از همراهی خانواده تا مشارکت اجتماعی

دانش آموز باید هم پایه رشد تحصیلی از جنبه‌های مختلف نیز رشد کند؛ مدرسه می‌تواند عرصه‌ای برای مسئولیت پذیری، تعهد اخلاقی و مشارکت اجتماعی دانش آموزان به فراخور پایه تحصیلی‌شان باشد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، عموما در ذهن ما نظام آموزشی را یک نظام ناکارآمد جلوه کرده و تصور می‌کنیم که ماحصل آن دانش آموزانی هستند که به جای فراگیری مهارت‌های اجتماعی صرفا حفظ کردن دروس را آموخته‌اند.

فارغ از نگاه سیاه و سفید به این موضوع و جدای از قضاوت درباره درستی یا نادرستی این فرضیه، مهم‌ترین امر یافتن راهکار برای پویاتر شدن نهاد آموزشی کشور است که در نهایت به رشد دانش آموزان در جنبه‌های مختلف می‌انجامد.

برای دانستن چگونگی تحقق این امر و رسیدن دانش آموزان به نقطه مطلوب رشد اجتماعی و اخلاقی و دوری از ناهنجاری‌های موجود در زندگی اجتماعی و فردی دانش آموز، گفت‌وگو کرده‌ایم به شیرین یزدانی، روانشناس تربیتی که در ادامه می‌خوانید:

آیا نظام آموزشی به تنهایی می‌تواند در کاهش ناهنجاری‌های قشر دانش آموز موثر باشد؟

بدون شک نظام آموزشی زمانی که با خانواده به صورت توأمان همراهی کند، نقش موثری در کاهش ناهنجاری‌هایی نظیر ترک تحصیل و روی آوردن به مواد مخدر خواهد داشت و از سوی دیگر باید به این نکته هم بیش از گذشته توجه کرد که در سالیان گذشته، مدرسه محلی برای انتقال دانش درسی به دانش آموزان بود، اما امروز وضع با گذشته خیلی فرق کرده و با توجه به هجمه‌های مختلف فرهنگی و ورود گسترده اطلاعات و فناوری در زندگی روزمره باید مثلث معلم، مدرسه و کتاب در کنار هم حفظ شده و مهارت‌های زندگی و اصل ورود به اجتماع را به دانش آموزان بیاموزند. به عبارت دیگر این مسئله دارای اهمیت است که مدرسه علاوه بر دغدغه برای یادگیری دانش آموز، ضامن رشد اجتماعی، سلامت و ارتقاء مهارت‌های رفتاری، فکری و عملی اوست.

در همین حال خانواده دانش آموز نیز نقش حلقه مکمل را برای انتقال مباحث آموزشی به فرزندانشان بر عهده دارند و از آنجایی که اولین مکتب تربیتی برای فرزندان، خانواده محسوب می شود باید در این محیط مسئله پرورش در کنار امور فرهنگی و آموزشی مورد توجه قرار گیرد. نگاه به مقوله تربیت باید نگاهی یکپارچه باشد و نه تنها آموزش و پرورش و خانواده بلکه لازم است همه نهادهای تربیتی خود را نسبت به این مسئله مسئول بدانند. 

نقش آفرینی خانواده باید چگونه باشد؟ والدین چگونه می‌توانند مستقلانه بر تربیت دانش آموزان تاثیر بگذارند و از سوی دیگر تداخلی در وظایفشان با نظام آموزشی ایجاد نشود؟

ار آنجا که نهاد خانه و مدرسه هر دو وظیفه تعلیم و تربیت فرزندان را بر دوش دارند لذا ارتباط بین این دو نهاد تربیتی لازم و ضروری به نظر می‌رسد زیرا نه مدرسه می‌تواند بدون همکاری خانواده ها رسالت تعلیم و تربیت خویش را به شکل صحیح اجرا کند و نه خانواده ها می توانند بدون ارتباط مستمر با مدرسه در جهت تربیت صحیح و رفع مشکالت تحصیلی فرزندان خود اقدامی مناسب انجام دهند؛ بنابراین قبل از هرچیز باید این ارتباطات تقویت شود.

ارتباط بین این دو نهاد باعث ایجاد یک نوع هماهنگی در هدف‌ها، روش‌ها و انتظارات تربیتی و آموزشی بین خانه و مدرسه می شود. حسن این هماهنگی این خواهد بود که از بروز تضادها و دوگانگی‌ها و تعارض‌ها در امور تحصیلی و تربیتی دانش آموزان که موجب بروز سرخوردگی، دلزدگی و افسردگی در آنان می شود، جلوگیری می‌کند.

ارتباط با مدرسه به این دلیل نیز که موجب می گردد تا والدین از وضعیت تحصیلی و نیازهای فرزندانشان بهتر و بیشتر آگاه شوند مورد توجه است؛ برخی والدین به دلیل عدم آشنائی کافی با نیازهای واقعی و ویژگی‌های سنی فرزندانشان در سنین مختلف و عدم اطلاع از وضعیت تحصیلی آنان نمی‌توانند نقش‌های نظارتی و حمایتی خود را به طرز صحیحی اجرا نمایند و نه تنها موجب بروز افت تحصیلی در دانش آموز می‌شوند بلکه روز به روز از فرزندانشان نیز به دلیل عدم شناخت کافی از آنان فاصله می‌گیرند..

تحقیقات نشان داده که رابطه نزدیک و تنگاتنگ والدین و کادر مدرسه می‌تواند به مقدار قابل توجهی بر آگاهسازی آنان در پیشگیری از اختلالات عاطفی دانش آموزان کمک کند و در بهبود فرآیند آموزش و پیشرفت تحصیلی موثر باشد.

این نکته نیز حائز اهمیت است که نباید تضادی در شیوه‌های آموزشی و تربیتی میان اولیا و مربیان وجود داشته باشد، بنابراین تماس اولیا با معلمین به منظور شناخت علل ناسازگاری و برخورد مناسب با دانش آموزان به میزان زیادی بر رشد شخصیتی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تاثیرگذار است.

موضوعی که مدارس به خوبی به آن می‌پردازند آموزش مواد درسی به دانش آموزان است. در این میان موضوعات تربیتی مورد غفلت قرار می‌گیرد؛ چه لزومی دارد که تعلیم و تربیت همراه با یکدیگر رشد دانش آموز را رقم بزنند؟

از نظر مفهومی میان تعلیم و تربیت تفاوت وجود دارد. با این حال، وجود تفاوت به معنای عدم وجود رابطه میان این دو مفهوم نیست و پذیرش فرض وجود تمایز مفهومی میان این دو، مانعی برای پذیرش وجود رابطه میان آنها نخواهد بود. 

به یک معنا تربیت به فرآیند پرورش جنبه‌های عقلانی، اخلاقی، اجتماعی و جسمی است. در این تعریف، پرورش در متن آموزش قرار دارد و به منزله تار و پود یک مفهوم واحد تلقّی می‌شود. در واقع، پرورش موضوع آموزش است و هیچ آموزشی بدون پرورش معنا ندارد و هیچ پرروشی هم بدون آموزش تحقق نمی‌یابد

دانش آموز باید هم پایه رشد تحصیلی از جنبه‌های مختلف نیز رشد کند؛ مدرسه می‌تواند عرصه‌ای برای مسئولیت پذیری، تعهد اخلاقی و مشارکت اجتماعی دانش آموزان به فراخور پایه تحصیلی‌شان باشد.

یکی از مهمترین اهداف تعلیم و تربیت، اجتماعی کردن دانش آموزان است، نقش مدارس در این خصوص چیست؟

اجتماعی کردن دانش آموزان یعنی آماده کردن آنان برای شرکت فعال و سازنده در زندگی اجتماعی، کسب آگاهی نسبت به حقوق اجتماعی خود و بهره برداری صحیح از آن، احترام به حقوق دیگران و همکاری با سایر افراد جامعه است، یکی از شیوه های گرایش دانش آموزان به فعالیت ها و تصمیم‌گیری‌های اجتماعی، مشارکت آنان در گروه ها و شوراهای متشکل از همسالان در مدارس است. 

از مولفه های بسیار مهم مدارس دموکراتیک، مشارکت فعالانه همه اعضاء و تصمیم‌گیری جمعی است که پیش نیاز آن وجود یک نظام آموزشی غیرمتمرکز است که مشارکت مردم در امر آموزش و پرورش را می‌طلبد.

تحقیقات نشان داده دانش آموزانی که در انتخابات شورای دانش آموزی کاندیدا می‌شوند از لحاظ وضعیت تحصیلی در حد مطلوبی قرار دارند که این رابطه دوسویه خواهد بود و چنین مشارکت‌هایی قطعا بر عملکرد تحصیلی دانش آموز تاثیر مثبت خواهد گذاشت.

شایسته است که در مواردی به دانش آموزان، در حدود توانایی آنان مسئولیت بدهیم؛ برخی از مدارس یک یا چند روز سال دانش آموزان را به جای کادر مدرسه قرار می‌دهند تا آنان برای چند ساعت هم که شده مسئولیت یک نقش بزرگتر را تجربه کنند.

این نقش آفرینی تا چه حد به زندگی دانش آموز در بزرگسالی کمک می‌کند؟

مسئولیت پذیری اجتماعی یعنی هماهنگی با قوانین اجتماعی و برآورد ساختن انتظاراتی که جامعه از فرد دارد، یکی از مهمترین و هدفمندترین بخش‌های تربیت انسان است که نظام آموزشی نباید از آن غافل شود.

اثرات مسئولیت پذیری اجتماعی را به گونه ای همه جانبه می توان در زندگی دانش آموزان و در ابعاد مختلف فکری، اجتماعی، مذهبی، هنری و اخلاقی آنان مشاهده کرد. بنابراین آموزش مسئولیت پذیری در مدارس بر آگاهی دانش آموزان از مشکلات محیط اطراف خود می افزاید.

این امر باعث می شود تا کودکان از ابتدا با تمرین فعالیت‌های مدنی در مدرسه، برای زندگی جمعی در جامعه مدنی و ایفای نقش فعال تر شهروندی و مشارکت همه جانبه در سرنوشت خود، مدرسه و جامعه آمادگی الزم را کسب کنند.

باید بدانیم که زندگی مدنی صحنه ای از تبادل وتعامل بوده، شرط بقاء و تداوم زندگی مدنی، همکاری، مشارکت و سازگاری مردم یک جامعه با یکدیگر است. از جمله مسئولیت‌های اساسی قابل توجه در برنامه های درسی رشد دهنده مسئولیت‌های اجتماعی، مسئولیتهای مدنی هستند که باید در خلال آنها، مخاطبان برنامه های درسی نسبت به اتکاء متقابل انسانها به یکدیگر و ضرورت اجتناب ناپذیر زندگی مشترک گروهی، اطلاعات لازم را به دست آورند.

دانش آموز باید درک کند که امروزه زندگی مدنی مستلزم رعایت حقوق سایرین، کمک به نیازمندان و تحمل دیگر شهروندان است، چرا که هیچ کس نمی‌تواند جدا از دیگران زندگی کند، پس باید یاد بگیرد با آن‌ها و همراه آن‌ها در محیط‌های جمعی با رعایت قانونمندی‌های اجتماعی به حیات خویش ادامه دهد. لازمه این امر درک حقوق شخصی و اجتماعی افراد جامعه است که مدارس در آموختن آن بسیار نقش دارند.

نقش خانواده در این زمینه چگونه است؟

مسئولیت امری ارثی نیست؛ بلکه باید از طریق تجربه آموخت و این حس زمانی در کودک پدید می‌آید که به او مسئولیت داده شود؛ اثربخشی و بازخورد پاسخ‌های خویش را دریافت کرده و در زمینه راه‌های گوناگون که در سایر موقعیت‌ها مناسب هستند نیز اطلاعاتی داشته باشد.

بنابراین سخن این اتفاق در خانه نیز می‌تواند تکرار شود؛ به‌طور مثال مراقبت از برادر و خواهر خردسال را به دانش آموزان کوچکتر بسپاریم، مسئولیت آب دادن به گلدان ها را از او بخواهیم. انجام یک کار خانوادگی و یا یک مسئولیت دیگر را از او طلب کنیم.

بنابراین همیشه در هر شرایطی، باید به دانش آموزان کمک کرد تا مسئولیت رفتار خود را به عهده بگیرند. مسئولیت پذیری آدمی را به تحرک و فعالیت وامی دارد. به جای کمرویی و تزلزل، روح امید و نشاط را تقویت می کند و در نتیجه روحیه اعتماد و اتکا به نفس آنان فزون تر خواهد شد.

محول کردن این مسئولیت‌ها به دانش آموز باید به چه طریقی صورت گیرد؟

در دادن مسئولیت به کودکان باید به آهستگی پیش برویم و هرگز زودتر از موعد، بار سنگین و اضافی بر دوش دانش آموزان نگذاریم و به تدریج و همزمان با رشد و بلوغش به او مسئولیت‌های سنگین تری در زمینه انجام کارها در خانه و مدرسه محول کنیم.

از طرفی سبک‌های فرزند پروری نیز در این امر موثر خواهند بود؛ دانش آموزای که واﻟﺪﻳﻦ استبدادی دارﻧﺪ یعنی والدین خودکامه و مستبد که به‌طور مطلق به قدرت خارجی وابسته‏‌اند در ﻣﺪرﺳﻪ ﻋﻤﻠﻜﺮد خوبی ندارند. در شیوه استبدادی، واﻟﺪﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺧﺎﺻی را اﻋﻤﺎل کرده و از بچه‌ها اﻧﺘﻈﺎر دارﻧﺪ ﺗﺎ از آن ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺑﺪون ﻫﻴﭻ توضیحی اﻃﺎﻋﺖ کرد و در ﻣـﻮرد اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا بچه‌ها ﺑﺎﻳﺪ ﻗواﻧﻴﻦ را اﻃﺎﻋـﺖ ﻛﻨﻨـﺪ ﺗﻮﺿﻴﺢ کمی می‌دهند.

در مقابل واﻟﺪﻳﻦ ﻗﺎﻃﻊ بچه‌هایی دارﻧـﺪ ﻛـﻪ اﻏﻠـﺐ ﺳـﺎزﮔﺎر، خوشرو، مسئولیت‌پذیر و متکی‌به‌خود ﻫﺴﺘﻨﺪ و جهت‌گیری‌هایشان ﺑـﻪ ﺳـﻤﺖ پیشرفت است. چنین دانش آموزانی وﻗﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﻦ ﻧﻮﺟﻮاﻧی می‌رسند، به‌طور قاطعانه رﻓﺘﺎر کرده و ﺧﻮﻧﮕﺮم و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ هستند. در اﻳﻦ خانواده‌ها ﺑﻪ اﺳﺘﻘﻼل ﻓﺮدی تأکید می‌شود، ﺑﺪﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ هریک از اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده دارای وﻇﺎﻳﻒ و مسئولیت‌های متفاوتی ﻫـﺴﺘﻨﺪ؛ بنابراین ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﺎم اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده، با مسئولیت‌پذیری ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎی ﻓﺮدی ﺧﻮﻳﺶ را اﻧﺠﺎم دﻫﻨﺪ ﺗﺎ درنهایت، ﻛـﺎرﻛﺮد ﺧـﺎﻧﻮاده ﻣﺨﺘﻞ نگردد.

گفت‌وگو از: علی یگانه نسب- خبرنگار سرویس جامعه ایمنا

کد خبر 395553

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.