به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگی نابرابر آغاز شد و انسانهایی بزرگ در راه دفاع از تمامیت ارضی کشور به پا خاستند. مردان و زنان، جوانان و کهنسالان بزرگی که عشق به کشور خود داشتند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. آنها خرمشهر را آزاد کردند، از کشور در مقابل عراق _بخوانید همه دنیا_ دفاع کردند و چقدر مردانه هم دفاع کردند.
بزرگمردانی فرماندهی کردند، مردان بزرگی جنگیدند و برخی به شهادت رسیدند و اما مردان فوق العاده ای نیز حتی به قیمت جانشان، تسلیم خواست استکبار نشدند؛ آنها اسارت کشیدند، شکنجه شدند اما از راه خود عقب نکشیدند. مردانی که حتی در خاک دشمن، در زندانهای دشمن و زیرگوش دشمن میجنگیدند و حزب بعث را تضعیف کردند، تحقیر کردند و بالاخره شکست دادند.
لقب سرافراز برای این مردان برازنده بود و هرکدام حتی در خاک دشمن نیز به تنهایی یک لشکر بودند. آنها حتی پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، هم آزاد نشدند و از جنگیدن دست نکشیدند؛ آنقدر مردانه میجنگیدند که صدام حسین، رئیس حزب بعث دو هفته پس از اشغال کویت، بار دیگر عهدنامه ۱۹۷۵ الجزایز را پذیرفت و در نامهای به ریاست جمهوری وقت ایران قول آزاد کردن این مردان خدا را داد.
ستاد رسیدگی به امور آزادگان در روز ۲۲ مردادماه ۶۹ تشکیل شد تا مقدمات روز موعود را آماده کنند. آن روز همه ایران اشک میریخت و احساس غرور میکرد، آنها با اشک وارد خاکی که برای آن از جان خود مایه گذاشته بودند شدند و بر آن بوسه میزدند. ۴۰ هزار مرد وارد ایران شدند که همگی کوله باری از افتخار و غرور را بر دوش داشتند.
این مردان در آشفتگی و سردرگمی دوام آوردند، آزادگان برای سالها زیر سختترین شکنجههای روحی و جسمی دوام آوردند تا روزی با سینهای سپر به کشور بازگردند. سرگردانی و آشفتگی بدترین اتفاق برای یک انسان است، آزادگان همان انسانهایی هستند که با بخت بلند در برابر تمام فشارهای روحی ایستادند و پس از سالها سردرگمی پاداش صبرشان را با بوسه زدن بر خاک میهن اسلامی گرفتند.
آزادگان و خانواده آنها همان افرادی هستند که بیشترین آسیب را در جنگ دیدند، سالها بی خبری را تجربه کردند تا سرانجام ۲۶ مردادماه فرارسید. بی راه نیست اگر این روز را روز غرور ملی بدانیم، ایران بانو در برهههای مختلف تاریخی و حماسههای ملی و میهنی اشک ریخته، اما اشکی که پای اتوبوسهای آزادگان ریخته شد، حقیقیترین اشک بود. اشکی بر آمده از سالها انتظار.
تاریخ هیچ گاه آن اتوبوسهای "ایران پیما" تازه نفس را فراموش نمیکند، اتوبوسهایی که مردانی از جنس خدا را به میهن بازگرداندند. همان اتوبوسهایی که حالا و پس از نزدیک به سی سال قامت خسته و گرفتهشان را هنوز میتوان در جادهها دید؛ قامتی که خسته شد اما سر خم نکرد.
"امید" شاید مهمترین مفهومی باشد که ۵۰ هزار اسیر ایرانی را در خاک عراق سرپا نگه داشت، امید به دیدن چهره مادر، لمس خاک وطن و بوسه بر لب فرزندان. تاریخ شکنجههای سخت و سنگین عراق بر اسرای ایرانی را فراموش نخواهد کرد، اما آنچه فراتر از هر اتفاق و مفهومی روحیه آنها را نگه داشت امید به آینده بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در مورد آزادگان فرمودند: "اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی اند و احرار جهان آن را زمزمه میکنند؛ مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای در حسرت مقام والایشان در حیرتند."
ایشان درباره آزادگان گفتند: "یکی از چیزهایی که دلهایتان را زنده و پر امید نگه میداشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید...."
نظر شما