کوبیدن آخرین میخ‌ها بر تابوت صنایع دستی

دکان های قدیمی و سقف گنبدی شکل بازار علی‌قلی آقا تداعی‌گر قدمت و شکوه پایتخت صفوی است جایی که هنر در آن رشد کرد و استادان صنایع دستی روح را در آثار هنری خود دمیدند و حال در گوشه‌ای از این بازار ضرب آهنگ چکش یک استاد برروی فلز گوش را نوازش می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، هر روز استاد قلم‌زن با یاد خدا باز در مغازه را و کارش را شروع می کند مغازه ای که در هر گوشه آن نشانه ای از هنر یافت می‌شود و در گوشه ای از آن دوچرخه ای قدیمی مهمان همیشگی است و در هنگام ورود به دکان چشم را درگیر خود می کند.

در این روزها که شرایط اقتصادی، هنر را از سبد خانواده خارج کرده است هنوز چکش را کنار نگذاشته است و آرام آرام طرح را به جان فلز می‌ریزد، دست‌های سیاهش عمر فعالیت در این حیطه را فریاد می‌زند، او که حال از پستی و بلندی روزگار دلخسته است عینکش را از روی چشمانش برمی‌دارد و می‌گوید " زمانی که پول در جیب مردم نیست خلاقیت در هنر جایگاهی ندارد."

منصور حافظ پرست، که متولد سال ۱۳۲۴ است و به گفته خود از سن ۱۳ سالگی وارد عرصه قلمزنی شد و کم کم به این هنر علاقه مند و در سن ۲۵ سالگی کارمند بانک شده و مدتی ترک قلمزنی کرد ولی دوباره بازگشته، صبح ها در بانک و بعد از ظهر ها درکارگاه قلمزنی فعالیت می‌کرده و بعد از بازنشستگی نیز قلمزنی می‌کند و حال در مغازه دلنشینش در بازار علیقلی آقا از پستی و بلندی روزگار می‌گوید.

به مغازه پر از خاطرات اش می‌نگرد دستی بر پیشانی پر چین و چروک و موی سپیدش که نشان از راه و رسم سخت روزگار است، می‌کشد بر سفره قلمزنی شده پشت سرش که تکیه گاه لوح ها وتقدیر نامه هایش است تکیه می‌دهد و می‌گوید: " شغل خانوادگی و پدری ام با سابقه  ۱۲۰ ساله قلمزنی بوده و من از شش سالگی به دنبال پدر می‌رفتم و بعد از تحصیل دوران ابتدایی در کارگاه پدر مشغول کار شدم."

گویا خاطرات خوشی برایش تداعی شده که با لبخند می‌گوید:"شصت سال از خلق اولین اثرم می‌گذرد و به یاد ندارم که در آن زمان چه آثاری خلق کردم چرا که در آن زمان در کارگاه پدرم خلق اثر به صورت مشترک صورت می‌گرفت و انفرادی نبود، بعد از بازگشت فاصله زمانی که ترک قلمزنی کردم و شروع به کار انفرادی کردم، برای اولین بار چند قندان را به صورت انفرادی ساختم."

او که قلمزنی را زندگی کرده است هنرقلمزنی را "ایجاد طرح ها و نقوش انسانی گیاهی حیوانی روی فلزاتی که خاصیت چکش کاری داشته باشند و به وسیله قلم های فولادی ایجاد می‌شوند" تعریف می‌کند.

حافظ‌پرست معتقد است که صنایع دستی در شرایط اسفناک قرار دارد و شرایط اقتصادی باعث حذف نقره از صنایع دستی شده و بر مس و برنج کم و بیش فعالیت هایی صورت می‌گیرد، اما با خبر های ناخوشایندی که از دولت می‌شنویم احساس میکنم آخرین میخ ها بر تابوت صنایع دستی کوبیده می‌شود."

با دستی که انگشتر عقیقش در آن خودنمایی میکند چکشش را در دست می‌گیرد و تلاش دارد دوباره میخ را بر جان فلز بکوبد و می‌گوید: "اگر این شرایط ادامه داشته باشد اقشار ضعیف جامعه که  در صنایع دستی فعالیت می‌کنند دیگر امیدی به ادامه راه نخواهند داشت چراکه تنها دلخوشی شان  یک معافیت مالیاتی بود که متاسفانه زمزمه های دولت را می‌شنویم که حذف می‌شود، همچنین هنرمندان صنایع دستی از سویی دیگر دلخوش به بیمه بودند اما به دلیل تضاد هایی که بین دولت و سازمان تامین اجتماعی است قربانی اختلاف میان این دو ارگان شده‌اند."

او که به مشکلات هنرمندان صنایع دستی واقف است برای بیان  درد آن ها زبان به سخن می‌گشاید: "در این وضعیت نابهنجار کسادی و رکود بازار کاهش قدرت خرید مردم، مسایل مربوط به بیمه و حذف معافیت مالیاتی هنرمندان، ایجاد خلاقیت و نوآوری مسئله ای بی اهمیت است و هنرمند انگیزه و رغبت برای خلاقیت و نوآوری ندارد چراکه دل و دماغ  کار کردن ندارند."

این هنرمند  پیشکسوت که از شرایط موجود دلی خون دارد با ابراز تاسف به مسئولان می‌گوید: "مسئولان  می‌گویند می‌خواهیم قدرت خرید مردم را بالا ببریم بااین بودجه این معادله چند مجهوله را چگونه حل میکند؟،بااین شرایط اگر قدرت خرید بالابرود که انگیزه ای برای تولید کننده ایجاد شود همچنین مسئولان اگر راهکاری دارند باید به مردم بگویند راهکارشان چیست چراکه غیر از پنج درصد از مردم که به صورت کلان مصرف می‌کنند دیگر اقشار جامعه با مشکلات سر و کله می‌زنند و حتی اگر من هنرمند خلاقیت به خرج بدهم خریداری وجود ندارد."

حافظ‌پرست با مطرح کردن این سوال ذهن را به چالش می‌کشد که جایگاه صنایع دستی در کجای سبد خانوار قرار دارد؟ او خود پاسخ این سوال را می داند و می گوید: "درد مردم را می‌دانم و هنر صنایع دستی در ته این سبد قرار دارد اگر پولی باقی بماند صنایع دستی را برای تزیین یا هدیه دادن میخرند."

خورشید غروب کرده است و استاد دیگر چکشش را آرام روی زمین می گذارد نوای اذان وقت نمازرا گوشزد می‌کند نگاهش سمت بازار می‌رود و گویا دلش به جوش است که زودتر به مسجد برود، تنها از اگر ها می‌گوید تا به نماز اول وقت برسد: "اگر در بازار مصرف کننده کالا را بخرد و پول در بازار کار به چرخش دربیاید تولید کننده هم انگیزه تولید کالا را پیدا میکند و هم با سلایق مردم خود را هماهنگ می‌سازد، خلاقیت براساس سلایق مردم است و اگر سلیقه مردم خلاف نظر من باشد هیچوقت از من خرید نمی‌کنند."

گزارش از: زینب عظیمی_ خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 401092

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.