سالروز نطق تاریخی رهبر انقلاب در سازمان ملل+فیلم

امروز سالروز نطق تاریخی رهبر معظم انقلاب زمانی که در کسوت رییس‌جمهوری بودند در سازمان ملل در محکومیت استکبار جهانی و رژیم بعث صدام است که با سانسور گسترده رسانه‌های غربی مواجه شد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در شهریور ۱۳۶۶، حضرت آیت الله خامنه‌ای به عنوان رئیس جمهور اسلامی ایران در چهل و دومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در برابر نماینده آمریکا نطقی تاریخی کردند.

ایشان در سخنرانی خود از کمک کشورهای غربی به رژیم صدام حسین به شدت انتقاد کرده وی را هیتلر زمان خواندند و در ادامه از رویکرد تبعیض‌آمیز سازمان ملل سخن گفتند.

رهبر معظم انقلاب نسبت به حق وتو و عضویت دائم برخی کشورهای در شورای امنیت هم انتقاد کرده و صراحتاً عنوان کردند که این سازمان‌ها نسبت به تخلفات کشورهای غربی از مقررات بین‌المللی واکنشی نشان نمی‌دهند.

ایشان در بخش دیگری از سخنان خود به نقش مهم زن و خانواده در جامعه اشاره کردند که با وجود سانسورهای شدیدی که از سوی آمریکا علیه بیانات ایشان انجام می‌شد، این بخش از سخنرانی رهبر را منتشر کرد. ایشان در این سخنرانی تأکید فراوان بر مقوله صیانت از مقام زن و جایگاه وی در خانواده داشتند و فرمودند که "باید حراست از حقوق و ارزش‌های زن را مورد تأکید قرار داده و در معیارهای کنونی آن که ساخته دست و پندار همین نظام سلطه است، تجدید نظر کنیم و زن را جداً از وسیله‌ای برای التذاذ که فرهنگ سلطه‌ غرب عملاً بر او تحمیل کرده رها سازیم.

ایشان در بخشی از سخنان زن را یک عالم، سیاستمدار، مدیر، شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر دانستند و با ابراز تأسف از اینکه برای برخی یک وسیله برای کامجویی و سرگرمی است فرمودند که این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت هویت و شخصیت حقیقی‌اش را اعطا کند و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد. اینها پیام‌های انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان که گوش خود را آماده شنیدن نگه داشته‌اند، بلکه به همه‌ آنان که می‌توانند حجاب‌های شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند.

متن کامل بیانات تاریخی رهبر انقلاب در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل به شرح زیر است:

خداوندا بنام تو آغاز می‌کنم و از تو هدایت و کمک می‌طلبم. زندگی و مرگ و نیاز و نیایش من متعلق به توست؛ تو خود روشنی و گیرایی سخن حق را به گفته‌هایم ببخش و آن را پیک حقیقت به سوی صدها میلیون گوش و دلی قرار ده که هم اکنون ملتهبانه آن را می‌طلبند و به سوی صدها برابر که در آینده چنین خواهند بود.

بارالها! درودی سپاسگزارانه از سوی من و ملتم به روان پیامبران بزرگ به ویژه ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلوات‌الله‌علیهم بفرست؛ که پیام رهایی و آگاهی انسان را به بهای جان و با همه‌ توان در جهان پراکندند و ابدی ساختند و سلامی تکریم آمیز به دل‌های پاک و روشن که آن پیام را نیوشیدند، به ویژه آنان که بر سر آن جان باختند. آقای رئیس، آقای دبیر کل، حضار محترم، من رئیس جمهور کشوری هستم که در یکی از بلندترین و حساس‌ترین دوران‌های تاریخ مهد تمدن و کانون فرهنگ بشریت بوده است و اکنون نیز قلمرو نظامی است که بر همان پیشینه‌ استوار بنا شده و به پشتوانه‌ فرهنگی بی‌نظیر آن - که اکنون به برکت بیداری اسلامی غنای بیشتری یافته - تکیه کرده است.

من از ایران می‌آیم که زادگاه پرآوازه‌ترین و درعین‌حال ناشناخته‌ترین انقلاب‌های دوران معاصر است. انقلابی بر پایه‌ دین خدا و در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی؛ راهی به درازای همه‌ تاریخ بشر. ریشه‌ استوار و اندیشه‌ زیر بنایی این انقلاب جهان‌بینی توحیدی اسلام است. تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه‌ علایقی که انسان را با دنیای بیرون از وجود او - جهان، انسان‌ها، اشیا - مرتبط می‌کند و نیز فهم و درک آدمی از وجود خود و خلاصه همه‌ چیزهایی که نظام ارزشی جامعه را می‌سازد و آن را بر اداره‌ مطلوب خود قادر می‌کند، همه و همه از این جهان‌بینی الهی ریشه و مایه می‌گیرد و منشعب می‌شود. در اندیشه‌ الهی اسلام همه‌ هستی آفریده‌ خداست و جلوه‌گاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.

انسان می‌تواند با استخراج گنجینه‌های استعداد - که در نهاد اوست - خود را و جهان را که برای او آفریده شده به زیباترین وجهی بسازد و بیاراید و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوی و مادی نائل آید و می‌تواند با تضییع یا به انحراف کشاندن این استعدادها جهنمی از ظلم و فساد در جهان بیافریند. چراغ هدایت بشر ایمان او به خدا و تسلیم او در برابر امر و نهی الهی است. دنیا کشتزار آخرت است و مرگ نه پایان زندگی که دروازه‌ ابدیت و سرآغاز نشئه‌ای جدید. در اندیشه‌ الهی اسلام افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند.

میان نژادها، رنگ‌ها، مردم سرزمین‌ها هیچ تفاوت نیست و اینها مایه‌ برتری کس یا ملتی نیست. انسانیت پیوسته است و تعرض به یک انسان تجاوز به همه‌ انسانیت است؛ بدون دخالت خصوصیات جغرافیایی و نژادی. برتری‌جویی و انحصارطلبی برادری را به جان برادری افکند و خونی که جاری شد دیگر فرو ننشست و شبیه آن ضربه و آن انگیزه، جوی‌های خون به راه انداخت و میان برتری جویان و قربانیان برتری‌جویی دریاهای خون پدید آورد و آسایش از بشر گرفته شد. پیغمبران مردم را به بندگی خدا - که پتکی بر سر خودخواهی و برتری‌جویی است - فرا خواندند و آئینی که بهشت صفا و آرامش را حتی پیش از بهشت اخروی به بشر ارزانی می‌داشت بدو عرضه کردند و او را به مهار کردن غریزه‌ افزون‌خواهی و سلطه‌جویی تشویق نمودند و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی برحذر داشتند و سرچشمه‌های فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند و یاد خدا و عشق به او را - که ضامن این همه و تعالی بخش روان اوست - بدو تلقین کردند.

آنها همچنین به او آموختند که بازوی خود را برای حراست از این ارزش‌ها نیرومند کند و راه را بر شیطان‌های شر و فساد و انحطاط آفرین ببندد؛ با جهل و ظلم و استبداد بستیزد و از علم و عدل و آزادی پاسداری کند. بدو آموختند که باید نه ستم کند و نه ستم پذیرد. باید برای اجرای قسط و عدل قیام کند و باید به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسلیم در برابر دشمنان فضیلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودی این ارزش‌ها و قبول رذیلت و ظلم و فساد است. در اندیشه‌ الهی اسلام دین خدا قالب و شکل زندگی بشر است و نه تنها گوهری بر تارک آن. دین یک نظام اجتماعی به بشر ارائه می‌کند و نه فقط یک سلسله عبادات و عادات. هر چند که عبادات و عادات نیز انباشته از روح زندگی و در جهت همان نظام است؛ و این نظام اجتماعی مبتنی بر همان جهان‌بینی و ساخته به شکل آن است.

آزادی، برابری انسان‌ها، عدل اجتماعی، خودآگاهی افراد جامعه، مبارزه با کژی و زشتی، ترجیح آرمان‌های انسانی بر آرزوهای شخصی، توجه و یاد الهی، نفی سلطه‌های شیطانی و دیگر اصول اجتماعی نظام اسلامی و نیز اخلاق و رفتار شخصی و تقوای سیاسی و شغلی، همه و همه ملهم و زاییده آن جهان‌بینی و برداشت کلی از جهان و انسان است. اسلام نظام‌های مبتنی بر زور و قلدری و زاینده‌ ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها، ملت‌ها، خون‌ها و زبان‌ها را رد می‌کند و غلط می‌شمرد و با هر آن نظام و کس که به ستیزه‌ نظام اسلامی کمر بندد، با شدت و مقاومت می‌ستیزد و بجز آنان با همه‌ انسان‌ها - چه هم کیش و چه ناهم کیش - به محبت و مساعدت امر می‌کند. بر چنین پایه‌ها و با چنین هدف‌هایی انقلاب اسلامی در ایران پدید آمد و نظام جمهوری اسلامی را بنا نهاد. بسیاری پیدایش انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ را ریشه جویی کرده و بسیاری به خطا در فهم درست این مسأله دچار شده‌اند.

ما این پدیده‌ عظیم را از جمله ناشی از نارسایی سیستم‌های موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهای آزادی، دموکراسی و برابری در این سیستم‌ها میدانیم. اسلام در این تاریکی دلهره‌آمیز توانست از لابه لای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش در طی چند قرن برانگیخته بودند برق بزند. در ایران این برق به درخششی و سپس به طوفانی انجامید و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود. نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی بر خلاف آنچه تصور و تبلیغ می‌شود فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است. ایران در یکی از حساس‌ترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است؛ با تاریخی و پیشینه‌ علمی و فرهنگی و نیز ذخایری کم‌نظیر و انقلاب اسلامی ایران بر ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرت‌های سلطه‌گر جهانی و در بیست‌وپنج سال اخیر بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحده‌ آمریکا گذاشته بود. هیچکس از خود ملت ایران به دارایی‌های مادی و معنوی آن محتاج‌تر نبود، اما این همه از او باز داشته می‌شد. ادعاهای دهان‌پرکُن آنان دروغ و فریب بود، هر چند دستگاه‌های تبلیغاتی غرب - مخصوصاً آنچه به صهیونیست‌ها مربوط می‌شود - به آن آب و تاب زیادی می‌دادند. انقلاب اسلامی بر ضد چنین رژیمی و با هدف‌هایی بزرگ و استوار پدید آمد. از آن روز نزدیک به نُه سال می‌گذرد، اما همچنان مسائل زیادی برای گفتن هست.

درباره‌ ما و انقلابمان و اصول و نقطه نظرهایمان بیش از معمول سخن مغرضانه یا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطه‌ اختصاصی هست که می‌توان آن را استثنایی از سرگذشت معمولی انقلاب‌ها شمرد. من به آن نقطه‌ها می‌پردازم و در پایان پیام خودمان را خواهم گفت. اول؛ این انقلاب حتی در شروع خود صد درصد مردمی بود، نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی نظامی، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچیک از دیگران انواع رایج و معمولی - که تحولات انقلابی کشورها را پدید می‌آورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم کاملاً بی سلاح که در تهران و همه جای دیگر چنان فضا را و خیابان‌ها را و محیط زندگی شهری را از وجود و حضور و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند؛ و آنان مجبور شدند یکی یکی و دسته جمعی از کاخ‌ها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند. شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش وزرا و دیگر سر جنبانان هر کدام که توانستند از مردم گریختند.

این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همه‌ توانایی خود - سیاسی، نظامی، پلیسی - کوشیده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانه‌ها یا مراکز کارشان برگردانند و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبه‌روز بیشتر شده بود. در آخرین ماه‌ها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلاً حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقب‌نشینی‌هایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب - که کلمه به کلمه‌ سخنانش به تک تک ملت روح و آگاهی و درس می‌داد - به اتکای خداوند متعال - که همه‌ قدرت‌ها در ید قدرت اوست - و با اعتماد به همین اراده‌ عظیم و خدشه‌ناپذیر مردم دولت انقلاب را تشکیل داد. دولت ستمشاهی خود به خود و بی آن‌که راه دیگری داشته باشد مسند را رها کرد و گریخت. آخرین سنگرها، پادگان‌های خالی از سرباز و افسر بود، آنها هم گریخته بودند و بسیاری به صف مردم پیوسته.

در آخرین لحظات چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آن‌جا هم مردم حضور داشتند و معجزه‌ این انقلاب پیروزی مردم بود. تنها پس از سقوط پادگان‌ها بود که مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود؛ این سلاح‌ها برای مراقبت از نهال نو رس انقلاب به کار گرفته شد. مردم - جوانان و پیران، زنان و مردان - تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را - که به نظر قوی و کاملاً مسلح می‌رسید و از پشتیبانی بزرگترین قدرت‌ها برخوردار بود - شکستند و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، اراده‌ نیرومندشان و خونشان بود و خون بر شمشیر پیروز شد. سیاست پیروزی خون بر شمشیر همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب آن را اعلام کرد و اولین معجزه‌ آن پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود که کاملاً حمایت آمریکا و غرب را نیز با خود داشت؛ و پس از آن نیز پیروزی‌هایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگ‌تر بوده‌اند.

این تجربه‌ای بی‌نظیر لااقل در یک قرن اخیر بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه و هم نیز از سوی قدرت‌های سلطه‌گر جهانی. دوم؛ این انقلاب متکی به دین بود، به اسلام. بسیارند انقلاب‌هایی که ریشه‌های مبارزاتی آن از ایمان دینی تغذیه کرده است، هر چند در ساختار انقلاب این ایمان چندان یا هیچ به حساب نیامده است. اما انقلاب ما همه چیزش را، هدف‌ها را، اصول را و حتی روش‌های مبارزاتی را و نیز شکل نظام نوین و نوع اداره‌ آن را از اسلام گرفت. این ابعاد شگفت‌آوری به انقلاب می‌بخشد و تعریف تازه‌ای از پیروزی آن ارائه می‌دهد.

چه اسلام به خاطر دارا بودن این ظرفیت عظیم انقلابی و سازندگی اکنون حداقل صد و پنجاه سال است که مورد تهاجم قدرت‌های استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بیش از پنجاه کشور و میان یک میلیارد انسان یک ایمان مقدس، یک دین الهی است. پیروزی انقلابی که روح و محتوایش اسلام است در حقیقت پیروزی بر همه‌ آن مهاجمان و در عرصه‌ زندگی همه‌ این یک میلیارد است. صدها میلیون مرد و زن - مرد و زن مسلمان - در ده‌ها کشور از پیروزی انقلاب ما احساس پیروزی کردند. این خصوصیت همچنین راه عقب‌نشینی، شکست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مدیران آن می‌بندد. در راه خدا شکست نیست، تا ضعف و ترس و عقب‌نشینی باشد.

سوم؛ عدم اتکا به شرق یا غرب، خصوصیت استثنایی دیگر این انقلاب بود و هم اکنون نیز سیاست قاطع نظام انقلابی ماست. این خود یکی از مظاهر اعتقاد و اتکا به خدا در همه‌ صحنه‌های حیات فردی و اجتماعی ماست. امروز تفکر مسلط بر دنیای سیاست در سراسر جهان این است که بدون اتکا به یکی از قطب‌های قدرت نمی‌توان در صحنه‌ سیاست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف این اتکا اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفی نیست. حتی آنان که در اندیشه عدم اتکا و عدم تعهد را پذیرفته‌اند، معتقدند در عمل نمی‌توان چنین بود.

انقلاب ما در چنین جوی یک فلسفه‌ جدید را عرضه کرد و تا امروز به آن پایبند ماند. انقلاب ما ثابت کرد که می‌توان قدرت‌های سلطه‌گر را به خود راه نداد و قلدری آنان را جدی نگرفت و به آنان باج نداد. مشروط بر این‌که نقطه‌ اتکایی قوی‌تر از هر قدرت مادی را باور داشت - خدا را - ما دانسته‌ایم که برای این عقیده و این راه بهای سنگینی نیز باید پرداخت و خود را آماده کرده‌ایم. بگذار این تجربه ملت‌ها را به استقلال واقعی و خدشه‌ناپذیر و در نهایت نفی کامل سلطه‌های بزرگ جهانی رهنمون شود. روند کنونی تقسیم قدرت بشریت را به آینده‌ باز هم تلخ‌تری تهدید می‌کند. چهارم؛ یک خصوصیت استثنایی دیگر نیز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومات‌ها و ضربه‌های استثنایی علیه آن است.

هیچ انقلابی از دشمنی نظام سلطه در جهان برکنار نمی‌ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگی و خشم آلودگی خصومت‌هایی که در طول نُه سال با ما شده، حکایتی استثنایی و شنیدنی است. هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود که دشمنی با آن شروع شد و بیشتر از سوی آمریکا. دست‌اندرکارانی که گذشت زمان را مجوز افشای رازهای نهان دانسته‌اند، امروز اعتراف می‌کنند که در ماه‌های آخر عمر رژیم ستمشاهی دستگاه ریاست جمهوری آمریکا مشاور امنیتی رئیس جمهور و شخص او به شاه دلگرمی می‌داد و او را تشویق به قاطعیت می‌کرده‌اند.

مقصود از این قاطعیت همان چیزی است که بعدها به صورت مشخص‌تر در گفته‌های شخصی بنام ژنرال هایزر شنیده شد. شخصی که با مأموریت ویژه از سوی رئیس جمهور آمریکا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصیه‌هایی که به او شده بود، باید رژیم شاه ولو به بهای کشته شدن ده‌ها هزار نفر محفوظ بماند. با این استدلال موجّه که این بهتر از آن است که بعدها چند برابر این کشته شوند. به نظر رژیم ایالات متحده‌ آمریکا این فرض که با عدم مداخله‌ آمریکا در امور داخلی ایران می‌توان خون ده‌ها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن بر زمین نریخت، کاملاً مردود بوده است.

یقیناً ناکام ماندن مأموریت هایزر و فرار او از تهران و به دام افتادن یا فراری شدن همه‌ کسانی که آمریکا برای اجرای آن نقشه‌ شوم به آنها امید داشت، دلیلی جز کوبندگی موج انقلاب و قدرت عظیم ملتی که برای خدا قیام کرده و از هیچ چیز جز خدا نمی‌ترسد نداشت. این دشمنان انقلاب نبودند که کوتاه آمدند، این انقلاب بود که هر دشمنی را از میدان میراند. دشمن قبلاً نیز به دست شاه خائن هر فشاری را که ممکن بود وارد آورده بود. پس از پیروزی انقلاب توطئه‌های خصمانه به شکل‌های دیگری آغاز شد؛ اولین کار تلاش همه جانبه برای نفوذ دادن ایادی دشمن در مدیریت‌های انقلاب بود و سپس با استفاده از جو باز سیاسی پس از یک دوره‌ اختناق چند ده ساله سازماندهی احزاب و گروه‌های مخالف انقلاب.

در مورد اول این نمونه جالب است که مهره‌ سرسپرده ولی نه چندان معروفی - که چند هفته پس از پیروزی انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد - در اولین روزهای پیروزی با برانگیختن وسایل و وسایطت توانست فرمانده نیروی هوایی شود؛ و در مورد دوم کافی است گفته شود که طیفی از سلطنت‌طلب تا کمونیست و از تجزیه‌طلب تا پان‌ایرانیسم را شامل می‌شد و لازم است که فراموش نشود که برخی سفارتخانه‌های مقیم تهران از جمله سفارت آمریکا، مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروه‌ها بودند. تروریسم خشن یکی دیگر از خصومت‌های انتقام آمیز با انقلاب بود.

گروه‌های فاقد پایگاه مردمی با دزدی سلاح و مواد - که آن روزها کار دشواری نبود - و پس با پشتیبانی دولت‌های خارجی بزرگترین شبکه‌ تروریستی را در ایران ایجاد کردند. ترور فردی و جمعی، انفجارهای مهیب، هواپیما ربایی، آدم‌ربایی، شکنجه و کشتارهای هولناک، کاری بود که به دست چندین گروه تروریستی مورد حمایت و تشویق دشمنان بزرگ انقلاب در ایران اتفاق افتاد. قربانیان این موج قساوت و خشونت را همه‌ قشرها تشکیل می‌دادند؛ از بزرگترین مدیران انقلاب و کشور تا افراد عادی جامعه - کارگران، زحمتکشان، زنان و کودکان و رهگذران بی‌خبر - امروز افراد و سران همان تروریست‌ها - که غالباً مسؤولیت جنایات خود را نیز بر عهده گرفته‌اند - در آمریکا و فرانسه و برخی دیگر از کشورهای غربی مصونیت و زندگی راحت دارند و بنام اپوزسیون انقلاب نامیده می‌شوند؛ و آن کشورها غالباً جمهوری اسلامی را به تروریسم متهم می‌کنند. از شگفت‌ترین بازی‌های سیاست این است که مظلوم‌ترین قربانیان تروریسم کور و خشن به تروریسم متهم می‌شود، آن هم از سوی کسانی که خود در پیش راندن تروریست‌ها به سوی آن و سپس پناه دادنشان نقشی بزرگ داشتند.

من به عنوان رئیس جمهور و خدمتگزار کشورم و بنام کسی که خود نیز هدف یکی از این جنایت‌های خشن قرار گرفته و خدا آن را ناکام گذارده، افتخار می‌کنم که ملتم در برابر این قساوت‌ها نلرزید؛ و حوادث بی‌نظیری که فقط در یکی از آنها هفتادودو نفر از رهبران و کارگزاران بلند پایه‌ انقلاب - شامل چند وزیر، چندین نماینده‌ مجلس، تعدادی مسؤولان بزرگ و شخصیت کم‌نظیر انقلاب - شهید بهشتی - و در یکی دیگر رئیس جمهور و نخست وزیر - با هم به شهادت رسیدند، تنها ایمان و توکل او به خدا و خشم انقلابی‌اش را افزایش داده است.

کودتا تجربه خونین سنتی و معمول قدرت‌ها با همه‌ انقلاب‌ها نیز در ایران بارها سازماندهی شد و در یک مورد تا مراحل بسیار نزدیک و خطرناک پیش رفت و اگر هوشیاری مأموران و کمک مردم نمی‌بود باید همان پیش‌بینی ژنرال امریکائی اتفاق می‌افتاد. حمام خون و کشتارهای میلیونی آن هم بیش از یک‌بار. بزرگترین، دردناک‌ترین و فاجعه‌آمیزترین خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحمیلی بود. تحریک حس جاه‌طلبی یک همسایه، تشویق او به حمله و دلگرم کردن او به پشتیبانی و کمک. امروز دیگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنی می‌توانند یقین کنند که حمله‌ ارتش عراق در ۳۱ شهریور ۵۹ - یعنی ۱۹ ماه پس از تشکیل جمهوری اسلامی - که با ده لشگر و صدها فروند جنگنده از زمین و هوا و دریا انجام شد، بجز توسعه‌طلبی و انضمام بخشی از ایران به عراق چیزی که بارها در کتب و مطبوعات عراقی یا غیر عراقی جیره‌خوار به آن تصریح شده، شکست انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی را هم هدف گرفته بوده است.

آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشا کرده‌اند. نتایج بزرگی که عراق از این پیروزی - از پیروزی این حمله - می‌توانست به دست آورد، غیر از تثبیت وضع داخلی‌اش ظهور در صحنه‌ منطقه و حتی در عرصه‌ عربی به عنوان یک قدرت فائقه بود و این برای بی سر و پایان حاکم بر عراق چیز زیادی است؛ و نیز دستیابی به مرز قابل توجهی در حوزه‌ بسیار مهم خلیج‌فارس. با این پیروزی که نا گریز می‌باید شکست ایران و تجزیه‌ آن و سقوط نظام جمهوری اسلامی را همراه داشته باشد، قدرت‌های سلطه اندیش نیز به هدف بزرگی می‌رسیدند. حذف نظامی که با ظهور خود معادلات سیاسی اقتصادی منطقه را عوض کرده و دست استکبار - مخصوصاً آمریکا - را از کشور بزرگ ایران کوتاه کرده بود. برای آمریکا و بعضی دیگر در صورت شکست ما آب رفته به جوی بر می‌گشت و همان داستان همیشگی نفوذ اقتصادی و سیاسی و غیر و تکرار می‌شد. ما اول غافلگیر شدیم، این را اعتراف می‌کنیم. سرگرمی به مسائل بیشمار انقلاب در داخل کشور و عدم تجربه‌ کافی آن را بر ما تحمیل کرد؛ ولی ویژگی‌های انقلاب به دادمان رسید.

ظرف چند ماه مردم و نیروهای مسلح با حضور و تلاش معجزه‌آسای خود حماسه‌ بزرگی آفریدند و بخش مهمی از سرزمین‌های مغضوب آزاد شد ولی فاجعه‌ای که در این مدت اتفاق افتاده بود حقیقتاً غیر قابل وصف است. چه شهرهای آبادی همچون خرمشهر، آبادان، هویزه، قصرشیرین که با خاک یکسان شد و تنها شهر دزفول مورد اصابت یکصد و هفتادوسه موشک زمین به زمین قرار گرفت. چه روستاهای آبادی که از آن حتی دیوار نیمه خرابی برجای نماند؛ چه کارخانه‌هایی که به آهن پاره‌ای تبدیل گشت و چه مزارعی که در آن نشانی از آبادی نماند و چه آثار گران‌بهای فرهنگی که مورد آسیب قرار گرفت و از همه عزیزتر چه جان‌های گرامی و انسان‌های بیگناه که به قتل رسیدند.

ارتکاب جنایات جنگی از حمله‌ وحشیانه به مناطق مسکونی غیرنظامی تا کشتار بیرحمانه‌ هزاران کودک و زن بی‌دفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادی در جاده‌های اشغالی در هفته‌های اول جنگ و زیر پا گذاشتن تعهدات و مقررات بین‌المللی و به‌کارگیری حجم گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی و بمباران کشتی‌های تجاری، هواپیماهای غیرنظامی و مسافربری، قطارهای مسافران عادی، از جمله‌ کارهای همیشگی و شناخته شده‌ عراق در طول این جنگ است. ملت ایران در اولین وهله‌ای که پس از تلاش‌های آغازین جنگ توانست حوادث را مورد تدبّر و جمع‌بندی قرار دهد، به حقیقتی تلخ دست یافت؛ و آن این‌که بنیان امنیتی که با اعتماد بر قول و قرار عنصری متجاوز و آتش‌افروز نهاده شده باشد، بسی سست و بی‌اعتبار است؛ و اعتماد به چنین امنیتی ساده‌لوحانه و غیرمنطقی است.

رئیس رژیم عراق صریحاً اعلام می‌کرد که قرارداد قبلی‌اش با دولت ایران در سال ۱۹۷۵ معروف به قرارداد الجزایر، چون در هنگام ضعف عراق بوده اکنون لازم‌الاجرا نیست؛ قرارداد را پاره کرد و پس از روزهای معدودی حمله را آغاز نمود. این برای ملت ما درسی تلخ و آموزنده بود. از آن لحظه ملت بیدار و انقلابی ما تصمیم خود را گرفت و هدف‌های خود را مشخص کرد.

این هدف تنها باز پس گرفتن زمین‌های اشغالی یا گرفتن غرامت جنگی نبود - هر چند که این هر دو حق مسلم ملت ایران بود و هر چند که بسی خسارت‌ها قابل جبران نبود - بلکه هدف مهم‌تر تنبیه متجاوز و برچیدن بساط تجاوز بود. با طرح مسأله‌ تنبیه متجاوز ما نه فقط تکیه‌گاه مطمئنی برای امنیت ملی خود جست و جو می‌کردیم، بلکه این برای همه‌ منطقه متضمن امنیت و ثبات بود و هست. اگر یک‌بار متجاوزی به دلیل تجاوز از سوی خانواده‌ بین‌المللی مجازات شود، می‌توان مطمئن شد که دست‌کم تا سالیانی این انگیزه - که همواره در عناصر شرور و فرصت‌طلب قابل جست و جو است - فرو خواهد نشست؛ و منطقه و یا شاید جهان مصیبت‌های یک جنگ متجاوزانه و بی‌دلیل را تحمل نخواهد کرد. دادگاه نورنبرگ توانسته است بیش از چهل سال صلح و امنیت اروپای جنگ‌خیز را تضمین کند. چرا نباید از آن تجربه استفاده کرد؟ قدرت‌های بزرگ حتی در هنگامی که هزاران کیلومتر مربع از خاک ما در زیر چکمه‌های اشغالگران متجاوز بود، با استفاده از ابزار فوق‌العاده نیرومند تبلیغات ما را زیر فشار قرار بدهد.

این بدان معنا بود که ما بخشی از وجود خود را، بخشی از شرف خود را در زیر دست و پای دشمن رها کنیم و به امید بازگرداندن آن به دریوزگی این یا آن کمیته‌ بین‌المللی برویم. برای یک ملت بزرگ و پرافتخار انقلابی هیچ اهانتی از این بالاتر نیست. بیهوش‌ترین انسان‌های عالم هم برای رد چنین پیشنهاد ظالمانه‌ای سرگذشت غم‌انگیز و خون‌بار ملت فلسطین را به عنوان دلیلی بزرگ و زنده در پیش روی خود دارند. اگر آتش‌بس‌های تحمیلی و وعده‌های فریبنده و پوچ توانسته است ملت فلسطین را به حق واضح و مسلم خود برساند، هر ملت دیگر را هم خواهد رساند.

ما امروز هم - که بیشترین بخش از سرزمین‌های اشغالی را با مجاهدت قهرمانانه‌ ملت خود و با نثار هزاران جان عزیز آزاد کرده‌ایم و البته هنوز بخش‌هایی از آن جمله نفت شهر در تصرف ارتش متجاوز است - مهمترین هدف خود را تنبیه متجاوز می‌شماریم. و امروز با نگاه به سرمایه‌ عظیم و غیرقابل جبرانی که جنگ تحمیلی از ما گرفته، بیش از همیشه به آن اهمیت می‌دهیم؛ و هر دستاورد دیگری را بدون آن برای ملت خود خسارت میدانیم. ما که بار سنگین جنگ تحمیلی هفت ساله‌ای را بر دوش داریم از هر کسی به صلح تشنه‌تریم. اما صلح را، صلح پایدار را فقط در سایه‌ مجازات تجاوزگری که گناه تجاوز را با گناهان فراوان دیگر در جنگ همراه کرده، قابل دسترسی میدانیم و بس. امروز نیز مانند سال ۱۹۷۵ عراق در موضع ضعف است و این را همه‌ دنیا می‌داند. صلحی که امروز از سوی آن رژیم قبول شود چند سال بعد، آنگاه که وی به خود گمان قدرت ببرد در یک لحظه دود خواهد شد و منطقه را دوباره آتش جنگ فرا خواهد گرفت. تنها تضمین برای آینده آن است که متجاوز مجازات شود.

صلح بی‌شک کلمه‌ای زیبا و جذاب است؛ تا آن حد که آتش‌افروزان بزرگ بین‌المللی و پدید آورندگان سلاح‌های جهان‌سوز نیز بدان علاقه نشان می‌دهند و ریاکارانه از آن دم می‌زنند. اما به نظر ما عدالت - واژه‌ای که زورمندان و متجاوزان همواره با ترس و احتیاط بدان می‌نگرند - از صلح بالاتر و مهم‌تر است. ای‌بسا مظلومانی که زندگی را و رفاه را و صلح را به خاطر رسیدن به عدالت فدا کرده‌اند، اینها همواره قهرمان شناخته شده‌اند. شهرهای اروپا هنوز به مقاومت خود در برابر تجاوز هیتلری افتخار می‌کنند و لیننگراد هنوز به خودسوزی‌اش که ارتش ناپلئون را ناکام و مبهوت کرد و به مقاومت چهار ساله‌اش در محاصره‌ مهاجمین نازی به خود می‌بالد. سازمان ملل بخصوص بنا بر اولین ماده‌ منشور خود موظف به تأمین عدالت در شکل ویژه‌اش - یعنی مقابله‌ با متجاوز - است. ما همین را از دنیا و از سازمان ملل می‌طلبیم.

قدرت‌های بزرگ ریاکارانه این جنگ را - که بر ما تحمیل شده - بی‌معنا می‌نامند و این در حالی است که خود همواره از آغازگر متجاوز آن حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی کرده‌اند. شک نیست که به راه انداختن چنین جنگی همواره بی‌معناست ولی آنان تا وقتی هنوز متجاوز از دست یافتن به هدف‌های شوم‌اش مأیوس نشده بود چنین تعبیری نمی‌کردند. اما امروز این جنگ برای ملت ما دارای معنایی بسیار مهم است. کوشش مجاهدت آمیز و فداکارانه برای سوزاندن ریشه‌ تجاوز و اثبات این‌که یک ملت قادر است که علی‌رغم خواست قدرت‌های بزرگ از انقلاب و ثبات و شرف خود دفاع کند. ملت ما با فداکاری و ایثار خود در حال شکستن و ابطال معادله‌ای است که همیشه مشوق تجاوز و جنگ بوده است و آن معادله این است که تکیه بر سلاح پیشرفته و تکیه بر حمایت قدرت‌ها تضمین کننده موفقیت است. ملت ایران در مدت این هفت سال پاسخ به سوال بزرگی را جست و جو کرده است.

من مایلم از این تریبون آن سوال را مطرح کنم. سوال این است که چرا دولت‌هایی که به روشنی و قاطعیت دانسته‌اند که رژیم عراق برافروزنده آتش جنگ و اقدام کننده‌ به تجاوز است - و کم نیستند کسانی که این حقیقت را می‌دانند - چرا در مقابل این جرم بزرگ و گناه بین‌المللی سکوت کرده‌اند؟ و چرا رسانه‌های گروهی عالم مسؤولیت عظیم خود در برابر وجدان بشریت و استیضاح تاریخ را در این مورد به فراموشی سپرده‌اند؟ ممکن است آشنایی به وضع رابطه‌ سیاسی در دنیای امروز و هندسه‌ معیوبی که سلطه‌ قدرت‌های بزرگ در روابط جهانی به وجود آورده کلید حل این معما باشد و این از نظر ملت ما پوشیده نیست.

اما سوالی که هیچ پاسخ قانع کننده‌ای برای آن نمی‌توان یافت این است که چرا شورای امنیت سازمان ملل، ارگانی که اساساً برای مقابله با تجاوز و تأمین امنیت بین‌المللی به وجود آمده، در قبال این تجاوز به کلی وظیفه‌ خود را از یاد برد و حتی ضد آن عمل کرد؟ خوب است همه بدانند که شورای امنیت در شروع حمله‌ عراق - که در جبهه‌ای به عرض هزار کیلومتر واقع شد - هیچ عکس‌العملی نشان نداد. ارتش عراق ظرف یک هفته مرزهای بین‌المللی را درنوردید و در برخی از نقاط تا عمق هفتاد، هشتاد و نود کیلومتر پیش رفت و در آن مستقر شد و چنانکه برخی از سران عراق گفتند، با این نیت که هرگز از آن خارج نخواهد شد. تنها پس از این بود که اولین قطعنامه‌ شورای امنیت صادر شد. ۲۸ سپتامبر، ۱۹۸۰. این قطعنامه نه به تجاوز اشاره کرد، نه به اشغال و نه بازگشت به مرزهای بین‌المللی را لازم شمرد؛ بلکه به جای این همه با کمال تعجب طرفین را به عدم توسل بیشتر به زور دعوت کرد. این عبارت در حقیقت از آنچه تا آن روز توسط قوای قهریه‌ عراق تصرف شده بود چشم‌پوشی می‌کرد و فقط از او می‌خواست بیش از آن پیشروی نکند و از ایران نیز می‌خواست که از جنگ برای عقب راندن متجاوز خودداری کند.

این اولین اقدام شورای امنیت بود که در آن وظایف اصلی شورا - یعنی نگاهبانی از صلح و امنیت بین‌المللی به شکل زشت و تأسف‌انگیزی - بوسیله‌ خود آن شورا پایمال می‌شد. پس از آن شورای امنیت را سکوتی مرگبار فرا گرفت و تا آزادی خرمشهر - عملیاتی که در آن ستون فقرات نیروهای اشغالگر شکست و هزاران نفر از آنان به وضع ذلت‌باری اسیر شدند - جنگ خونین و مستمری را که خبرهای آن در صدر اخبار جهان بود فراموش کرد. در این مدت قهرمانی‌های ملت ما و شکل‌گیری نیروهای رزمنده‌ ما، سر بر آوردن یک نیروهای جوان، انقلابی و تعیین کننده را در منطقه خبر می‌داد و قدرت‌های جهانی را از دست یافتن به هدف‌های شومی که در حمله‌ عراق به ایران جست و جو می‌کردند به کلی مأیوس ساخت. این بود که بار دیگر شورای امنیت به یاد جنگ ایران و عراق افتاد. چند هفته پس از فتح خرمشهر دومین قطعنامه‌ شورا صادر شد؛ ۱۲ ژوئیه، ۱۹۸۲. این قطعنامه بازگشت به مرزهای بین‌المللی را درخواست می‌کرد؛ یعنی چیزی که بخش اعظم آن با فداکاری ملت ما و با شجاعت بی‌نظیر رزمندگان ما خود حاصل شده بود. در این قطعنامه نیز نه سخنی از تجاوز، نه نامی از متجاوز، نه یادی از خسارت‌ها و چاره‌ای برای جبران آن و نه بالاخره تضمینی برای امنیت و ثبات حقیقی و تنبیهی برای عامل ناامنی وجود نداشت. بار دیگر ما خود را در تلاش برای احقاق حق خود تنها یافتیم. تا امروز شورای امنیت همواره در مورد جنگی که بر ما تحمیل شده با همین روش موضع گرفته است.

ابتکارات مستقل دبیرکل می‌رفت تا راه‌گشا شود و سازمان ملل را در وصول به هدف‌های خود کمک کند ولی از این امکان بهره‌ای گرفته نشد. من در این‌جا لازم میدانم خوشنودی خودمان را از تلاش‌های ایشان ابراز دارم؛ و همچنین از نخست‌وزیر فقید سوئد آقای اولاف پالمه - که در سمت نمایندگی دبیرکل تلاش‌های دلسوزانه‌ای کرد - به نیکی یاد کنم. سفر دبیرکل به تهران و مذاکرات سودمندی که پیرامون قطعنامه‌ ۵۹۸ انجام شد نیز گام دیگری در این راه بود. ما آن مذاکرات را چنانکه گویا گزارش دبیرکل به شورای امنیت نیز از آن حکایت می‌کند واقع‌بینانه و راه‌گشا ارزیابی می‌کنیم. با کمال تأسف احساس می‌شود که برخی از اعضای مؤثر شورای امنیت مایلند این حقیقت را مکتوم بدارند. آنها همان کسانی هستند که از آغاز تلاش خود برای تصویب این قطعنامه را به انگیزه‌ فشار بر جمهوری اسلامی جهت دادند.

ما نقطه نظرهای صریح خود را در این باب به دبیرکل منتقل کرده‌ایم و انتظار داریم شورای امنیت بنا به وظیفه‌ خود از امکانی که به وی ارائه شده به درستی استفاده کند. آیا شورای امنیت برای تخلف از اولین وظیفه‌ خود- یعنی مقابله با تجاوز که در ماده‌ اول منشور از همه‌ هدف‌های دیگر ارجح شمرده شده - استدلالی دارد؟ آیا برای مقابله با تهدید صلح و نقض صلح و توسل به زور مفاد مواد فصل هفتم چقدر عراق را تحت فشار گذارده است؟ بی‌طرفی کمترین چیزی است که جمهوری اسلامی - که خود قربانی تجاوزگری خونین و خسارت‌بار قرار گرفته - می‌تواند از شورای امنیت انتظار داشته باشد. زیرا وظیفه‌ آن شورا مقابله با تجاوز و حمایت از قربانی تجاوز است و نه بی‌طرفی میان این دو؛ اما آیا شورای امنیت می‌تواند ادعا کند که در این رابطه حتی بی‌طرف بوده است؟ احساس ما این است که شورای امنیت تحت تأثیر خواست و اراده‌ برخی از قدرت‌های بزرگ - مخصوصاً آمریکا - در موضعی چنین ناشایسته و محکوم شونده قرار گرفته است. در این صورت باید گفت بنای امنیتی که به پشتیبانی چنین شورای امنیتی نهاده شده، کاخی پرزرق و برق از مقواست. ملت‌ها - مخصوصاً ملت‌های جهان سوم و به ویژه آنان که مایلند کاملاً مستقل از ابرقدرت‌ها زندگی کنند - هرگز نمی‌توانند تضمین امنیت خود را از این شورای امنیت بخواهند. خودداری از محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز آتش جنگ تحمیلی را مشتعل نگاه داشته و حتی گسترش داده است. اکنون خلیج‌فارس بخاطر حضور نظامی آمریکا و دیگر کشورهایی که به دنبال شیطان بزرگ و بنا به اصرار و فشار او وارد منطقه شده‌اند تبدیل به انبار باروتی خطرناک شده است.

من لازم میدانم مجمع عمومی سازمان ملل و نیز افکار عمومی ملت آمریکا را به خطر بسیار بزرگ و بسیار نزدیکی که اکنون رژیم آمریکا با اقدام اخیر خود در خلیج‌فارس همه‌ دنیا را - و نه فقط منطقه را - با آن تهدید می‌کند، معطوف سازم. دیروز ناوهای امریکائی یک کشتی تجاری ایرانی به نام ایران‌اجر را مورد حمله قرار داد. پنج نفر کشته، چهار مجروح به جای نهاد؛ کشتی را تصرف و تعدادی را دستگیر کرد و به گروگان گرفت. دیروز تلویزیون آمریکا این را به عنوان زدن یک قایق در حال مین ریزی پخش کرد و طبق معمول به افکار عمومی دنیا دروغ گفت. اما من اینک اعلام می‌کنم که این یک کشتی تجاری و موسوم به ایران‌اجر بوده است و نه یک قایق تندرو جنگی. این آغازی است برای حوادثی که بی‌شک عواقب تلخ آن به خلیج‌فارس منحصر نخواهد ماند و مسؤولیت همه‌ پیشامدهای بعدی به عهده‌ شروع کننده یعنی آمریکاست. آیا ادعاهای بیتابانه‌ آمریکا برای صلح در خلیج‌فارس را باید باور کرد؟ یا این آتش‌افروزی عملی و آشکار را؟ من صریحاً اعلام می‌کنم که آمریکا پاسخ این اقدام زشت را دریافت خواهد کرد.

این تنها یکی از دنباله‌های شوم جنگ تحمیلی و نتیجه‌ ناتوانی شورای امنیت در مقابله با تجاوز عراق است. اگر شورای امنیت عراق را به خاطر شروع جنگ تحمیلی و سپس شروع جنگ شهرها و آنگاه شروع جنگ کشتی‌ها محکوم می‌کرد، امروز آمریکا نمی‌توانست علی‌رغم فشار افکار عمومی جهان و حتی داخل آمریکا دست به چنین تهدید آشکاری علیه صلح و امنیت جهانی بزند؛ آن هم بلافاصله و علی‌رغم قطعنامه‌ ۵۹۸ که خود عامل اصلی برای تهیه و صدور آن بود. آیا قطعنامه‌ ۵۹۸ فقط برای فشار بر جمهوری اسلامی تهیه شده است؟ من باید به همه‌ جهان و مخصوصاً به ملت بزرگ آمریکا اعلام کنم که حضور نظامی تهدید کننده‌ آمریکا در خلیج‌فارس تنها یکی از خصومت‌های آشکار رژیم ایالات متحده با ملت ماست.

تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین آمیخته به انواع دشمنی‌ها و کینه‌ورزی‌های رژیم آمریکاست. بیست‌وپنج سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی، با آن همه جنایاتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد. غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابله‌ جدی با انقلاب در آخرین ماه‌های عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم. کارشکنی نسبت به انقلاب به وسایل گوناگون در اولین سال‌های پیروزی، تماس تحریک‌آمیز سفارت آمریکا در تهران با عناصر ضدانقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضدانقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینه‌ها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدت‌ها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیت‌المال برداشته و به نام خود در بانک‌های آمریکا گذارده بود، تلاش برای محاصره‌ اقتصادی و ایجاد جبهه‌ متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما و بالاخره لشگرکشی بی‌منطق قلدرمآبانه به خلیج‌فارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه. اینها بخشی از ادعانامه‌ ملت ما علیه رژیم ایالت متحده‌ آمریکاست. ادعا نامه‌ای که می‌تواند کلیه‌ ادعاهای صلح‌طلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حُسن نیّت نسبت به جمهوری اسلامی را - که ظاهراً هدفی جز حل مشکلات داخلی‌شان ندارد - مورد تردید جدی قرار دهد.

آخرین نمونه از طومار خصومت‌های آمریکا با ملتمان فاجعه‌ خونینی است که نسبت به حجاج بی‌دفاع و مظلوم در سرزمین مقدس مکه و در حرم امن الهی آفریده شد؛ و در آن نزدیک چهارصد ایرانی و غیرایرانی - که اکثراً زنان بودند - به شهادت رسیدند و چندین برابر مجروح و مصدوم و مضروب شدند. بنا به قرائنی دست آمریکا در این فاجعه‌ بی‌نظیر تاریخی مؤثر بوده است. آیا رژیم آمریکا و دست‌نشاندگان سعودی‌اش برای کشتار این تعداد زن و مرد مظلوم و بیگناه پاسخ قانع کننده‌ای می‌توانند ارائه دهند؟ بی‌شک فاجعه‌آفرینان برای توجیه عمل خود ناگزیرند بهانه‌ای بتراشند و تهمت‌هایی بزنند؛ اما طبیعت حادثه‌ای که یک طرف آن قریب به چهارصد تن مسافر کشته و بیشتر بانوان است و یک طرف پلیس محلی مسلح به مسلسل و چماق و گاز سمی، راه هر بهانه را می‌بندد. درست است که خون، خونی که به ناحق و از سر ظلم و قساوت ریخته شود، پیام رسایی را - نه فقط برای امروز که برای همه‌ زمان‌ها - با خود حمل می‌کند و دست خونریز را افشا می‌کند؛ اما حادثه‌ مکه از این جهت که هماهنگی سیاست آمریکا با ارتجاع عرب را نشان می‌دهد و پرده از پنهان‌کاری‌های این دو در منطقه‌ خلیج‌فارس بر می‌دارد، دارای ابعادی جهانی است؛ و درخور آن‌که در مجامع بین‌المللی به دقت در آن نگریخته شود.

من لازم میدانم موکدا بگویم که این ادعانامه علیه سردمداران رژیم آمریکاست و نه علیه ملت آمریکا؛ که خود در صورت اطلاع از آنچه دولتش با ملتی کرده پای آن ادعانامه را امضا خواهد کرد. ملت ما نشان داده است که به هدف‌های خود مؤمن و در راه آن تا سرحد نثار جان ایستاده است. چنین ملتی از آمریکا و از هیچ قدرتی نمی‌ترسد و به یاری خدا نشان خواهد داد که پیروزی از آن حق و مؤمنان به حق است. آقای رئیس، آقای دبیرکل، حضار محترم، این بود سرگذشت انقلاب ما. انقلابی که اگر موج امیدی گسترده میان ملت‌های رنج دیده از سلطه‌ استکبار جهانی پدید آورد، موج مخالفتی به همان گستردگی نیز میان قطب‌های سلطه‌ بین‌المللی ایجاد کرد. و این مخالفت‌ها هر چند جدی، عمیق و متنوع بود، نتوانست نهالی را که ریشه در اعماق داشت و روزبه‌روز استوارتر می‌شد، از پا بیاندازد؛ هر چند سنگ و زخم فراوان به آن زده شد.

اکنون همه‌ دنیا ببیند و می‌بیند که ما به‌رغم عنف سلطه‌ها زنده‌ایم و زنده خواهیم بود. سنت‌های الهی در تاریخ این را حکم کرده و جز این نخواهد بود و این زنده‌ترین و گویاترین پیام ماست. نظام سلطه همواره خواسته است عکس این را ثابت کند و اداره‌ خود را برای ملت‌ها و کشورهای جهان سوم سرنوشت‌ساز بداند؛ ما این را تخطئه کردیم. شک نیست که نظام سلطه حیات و استمرار جمهوری اسلامی را نمی‌خواست ولی اراده‌ ما غالب شد. پیام ما به همه‌ ملت‌ها و دولت‌های که می‌خواهند مستقل و بی‌اعتنا به خواست و اراده‌ سلطه‌های بزرگ جهانی بمانند، این است که از آنان نترسند و به خود و ملت خود اعتماد کنند. انقلاب ما همچنین پیام بزرگ خود را نفی نظام سلطه در جهان می‌داند. امروز عملاً جهان میان قدرت‌های بزرگ و سلطه‌گر تقسیم شده است و آنان خود را صاحب اختیار دنیا می‌شمارند. به اعتبار دیگر جهان به دو بخش سلطه‌گر و سلطه‌پذیر تقسیم شده است و بخش اول خود را مالک سرنوشت بخش دوم می‌داند. نظام سلطه عبارت از وجود همین روابط نابرابر میان این دو بخش از جهان است. نظام سلطه به میل خود انقلاب‌ها را نفی و برای رژیم‌های انقلابی مشکل‌تراشی می‌کند. نیکاراگوئه و کشورهای انقلابی جنوب آفریقا چند مثال زنده‌ این حقیقت‌اند. نظام سلطه علی‌رغم ملت‌ها برای آنان تصمیم می‌گیرد.

فلسطین مظلوم نمونه‌ کامل و افغانستان نمونه‌ دیگر این حقیقت‌اند. نظام سلطه با مفاهیم به میل خود بازی می‌کند و آن را بر طبق مصالح خود تغییر می‌دهد؛ و همه‌ امکانات خود را برای جا انداختن آن به کار می‌برد. تروریسم و حقوق بشر نمونه‌هایی از مفاهیم دست‌کاری شده‌اند.

نظام سلطه حتی مستقیماً به کشورهای مورد غضب خود حمله می‌کند. نمونه‌های اخیر آن حمله‌ آمریکا به لیبی و گرانادا است. نظام سلطه برای همه‌ دنیا و به عوض همه‌ ملت‌ها تصمیم می‌گیرد. نمونه‌ دیروز آن هیروشیماست و امروز هم رئیس جمهور آمریکا به کار هولناک اسلاف خود افتخار می‌کند؛ با این استدلال که اگر ما این چند هزار را نمی‌کشتیم، بعداً ممکن بود بیشتر از آن در همه‌ دنیا کشته شود و بدین ترتیب دلسوزی قیّم مآبانه‌ آمریکا نسبت به همه‌ دنیا را به رخ می‌کشد. نظام سلطه از رژیم‌های فاشیست و نژادپرست مانند اسرائیل و آفریقای جنوبی حمایت می‌کند و آنان را چون دست مسلح و خونریزی به جان ملت‌های مظلوم می‌اندازد. لبنان مسلمان - که صبورانه و مقاوم در برابر تجاوزهای خباثت آمیز صهیونیست‌ها می‌ایستد - نمونه‌ بارز و کشورهای خط مقدم جنوب آفریقا نمونه‌های دیگر آن‌اند.

نظام سلطه به خود حق می‌دهد که سازمان‌های بین‌المللی را زیر فشار قرار دهد؛ نمونه‌ حاضر آن فشار آمریکا بر شورای امنیت و یونسکو است. نظام سلطه منافع سلطه‌گران را مطلق و موجب نادیده انگاشتن منافع دیگران می‌شمارد؛ نمونه‌ آن حضور تشنج‌زا و خطرآفرین ناوهای آمریکا در خلیج‌فارس است؛ که به استدلال حفظ منافع آمریکا و بدون توجه به منافع کشورهای منطقه انجام گرفته است. و خلاصه نظام سلطه تبلیغات جهانی را در دست می‌گیرد و به کمک آن همه‌ حقایق را واژگونه و همه‌ این شیطنت‌ها را خدمت جلوه می‌دهد و راه مقابله با خود از سوی افکار عمومی عالم را می‌بندد. پیام ما به همه‌ ملت‌ها و دولت‌های جهان سوم و نیز به ملت‌هایی که دولت‌های آنان خود به وجود آورندگان نظام سلطه‌اند این است که دنیا بیش از این نباید این وضع ناهنجار را تحمل کند. باید به قدرت‌ها و دولت‌های بزرگ از سوی همه گفته شود در خانه‌های خودتان بنشینید و دنیا را به همه‌ مردم دنیا بسپرید، شما قیّم آنها نیستید. در سازمان ملل دو تبعیض ناروا هست؛ حق وِتو و عضویت دائم در شورای امنیت؛ این دو تبعیض باید برداشته شود.

این تنها چیزی است که می‌تواند سازمان ملل و شورای امنیت را به راستی همان کانونی کند که همه‌ ملت‌ها به آن دل ببندند و مسائل فیمابین خود را در آن حل کنند؛ وگرنه همیشه مثل امروز شورای امنیت جایی خواهد بود برای صدور احکام بی‌اعتبار و دستورهای بی‌عمل و همیشه مثل امروز ملت‌ها احساس خواهند کرد که جایی برای حل مسائل بین‌المللی وجود ندارد و خشونت تنها راه پیشبرد کارهاست. پیام ما به دولت‌های جهان سوم آن است که تا نظام سلطه و وضع کنونی باقی است در راه اتحاد میان خود بکوشند؛ این بهترین راه برای قوی شدن است. سلطه‌های جهانی جز قوّت و قدرت هیچ نمی‌فهمند و در برابر زبان قدرتی که آنان به کار می‌گیرند با زبان قدرت باید سخن گفت. بیداری ملت‌ها و آگاهی یافتن آنان از ماهیت و نقش نظام سلطه بزرگترین پشتوانه‌ دولت‌های جهان سوم و مایه‌ قدرتی حقیقی در برابر سلطه‌گران است. رهبران این دولت‌ها هیچ بازوی قدرتمندی و نیز هیچ چاره‌ای جز فکر روشن و اراده‌ نیرومند ملت‌های خود ندارند. اتحادی که ما به کشورهای جهان سوم پیشنهاد می‌کنیم، اتحاد برای جنگیدن با قدرت‌های بزرگ نیست؛ اتحاد برای دفاع از خود و جلوگیری از تضییع حقوق حقه‌ خود است. قدرت‌های سلطه‌گر بزرگترین عامل توجیه و نشر فسادند؛ فساد اخلاقی، فساد جنسی و فساد اعتقادی.

همه و همه در انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی و جاسوسی این قدرت‌ها پشتوانه‌ها و مروجان عمده و اصلی خود را می‌یابند. و چنین شده است که امروز در دنیای سیاه و تلخی - که این بار شامل خود ملت‌های متعلق به قدرت‌های بزرگ نیز می‌شود - ارزشهای اخلاقی برباد رفته، بنیان خانواده سست و لرزان، دیو الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر از همیشه مسلط‌تر و جاذبه‌ معنویت و اخلاق از همیشه کمتر است. ما باید در کشورهای خود با فساد مبارزه‌ای جدی آغاز کنیم؛ باید بنیان خانواده را محکم و نخستین و اصلی‌ترین پرورشگاه آدمی را کانون محبت، صفا، عاطفه و معنویت سازیم.

باید حراست از حقوق و ارزش‌های زن را مورد تأکید قرار داده، در معیارهای کنونی آن - که ساخته‌ دست و پندار همین نظام سلطه است - تجدید نظر کنیم؛ و زن را جداً از وسیله‌ای برای التذاذ - که فرهنگ سلطه‌ غرب عملاً بر او تحمیل کرده - رها سازیم. زن یک عالِم، یک سیاستمدار، یک مدیر، یک شخصیت برجسته و برتر از همه یک همسر و یک مادر آری، اما یک وسیله برای کام‌جویی و سرگرمی نه. این است آنچه خواهد توانست به نیمی از بشریت هویت و شخصیت حقیقی‌اش را اعطا کند؛ و خانواده را بنیانی ماندگار و مقدس ببخشد. اینها پیام‌های انقلاب ماست؛ نه فقط به آنان که گوش خود را آماده‌ شنیدن نگه داشته‌اند، بلکه به همه‌ آنان که می‌توانند حجاب‌های شنیدن را کنار زنند و به قضاوت عادلانه روی آورند.

کد خبر 445591

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.