواسته خود کاری را انجام می‌دهد که شاید خودش هم منتظرش نباشد. به قول بنیامین رسالت ترجمه صرفاً انتقال یا رونویسی یا بازنمایی یا تکثیر یا تصویربرداری نیست؛ بلکه به نظر او پاسخ‌گویی به گرایش ذاتی اثر به زندگی و بقاست. بین زبان‌ها یک روابط صمیمی برقرار می‌شود. با وجود اینکه این نظریه مورد اشاره و اهمیت است؛ اما با این بخش گفته بنیامین نمی‌توان همسو بود که این رشد را فقط در سمت و سوی نسخه اصلی می‌بیند؛ درحالی‌که در طول تاریخ بسیاری از ترجمه‌ها بودند که دوران‌ساز و تاریخ‌ساز بوده‌اند؛ بنابراین مسئله رشد و تلاش برای بقا را نباید به نوع خاصی از متن محدود کنیم؛ بلکه باید آن را هم به ترجمه متن اصلی و هم به نسخه ترجمه تسری دهیم.

اگر وظیفه مترجم فقط انتقال صرف مفاهیم و معناها نباشد؛ بلکه بخواهد به طور آگاهانه در تنش پارادوکسیکال ترجمه درگیر شود؛ یعنی سعی کند یک ناممکن را در دل آن پارادوکس ممکن کند، در عین اینکه خودش به ناکامی کاری که می‌کند آشناست، آن وقت است که متوجه می‌شویم این واقعیت هستی‌شناسانه که در کار مترجم هم بازتاب پیدا کرده، تلقی و نظر ما را از جایگاه و مسئولیت مترجم و نقش و اعتبار ترجمه بالاتر خواهد برد. آن‌گاه متوجه می‌شویم که باید این مفاهیم را ژرف‌تر نگاه کرد. به قدر و اعتباری که اشاره کردم، ما گاهی با ناآگاهی از جایگاه ترجمه و نقش مترجم و گاهی به دلیل بسیاری از ترجمه‌های غیرمسئولانه، به‌شدت به آن آسیب می‌زنیم.

کد خبر 476304

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.