فکر نمی‌کردم عکاسی را ادامه دهم

رضا نور بختیار پیشکسوت عکاسی در برنامه پنجشنبه های اصفهان از خاطرات خود سخن گفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، رضا نوربختیار پیشکسوت عکاسی است و با عکاسی از مناظر اصفهان در نوجوانی عاشق عکاسی شد، در کالج چاپ و هنرهای گرافیک لندن به آموختن عکاسی پرداخت و در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت و به عکاسی حرفه‌ای در زمینه صنعتی، هنری و تبلیغاتی پرداخته همچنین چهار کتاب به نام‌های «اصفهان موزه همیشه زنده»، «مهمانسرای عباسی»، «موزه‌ای درون موزه» و «اصفهان شهر هنر و صنعت» تألیف کرده است.

این عکاس پیشکسوت در نشست "پنج شنبه‌های اصفهان" اظهار کرد: ۱۲ ساله بودم که با یک دوربین جعبه‌ای شروع به عکاسی کردم و همۀ اتفاقات در چهارباغ می‌افتاد چرا که سال ۱۳۳۲ اصفهان شهر کوچکی بود و همه همدیگر را می‌شناختند.

وی افزود: عکس‌هایی که در آن سال با آزمون‌وخطا گرفته بودم به لئون میناسیان نشان دادم و او ظاهرشان می‌کرد او عکس‌های خوبی از اصفهان گرفته بود و یک مغازۀ عکاسی هم داشت، اما به من توصیه کرد که به‌جای عکاسی دکتر و مهندس شوم.

این عکاس ادامه داد: فکر نمی‌کردم که عکاسی را ادامه دهم، اما زمانی که در خیابان عباس‌آباد و در انجمن ایران و آمریکا به کلاس زبان می‌رفتم، مجله‌ای درباره عکاسی دیدم. هر روز با دیکشنری می‌رفتم و مطالب آن مجله را ترجمه می‌کردم تا بخوانم و به همین خاطر کتابدار انجمن، آن را به من هدیه کرد.

نور بختیار تصریح کرد: دیپلمم را از دبیرستان سعدی گرفتم البته افراد بزرگ و سرشناسی که این مدرسه در طول سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۳۹ تربیت کرد، کل دانشگاه‌های آزاد در طول این سال‌ها تربیت نکرده است.

این عکاس، با اشاره به ادامه فعالیت خود در رشته عکاسی، اضافه کرد: عشق عکاسی با من ماند و خانواده هم نسبت به آن جبهه نگرفتند اگرچه راضی هم نبودند. یک روز همراه پدرم به دیدن آقای طریقی که آن زمان عکاس معروف اصفهان بود رفتیم و ایشان به پدرم گفت "شما که آدم‌حسابی هستید و فرزندتان در حال گرفتن دیپلم است او را به فرنگ بفرستید تا دکتر یا مهندس شود، آخر عکاسی هم شد کار!؟"

نوربختیار ادامه داد: حتی لئون هم که یک دوربین کداک ۳۵ از او خریده بودم به من گفت عکاسی کار حسابی نیست و وقتی بعد از اتمام تحصیل در این رشته به ایران برگشتم و او را که در هتلی مشغول به کار بود ملاقات کردم گفت «کار خوبی نکردی که به حرف من گوش ندادی و عکاس شدی!»

وی افزود: وقتی خبر فوت لئون مانسیان را شنیدم متأثر شدم و از تهران به منزل او در اصفهان آمدم. خانواده‌اش برای بردن ارثیه آمده بودند. از پسرش خواهش کردم شیشه عکس‌هایی که لئون از اصفهان گرفته بود به من بدهند، اما گفت "آن وسایل را می‌گویی؟ ریختم توی چاه! " و به‌این‌ترتیب عکس‌های لئون از دست رفت.

این عکاس تصریح کرد: تحصیل در مدرسه عکاسی انگلستان و پادویی برای عکاسان دیگر به من چیزهای بسیاری آموخته و فکر نمی‌کردم که برای رشته عکاسی در ایران کار پیدا شود، اما وقتی از انگلستان برگشتم در ایران انقلاب صنعتی رخ‌داده بود و پیشنهادات کاری یکی پس از دیگری می‌رسید. از فرهنگ و هنر گرفته تا روزنامه کیهان و اطلاعات؛ اما به یک مؤسسه تبلیغاتی رفتم و برای آن‌ها از پیکان عکس گرفتم؛ بدون اینکه نور فلاش توی شیشه ماشین بیفتد و این تجربه‌ای بود که از همان پادویی در کنار عکاسان بزرگ در انگلستان آموخته بودم.

نور بختیاری ادامه داد: بعدازاین کار تبلیغاتی، عکاسی من از پروژه‌های عمرانی یکی پس از دیگری شروع شد و دفتری هم داشتیم که با ممیز، کیارستمی، دوایی و مثقالی در آن دورهم جمع می‌شدیم و کاوه گلستان نیز عکاسی را در همین دفتر یاد گرفت.

وی خاطرنشان کرد: بعد از انقلاب عده‌ای از ایران مهاجرت کردند اما به اصفهان آمدم و با اجاره آپارتمانی در خیابان شیخ بهایی به کارم ادامه دادم. در همین دوران بود که برای عکاسی از کارخانه فولاد مبارکه دعوت شدم.

کد خبر 410409

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.