۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۰
مردم در اندیشه مصباح یزدی

یک فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: آقای محمدتقی مصباح یزدی نیز با دار فانی وداع کردند. در باره موضوعات محوری مرتبط با ایشان می‌توان به چند نکته اشاره کرد. یکی نقد کنش‌های سیاسی است که فعلاً از آن می‌گذریم. دیگری اصول و قواعد اندیشه ایشان است.

به گزارش ایمنا، عباس عبدی در یادداشتی برای روزنامه اعتماد، به بررسی نقش مردم در حکومت از دید مصباح یزدی پرداخت و نوشت: آقای محمدتقی مصباح‌یزدی نیز با دارفانی وداع کردند. درباره موضوعات محوری مرتبط با ایشان می‌توان به چند نکته اشاره کرد. یکی نقد کنش‌های سیاسی است که فعلاً از آن می‌گذریم. دیگری اصول و قواعد اندیشه ایشان است. برای بنده برخی تناقضات و نارسایی‌های فکری اهمیت داشت که به گمان هیچگاه حل نشد. یا حداقل اینکه بنده نتوانستم پاسخ این تناقضات و نارسایی‌ها را در مطالب ایشان پیدا کنم هر چند در سال‌های اخیر تا حدی تفاوت در آرای ایشان دیده می‌شود که قدری از شدت تناقضات مواضع پیشین می‌کاهد.

در این یادداشت و متناسب با درگذشت آقای مصباح سعی می‌کنم دو مورد را نقد کنم. اولین و مهم‌ترین آنها درباره حقانیت یا مشروعیت رأی مردم است. چنانچه به نظر آقای مصباح: «مشروعیت حکومت نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست، بلکه رأی ملت هیچ تأثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.» ابتدا توضیح دهم که رأی مردم به هر تصمیمی حتی اگر ۹۹ درصدی هم باشد، موجب مشروعیت (به معنای شرعی بودن) آن تصمیم نمی‌شود. همچنان که نظر فلان عالم دینی نیز به جز برای خودش برای دیگران حجیت شرعی ندارد. به همین دلیل است که آرای فقهی و شرعی در میان علمای اسلامی متفاوت است و هر کدام نیز برحسب برداشت خود عمل می‌کنند. و این متفاوت از مسیحیت کاتولیک است که رأی پاپ نهایی و به منزله حکم خدا است. بنابراین نه تنها رأی مردم، بلکه رأی هیچ کس دیگری حجیت شرعی برای عموم را ندارد. هر فقیه یا مقلدی خودش مسؤول آن چیزی است که می‌گوید و به آن عمل می‌کند. ولی حقانیت چیزی متفاوت از مشروعیت است.

این همه کشور در جهان هست که به لحاظ معیارهای موجود شرعی نیستند در حالی که همه قانونی و دارای حق هستند. از این نظر قانون اساسی ایران به واسطه رأی مردم حق یا قانون شناخته می‌شود، و به هیچ‌وجه از این رأی پایه مشروعیتی را نمی‌توان استنتاج کرد. بنابراین کل این نظام و جزئیات از جمله جمهوریت آن بر پایه یک توافق جمعی واقعیت پیدا کرده است. توافقی که هیچ سابقه تاریخی نیز در شرع نداشته است. البته افراد می‌توانند برحسب اجتهاد خود آن را شرعی نیز بدانند، همچنان که آقای مصباح چنین می‌اندیشید، ایرادی ندارد، ولی این برداشت فقط برای خودشان معتبر است و نه برای دیگران. همچنان که در نقطه مقابل نیز برخی از فقها با حکومت پس از انقلاب از زاویه امر واقع تعامل کرده‌اند، نه از زاویه شرعی و الهی بودن آن، و کسی هم از مردم نخواسته که به شرعیت حکومت اذعان کنند؛ بنابراین اگر چه رأی مردم موجب شرعیت چیزی نخواهد شد، ولی مگر راه دیگری برای شکل دادن به حکومت وجود دارد؟ حکومت‌ها یا از طریق زور و سلطه خود را تحقق می‌بخشند یا از طریق توافق یا رضایت جمعی.

اگر بر اساس توافق جمعی بنا نشوند، به ناچار بر اساس زور و سلطه خواهند بود و به طور قطع اعمال زور هر چه باشد شرعی نیست، زیرا اساس شرع و دین مبتنی بر انتخاب و رضایت است. مثل اینکه افراد را به زور مجبور به نماز خواندن کنند! ایشان سعی کرده با گفتن این که: «اگر در جمهوری اسلامی تاکنون سخن از انتخابات بوده صرفاً به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلاً انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود» مشکل را حل کند ولی توجه نداشته که این با اظهارات امام در بهشت‌زهرا و موارد دیگر همخوانی ندارد. به‌علاوه ولی‌فقیهی که خود منبعث از رأی خبرگان و قانون است چگونه ممکن است که مشروعیت قانون از اراده او باشد؟ ایشان برای حل این مشکل به نظریه نصب توسل می‌جویند در حالی که اساس این انتخاب عرفی و قانونی است و نظریه نصب موضوعی عقیدتی است.


البته مواضع سال‌های پایانی ایشان قدری تغییر کرده است. اخیراً دیدم که در همین زمینه نیز متنی از آقای مصباح نقل شده است که گفته‌اند: «با زور و افسار و زنجیر و شکنجه و کشتن، چیزی عوض نمی‌شود؛ گاهی نتیجه معکوس هم می‌دهد. ما نمی‌خواهیم با دیگران، با دشمنان و مخالفین‌مان یا با افراد جاهل، یک برخورد متعصبانه، زورمدارانه و برتری‌طلبانه داشته باشیم… خدا خواسته که انسان با فکر خودش بفهمد و انتخاب کند. ما باید کاری کنیم این زمینه بهتر فراهم شود. اگر بخواهیم کار انسانی کنیم، تنها یک راه دارد و آن تأثیر در فکر است.» البته معلوم است که دیگران مخالف خود را جاهل نامیدن تا چه حد با بخش‌های دیگر این جملات همخوانی دارد؟ نکته دوم وجود نارسایی‌هایی است که در این دیدگاه دیده می‌شود. برای نمونه در ادامه همین نقل قول اخیر از ایشان آمده است که: «دولت اسلامی باید سعی کند با دادن زکات، کفار و جاهلان را جذب کند.

باید با مدارا و مهربانی جذب کرد و جهل را برطرف کرد. حتی کمک مالی بهشان کرد تا توجه‌شان جلب بشود. مؤلفه قلوبهم. تا بفهمند دلسوزشان هستیم، تا راهی برای هدایتشان باز شود. حالا پذیرفتن یا نپذیرفتنش، مساله دیگری است.» این ذهنیت شاید متأثر از یک سابقه تاریخی است. پس از فتح مکه، غزوه چنین پیش آمد و غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد ولی این غنایم به طور ویژه‌ای به سود تازه مسلمانان تقسیم شد و «مؤلفه قلوب» نام گرفت و موجب رنجش مؤمنان اولیه در مدینه شد. رفتار پیامبر (ص) از نظر اصولی قابل دفاع بود زیرا شکاف‌ها را تخفیف می‌داد، ولی این ربطی به اصلاح عقیده افراد ندارد، فقط دشمنی‌ها را کم می‌کند.

چنین سیاستی برای هم‌عقیده کردن دیگران با شکست مواجه می‌شود. زیرا توافق بر هر عقیده‌ای مبتنی بر اصول و گزاره‌های منطقی است و این تفاوت دارد با جلب توافق دیگران نسبت به یک مجموعه صاحب قدرت. در واقع جاهل با کمک مالی عاقل نمی‌شود. با این کمک شاید فقیر، مرفه شود، ولی جاهل عاقل نمی‌شود. به علاوه مشکل مهم‌تر این است که همان کفار و احتمالاً جاهلان مورد نظر ایشان، امروز بسیار ثروتمندتر هستند و از این ابزار برای جلب علاقه دیگران استفاده بهتری می‌کنند، و در این وادی نمی‌توان با آنان رقابت کرد. به علاوه این پول و کمک را چه کسانی باید ارائه دهند؟ دولت یا مردم؟ اگر منظور دولت است که حق این کار را ندارد. خلاصه اینکه با پول می‌توان موقتاً قلب دیگران را به دست آورد ولی عقل و عقیده را نه. عقلی که با پول جلب شود فاقد ارزش و پایداری و حتی اهمیت است و هر چه باشد عقل نیست. امیدواریم که شاگردان و رهروان ایشان به این ابهامات و تناقضات پاسخ دهند، شاید راهی برای حل آنها بتوان یافت.

توضیح ضروری: شخصیت‌هایی همچون مرحوم آیت‌الله مصباح طرفداران و منتقدانی دارند. مطلبی که خواندید نقد آقای عباس عبدی به ایشان بود. این مباحثه می‌تواند ادامه یابد و روزنامه اعتماد آماده است نقد کسانی را که به آقای عبدی نقد دارند منتشر کنند.

کد خبر 466321

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.