به گزارش خبرنگار ایمنا، بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان، پذیرای هیچ فرد اضافهای نیست، اما از مادر امین خواسته تا برای آرامش خاطر او، در کنارش بماند.
دو هفتهای میشود که امین به دلیل خونریزی مغزی که منشا آن را مادرزادی میدانند، مستقیم از مدرسه به تخت بیمارستان منتقل شده است؛ خط آبی رنگ، ورودی شماره دو بیمارستان الزهرا(س) اصفهان را به پشت درهای ورود ممنوع ICU متصل میکند تا بهانه دیدار امین فراهم شود.
دیدنِ از دور امین هم غنیمت است زیرا پزشکان، اطرافیان را به جز مادر امین حتی از توقف کوتاه و چند ثانیه بالای تخت او، منع کردهاند؛ با این حال خمیدگی قد و قامت امین بر روی تخت و افتادن پارچه سفید بر روی چشمانش به خوبی نشان میدهد که او سردردهایی را تحمل میکند که همپای رویای یک کودک ۱۰ ساله نیست.
مادر امین که با بهبودیهای هرچند کوچک فرزندش کمی دل و دماغ صحبت پیدا کرده، میخواهد حرفهای ناگفته دوشنبه دو هفته پیش زندگی فرزندش "امین پوری رحیم" را اینجا، پشت درِ ورود ممنوع ICU بازگو کند.
نگران شدم
بعدازظهر دوشنبهای که قرار بود مانند تمام دوشنبهها، میزبان امین در خانهشان باشد: درست همان ساعتی که امین همیشه زنگ خانه را میزد، موبایلم زنگ خورد، شماره مدرسه بود، نگران شدم و سریع گوشی را جواب دادم؛ آقای داوودی معاون مدرسه گفت "خانم بچهتان آنفلوآنزا دارد؟" گفتم نه! هی حرفهایش را پیچاند، چند مرتبه گفتم "چی شده؟" تا آخر کار گفت "کنار حیاط استفراغ کرده بیایید ببریدش تا بقیه از او آنفلوانزا نگرفتهاند"؛ این حرفها را که شنیدم پیش خودم گفتم شاید امین دوباره سرما خورده یا دستش کثیف بوده کرده داخل دهانش برای همین مسموم شده چون بدن امین ضعیف است و مرتب سرما میخورد.
امین را صدا زدم
تلفن که قطع میشود، هول و هراس مادر، او را بدون تامل به پشت درِ مدرسه میرساند: آنقدر هول بودم که تا رسیدم دم در مدرسه ترمز دستی ماشین را هم نکشیدم و چندتا بچهای که آنجا بودند صدا زدند که ماشینم در حال حرکت است؛ برگشتم ترمز دستی را کشیدم و رفتم داخل حیاط مدرسه... لنگههای در بسته بود و فقط درِ کوچک مدرسه باز بود. تا رسیدم داخل حیاط، دو تا مادر، دوتا بچه و یک سرایدار مانده بودند و تمام مدرسه خالی بود؛ داخل حیاط دنبال امین میگشتم و صدا میزدم "امین کجایی؟" که از آن طرف پلهها سرایدار دو طرف کتفهای امین را گرفته بود و او را آورد.
در بررسی های میدانی ایمنا، حرفهای مدرسه هم با اندکی تفاوت همینها بود، اهالی مدرسه پیشتر گفته بودند بعد از آنکه سردردهای امین شدت گرفت و متوجه شدند این یک سردرد واقعی نیست، به خانواده اش اطلاع دادهاند.
با این حال مادر امین در گوشه حیاط مدرسه روایت تنهایی و در درد تابیدن فرزندش را اینگونه توصیف میکند: تا امین را دیدم، رنگ قرمز و آبی و سبز به صورتش بود، از خانه گواش آبی و سبز همراه داشت اما قرمز نه! اول فکر کردم قرمز هم از دوستانش گرفته و رنگها با هم قاطی شده است.
زمین خوردم
قبل تر مدیر مدرسه گفته بود رنگ قرمز صورت امین، همان گواش بوده است اما چندتا دانشآموز مدرسه که شاهد اتفاق بودهاند، گفتند که صورت امین خونی بوده است: تا گفتم "امین خوبی؟" یهو بچه افتاد کف حیاط و هی به خودش میغلطید و داد میزد "مامان سرم... سرم" رنگ و رو و لبهای امین سفید شده بود و من به این امید که آنفلوانزایی، مسمومیتی، چیزی گرفته هی به او میگفتم چیزی نیست، الآن میرویم بیمارستان و خوب میشوی.
ساعت از زمان تعطیلی مدرسه آنقدر فاصله گرفته که آدم چندانی دور و اطراف امین و مادرش نباشد تا هول این دقایق را با آنان شریک شود: آنقدر اعصابم خورد بود که زنگ زدم ۱۲۵ گفتم آمبولانس بفرستید، جواب داد ما آتشنشانی هستیم باید به ۱۱۵ زنگ بزنید! دوباره زنگ زدم به ۱۱۵ گوشی را دادم به یک خانمی که آنجا بود... خودم امین را بغل کردم اما در دستانم جا نمیشد، باهم خوردیم زمین... یکی از مادرها پتو پهن کرد تا امین را بخوابانیم که پدرش زودتر از آمبولانس رسید و او را به بیمارستان بردیم.
غش کردم
تا آن لحظه هنوز هم کسی نمیداند علت سردرد شدید امین چیست و در مدرسهای که مربی بهداشت دارد، این سردردها با آنفلوآنزا اشتباه گرفته شده است تا آنکه در بیمارستان، امین از حال رفت: هنوز هم نمیدانستم امین خونریزی مغزی کرده، فکر میکردیم آنفلوآنزایی چیزی گرفته تا اینکه روی تخت بیمارستان صدوقی چند مرتبه بلند گفت "سرم... سرم" و از حال رفت؛ گفتند باید برود سی تی اسکن... بعد از آن تا به من گفتند که بچه خونریزی مغزی کرده همان لحظه من خودم غش کردم.
مادر امین میگوید: هرچه سوال میپرسیدند که این بچه جایی زمین خورده؟ چیزی به سرش خورده؟ من فقط جواب میدادم "نمیدانم" واقعا هم نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود چون از اتفاقهای مدرسه خبر نداشتم و خود امین هم به یاد نمیآورد که چه اتفاقی افتاده است. از دوربینهای مدرسه هم هم خبری نیست! روز اول به ما گفتند که همه جای مدرسه دوربین دارد، اما حالا میگویند دوربینها فقط درِ مدرسه و نصف حیاط را میگیرد؛ نه داخل پلهها دوربین وجود دارد نه آبخوری و نه دستشویی!
بیشتر بخوانید:
حوصله نداشتم
سردردها که تشدید میشود، امین را به بیمارستان منتقل میکنند تا کم کم مدیر و معاونان مدرسه متوجه شدت مشکلی که برای امین پیش آمده می شوند: تا ۶ عصر معطل شدیم تا امین را منتقل کنند به بیمارستان الزهرا... همان ظهر از بس من در حیاط مدرسه جیغ زدم، معاون به مدرسه برگشت و مثل اینکه به مدیر و معلم نیز خبر داده بود؛ همین ساعتها بود که معلم امین زنگ زد، حوصله جواب دادن نداشتم، گوشی را دادم به خواهرم... به خواهرم گفته بود که امین حدود ۱۱ و نیم اجازه گرفته و گفته "سرم درد میکند" و چون زنگ هنر بوده و سرش درد میکرده معلم اجازه داده از کلاس بیرون برود.
او ادامه میدهد: خواهرم میپرسد پس از آن زمان تا ساعت یک بچه کجا بوده؟ که معلم پاسخ میدهد این دیگر به من ربطی ندارد و وظیفه مدیر است که بداند! من هرروز صبح بچه را با خوشحالی میفرستادم مدرسه چرا باید ظهر از کف حیاط جمعش کنم؟ چرا کسی پاسخ نمیدهد؟ اگر بچههای خودشان بود...
تردیدها نه تنها به زمان دقیق تشدید مشکل امین در مدرسه ختم نمیشود، بلکه تناقضهای موجود در کلام مدیر مدرسه نیز بر تردیدها میافزاید؛ سلام زاده، مدیر مدرسه پیشتر به خبرنگار ایمنا و در فاصله چند روز پس از اتفاقی که برای امین در مدرسه افتاد، گفته بود "حال امین خوب است و در چند روز آینده به مدرسه بازمیگردد" او حتی از زمان ملاقات با امین در بیمارستان شاهد آورده بود که آنقدر حال دانشآموز مدرسهاش روبراه است که درحال بازی روی تخت بیمارستان بوده است، موضوعی که سبب شگفتی مادر امین شده است: به من میگویند این خطر همیشگی است پس من چه شکلی این پسر را بفرستم از خانه بیرون؛ الآن مرفین دیگر جواب نمیدهد و کارش به متادون رسیده، چه شکلی مدیر مدرسه میگوید داشته بازی میکرده؟ مسئول فیزیوتراپی میگوید پاهایش خشکیده، چه شکلی بازی میکرده؟ وقتی که مدیر آمد بالای سر امین، او پایش را نمیتوانست تکان دهد اما تا امین صدای مدیر را شنید، داد زد "مامان این آقا کیه؟ نمیخواهم اینجا بماند! بگو برود بیرون" و مدام پاهایش را به تخت میکوبید. مدیر مدرسه حتی میخواست به او نزدیک شود، امین دوباره داد زد دست به من نزن و برو بیرون... جوری داد میزد که کادر بیمارستان هم فهمیدند! مادر امین مدعی می شود: از آن روز تابحال مادرهای زیادی به من گفتهاند که مدیر مدرسه دست بزن داشته و فحاشی میکند اما خودِ مدیر هیچ تعللی را نمیپذیرد.
تهدید میکند
وقتی حتی مشخص نیست چرا به یکباره امین دچار خونریزی مغزی میشود، کوچکترین ادعاها نیز میتواند اهمیت پیدا کند؛ اهمیتی که برای مادر امین چند برابر میشود: در گروه مادران، یکی از آنها نوشت که پسرش امین را دیده که خون دماغ شده و ازش پرسیده چی شده؟ امین جواب داده در پلهها زمین خوردهام؛ یکی دیگر از مادرها میگفت پای پسرم گرفته لبه درِ مدرسه و با پیشانی خورده زمین؛ مادر یکی دیگر از بچهها هم گفت پسرش و چندتای دیگر از بچهها دیدهاند که امین به کلاس برنگشته برای همین رفتند دنبالش؛ مدیر را صدا میکنند که "بیا امین حالش بد شده..." مدیر که میآید، هم امین را سخت دعوا میکند هم آنها را؛ بچهها گفتهاند که سیلی هم به امین زده است اما حالا آقای سلامی زاده مدیر مدرسه رفته همه همکلاسیهای امین را تهدید کرده که اگر کسی درباره پسرم حرف بزند از مدرسه اخراج خواهد شد.
اگر این ادعاها ثابت شود، به راحتی میتوان انگشت اتهام را به سمت مدرسه و شخص مدیر گرفت، تقصیری که شاید آینده یکی از دانشآموزان اصفهانی را در ابهام فرو ببرد بنابراین مدیر مدرسه باید پاسخگوی تناقضگوییهایش در خصوص ساعت رخ دادن اتفاق و علت آن باشد؛ از طرفی درحالی به خانواده دانشآموز گفته شده که دوربینها تنها بخشی از مدرسه را پوشش میدهند که مشاهده خبرنگار ایمنا از مدرسه خلاف آن است.
دوربینها در چند جهت مختلف نصب شده و تصاویر آن همگی بر روی یک نمایشگر در مقابل دیدگان مدیر مدرسه قرار دارد حال اگر با این امکانات سخت افزاری باز هم در تمام مدرسه پوشش تصویری وجود ندارد، عذر بدتر از گناه مسئولان مدرسه خواهد بود.
عارضه مادرزادی نیست!
نکته دیگر اینکه دانشگاه علوم پزشکی در خصوص آخرین وضعیت امین، در گفتوگو با ایمنا روند بهبودی او را مثبت اعلام کرده و بار دیگر مشکل او را مادرزادی خوانده که به یکباره خود را نشان داده است اما خانواده امین میگویند با نشان دادن ام ار آی دوم، پزشک فرضیه مادرزادی بودن این مشکل را رد کرده است.
به گفته آنها پزشک فعلا نظری نداده تا پس از دو ماه و انجام آنژیو تصمیم مجدد گرفته شود؛ اگر چنین فرضی مطرح شود، بیش از پیش مدرسه باید در قبال وضعیت کنونی امین پاسخگو باشد.
البته که مشخص نیست وقتی دوربینها چیزی را ضبط نکردهاند، مدیر مدرسه خود را مبرا از هر تقصیری میداند و دقیقا مشخص نیست این اتفاق چه زمانی برای امین رخ داده، چگونه باید به تردیدها در خصوص آنچه بر امین از صبح تا ظهر یک دوشنبه در مدرسه گذشته پاسخ داد؟
نظر شما