به گزارش خبرنگار ایمنا، یزید مدت سه سال و ۹ ماه خلافت کرد. در سال اول، حضرت سید الشهدا علیه السلام را با گروهی از بنی هاشم و اصحاب به فجیعترین وضع کشته و زنان و کودکان و اهل بیت پیامبر (ص) را به همراه سرهای بریده شهدا در شهرها گردانید. در سال دوم، اهل مدینه را قتل عام و خون و مال و عرض مردم را سه روز بر لشکریان خود مباح کرد و در سال سوم نیز کعبه را خراب کرد و آتش زد.
جنایاتی که فرزند معاویه در مدت کوتاه حکومت خود به ارمغان آورد آنقدر واضح و نمایان در دل تاریخ باقی مانده که حتی سخنسرایان پارسی نیز از ذکر آن و لعن و نفرین بر عاملان آن غافل نشدهاند؛ سنایی غزنوی یکی از این افراد است که بسیاری او را از اهلسنت دانستهاند. وی با اشاره به جنایات معاویه، پدر، مادر و پسرش میسراید:
داستان پسر هند مگر نشنیدی / که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید؟!
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست / مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
خود، به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت / پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم / لعن الله یزیدا و علی آل یزید
یزید و یزیدیان آنقدر در دل تاریخ مزموم و نفرین شدهاند که کمتر گمانی به شک در این خصوص منجر میشود با این حال از قرون گذشته تاکنون افراد بسیاری تلاش کردهاند به دلایل و نیات مختلف که ذکر آن از حوصله این نوشتار خارج است، این خلیفه به ناحق مسلمانان را تطهیر کرده و او را از نقشآفرینی در جنایاتی که مرتکب شد بهویژه قتل سیدالشهدا بری کنند.
امام محمّد غزالی، یکی از شاخصترین افراد مدافع یزید بن معاویه در واقعه کربلاست. این عالم سنّیمذهب اشعری در کتاب "احیا العلوم" خود در برابر انزجار و برائت مسلمانان از یزید مینویسد:
"لعن مسلمانان جایز نیست و یزید مسلمان است و نسبت قتل یا امر یا رضای او به قتل حسین (ع) سوءظن به مسلمان است و به حکم کتاب و سنّت حرام است. هرکس شک در صحت این نسبت کند در غایت حماقت است. اگر سلطانی یا امیری یا وزیری کسی را کشت، به دست آوردن قاتل یا آمر یا راضی اگر چه آنها نزدیک باشند مقدور نیست."
این تفکر غزالی اکنون نیز در خفا یا عیان به اشکال گوناگون توسط برخی صاحبان قلم و تریبون تکرار میشود و هرکدام از اظهار نظر کنندگان به نوعی سعی در تطهیر چهره این خلیفه منفور تاریخ مسلمانان دارند. اما آیا میتوان به قاطعیت بر نقش یزید بن معاویه در قتل امام حسین (ع) صحه گذاشت یا این موضوع تنها یک گمان ضعیف تاریخی است و او اصلاً از آنچه در کربلا رخ داد اطلاعی نداشت؟
مرور چند گزارش تاریخی از کتب عالمان مسلمانی که کمترین قرابت را با خاندان پیامبر (ص) داشتهاند تردید در این رابطه را به یقین تبدیل کرده و راه را بر تطهیر یزید خواهد بست که به اختصار سه نمونه از این گزارشهای تاریخی در ادامه میآید:
نخستین اقدام یزید برای قتل سیدالشهدا (ع)
دستور کشتن نوه پیامبر (ص) از زمان نوشتن نامه یزید به ابن زیاد در همان ماههای نخست حکومتش آغاز شده و قبل از این فرمان، حکومت یزید چنین دستوری صادر نکرد زیرا وی تلاش میکرد آن حضرت را از سرزمین حجاز خارج کند و پس از خروج امام و حرکت ایشان به سمت کوفه، سیاست خود را تغییر داد.
یزید نامه خود به ابن زیاد این هدف را عیان میکند. بلاذری، یکی از بزرگان اهل سنت در این باره مینویسد: "یزید در نامه اش به ابن زیاد نوشت: خبر حرکت حسین به کوفه به من رسیده است، در بین والیان، تو گرفتار امتحان شدهای اگر حسین را کشتی، آقا، آزاده و شخصیتی محترم هستی وگرنه بر میگردی به همان نسب بی ارزش، گم نام خود! "
هیثمی، ابن عساکر، ذهبی، ابوالفرج، سیوطی بخشی از عالمان بزرگ سنیمذهب هستند که تصریح میکنند یزید در نامهاش به ابن زیاد دستور داد که حسین را به قتل برسان و این تاکید قاطع آنها جای تردیدی درباره نقشآفرینی یزید بر قتل امام حسین (ع) تردید باقی نمیگذارد و مشخص میشود امام به دستور مستقیم او به شهادت رسیده است.
نامه ابن عباس به یزید
شاهد دیگر آن بر نقش یزید در قتل امام حسین نامه ابن عباس به اوست؛ وقتی سیّدالشهدا (ع) و خاندان ایشان از مکّه خارج شدند، ابن زبیر در مکّه آسوده شد و اعلام خلافت کرد و مشغول بیعت گرفتن از مردم شد، اما ابن عباس و شخصیتهای دیگر با او بیعت نکردند.
چون یزید از این ماجرا آگاه شد، در نامهای از ابن عباس به جهت بیعت نکردنش با ابن زبیر تشکر کرد و نوشت: "…ابن عبّاس! تو با بیعت نکردنت رابطه خودت را با من حفظ کردی و خدا پاداش کسانی را که صله رحم میکنند، به تو بدهد و ما این لطف تو را فراموش نمیکنیم و به زودی محبّت تو را جبران خواهیم کرد."
یزید در ادامه نامه نوشت: "از تو میخواهم حقیقت را به دیگر مردم بگویی و نگذاری که با ابن زبیر بیعت کنند زیرا تو نزد مردم فردی مورد قبول هستی و از تو میپذیرند."
ابن عبّاس در پاسخ به نامه یزید نوشت: "ای یزید! … اینکه من با ابن زبیر بیعت نکردهام، به خدا سوگند! به جهت محبّت به تو نبوده است و خداوند به نیّت من آگاه است; تو دست نگه دار و به من خوبی نکن! چرا که از من خوبی نخواهی دید. چگونه من از تو حمایت کنم؟ تو حسین علیه السلام و فرزندان خاندان عبدالمطّلب را که چراغهای هدایت و ستارگان دانش بودند، به قتل رساندهای و همه اینان در عراق به دستور تو به قتل رسیده اند.... هرگز فراموش نمیکنم که شما حسین (ع) را تحت تعقیب قرار دادید تا آن بزرگوار از حرم پیامبر خدا به مکّه فرار کند. او را فراری دادید تا از حجاز بیرون برود و وارد خاک عراق شود.
امام حسین (ع) را با خوف و ارعاب و نگرانی از حرم رسول خدا (ص) خارج کردید، سربازان تو در آنجا به جهت دشمنی با رسول خدا (ص) و اهل بیت او، از فرصت استفاده کردند و با وجود کمی یاران او، همانند کشتار اهل شرک و کفر، آنان را به قتل رساندند! ای یزید! بعد از این همه مصیبت، تو از من توقع محبّت داری؟ خون خاندان من از شمشیر تو میچکد و من باید از تو انتقام بگیرم."
در نامه ابن عباس که از صحابی بنام پیامبر محسوب میشود به صراحت آمده که یزید موجب شد امام حسین (ع) مدینه را به سبب تعقیب سربازان حکومتی ترک کند و بر لزوم انتقام از یزید، چون او قاتل امام حسین (ع) است تاکید میکند.
اعتراف فرزند یزید به قاتل بودن پدرش
ابن حجر مکّی در کتاب الصواعق المحرقه مانند بسیاری دیگر از مورخان مسلمان در شرح وقایع پس از مرگ یزید و جانشینی فرزند او معاویه ثانی چنین مینگارد:
"معاویة بن یزید به میان مردم نیامد و نماز جماعت به امامت او برگزار نشد و در امور حکومت دخالت نکرد و فقط چهل روز حاکمیّت داشت… وقتی بر فراز منبر رفت، گفت:
همانا این خلافت، ریسمان الهی است و جدّم معاویه آن را به ناحق از علی بن ابی طالب گرفت و آنچه را میخواست انجام داد… سپس نوبت به پدرم رسید که او نیز اهلیّت تصدی خلافت را نداشت و با فرزند دختر رسول اللّه (ص) به دشمنی پرداخت....
او در حالی که گریه میکرد، افزود:
یزید عترت رسول خدا (ص) را به قتل رساند، شرب خمر را مباح و کعبه را تخریب کرد؛ او اهل جهنم است و این بر ما بسیار دشوار است…"
در این سخنان به صراحت فرزند یزید به قاتل بودن پدرش اقرار کرده است. او حتی پا را فراتر گذاشته و به نتیجه این جنایت که ورود به دوزخ است نیز اعتراف کرده و بعد هم دست از خلافت برداشته و گفته است: "خودتان میدانید و من به خیر و شر حکومت کاری ندارم."
شادمانی یزید از قتل امام حسین (ع)
این سه گزارش تاریخی بدون هیچ تردیدی نقش اساسی و اولیه یزید بن معاویه در قتل حسین بن علی (ع) را تأیید میکند؛ به علاوه آنکه برای یزید ایمانی به دین پیامبر و امامان پس از وی نیز از خود نشان نمیداد و علناً با شریعت پیامبر اسلام مخالفت میکرد پس چرا باید از کشتن فرزند پیامبر که او را بزرگترین مانع خود برای انجام جنایاتش میدانست، دریغ کند.
او شادمانی از کشته شدن امام حسین (ع) را نیز پنهان نکرد آنسان که در کتب تاریخی نوشتهاند:
"یزید، هنگامی که امام حسین (ع) را کشت و اسیران را در نزد خود حاضر کرد، سر آن حضرت را در طشت طلا برابر خود گذاشت و به آن حضرت که دارای اوصاف هاشمیه و بهجت فاطمیه بود، رو کرده و با چوب به دندانهای مبارکش اشاره میکرد، ناگاه کلاغی از بالای قصر صیحه زد و همه مجلسیان از بنی امیه به وحشت افتادند."
آلوسی از عالمان بنام اهلسنت در این خصوص مینویسد: "هنگامی که کاروان اسرای خاندان رسالت در گذرگاه جیرون رسیدند، آنجا صدای کلاغان بلند شد که یزید (اشعاری با این مضمون) سرود:
آن هنگام که آن کاروان پدیدار شد و آن خورشیدها بر بالای تپههای جیرون درخشیدند، کلاغ بانگ زد. پس به وی گفتم: میخواهی بانگ بزن و میخواهی نزن، که من دیون خود را از پیامبر (ص) باز پس گرفتم."
نظر شما