آتشی که دامان یک پاکبان را گرفت

«پدرم با شکست مالی سنگین مواجه شد و کامیون و منزل خود را از دست داد، تمام امیدش به این بود که از مزایای بازنشستگی و بیمه استفاده کند برای همین از دو سال پیش در شهرداری منطقه هشت مشهد به عنوان راننده کامیون‌ آبیاری فضای سبز مشغول به کار شد.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، سپیده دم دهمین روز از اولین ماه پاییز بود که آرامش و سکوت نیمه شب با صدای چند گلوله فروریخت؛ صدای گلوله لحظه به لحظه نزدیک‌تر می‌شد، تعقیب و گریز پلیس و سارقان از خیابان های اصلی به خیابان فرخی از خیابان‌های فرعی بلوار رسید؛ درست جایی که پاکبان مشهدی حضور داشت؛ چند گلوله اول به اطراف خودرو اصابت می‌کند، اما یکی از گلوله‌ها درست در وسط قفسه سینه پاکبان جای می‌گیرد تا شب پاییزی خوابی ابدی برایش رقم بزند.

کم نیستند مردانی همچون «رجب فیضی‌پور» که برای امرار معاش شب‌ها تا صبح بیدارند و چه بسا مجبورند روزها نیز کار کنند و با دستانی پینه بسته برای بدست آوردن رزق حلال تلاش کنند؛ همسرش «بی‌بی شهربانو» اینچنین از همسرش می‌گوید: «همسرم مردی خوب، زحمتکش و صبور بود؛ از بچگی کار می‌کرد تا دستش جلوی کسی دراز نباشد و پول حلال بگیرد؛ روزها و شبها زحمت کشید واقعا روزگار بی‌وفاییست...»

او از نیروی انتظامی انتظار دارد عدالت را در ارتباط با حادثه مرگ همسرش اجرا کند: «فرمانده عملیات شب حادثه به ما گفته دادستان و یکی از قضات دادگستری مشهد به شدت پیگیر مسئله تا حصول نتیجه هستند.»

مهدی یکی از پسران مرحوم فیضی پور از پدرش می‌گوید: «پدرم انسان زحمتکشی بود، سالها در جاده‌ها با کامیون کار می‌کرد، ورشکسته شد کامیون و منزلش را از دست داد، تمام امیدش به این بود که از مزایای بازنشستگی و بیمه استفاده کند برای همین از دو سال پیش در شهرداری منطقه هشت مشهد به عنوان راننده کامیون‌ آبیاری فضای سبز مشغول به کار شد.»

او ادامه می‌دهد: «شب هایی که آبیاری فضای سبز انجام می‌داد، شب بعد کامیون برای کار کردن نداشت، به خاطر همین مشغول نظافت و هرس گل و گیاهان می‌شد؛ شب حادثه نیز یکی از شب‌هایی بود که پدرم نظافت معابر را انجام می‌داد؛ شبی که صبح شد و پدر نیامد من شهرستان اسفراین بودم، اما آنطور که فرمانده عملیات شب حادثه برایم تعریف کرد، ماجرا اینگونه بوده که ماموران کلانتری الهیه مشهد به دو سارق زن و مرد مسلح که با یک خودرو پژو ۴۰۵ سرقتی حرکت می‌کردند مشکوک شده و پس از تعقیب و گریز از محدوده الهیه وارد شهرک ناجا، پس از آن به بلوار وکیل آباد و سپس به محدوده کلانتری هفت تیر رفتند تا اینکه در خیابان فرخی به خیابان‌های فرعی بلوار بهار مشهد که پدرم مشغول نظافت بود، رسیدند و درگیر شدند.»

«آن هنگام پلیس پس از هشدار، حدود ۱۰ تیر به سمت سارقان  شلیک می‌کند که همه آنها به خودرو سارقان خورد جز یکی که به قلب پدرم اصابت کرد؛ پدرم ساعت دو نیم مصدوم شد و ۱۵ دقیقه بعد به بیمارستان امام حسین(ع) مشهد منتقل شد؛ ساعت سه و نیم بامداد وارد اتاق عمل شد و متأسفانه بر اثر شدت جراحت ساعت ۱۰ و نیم صبح جان خود را از دست داد.»

مهدی از رفتار پدرش در خانواده می‌گوید: «پدرم همیشه سعی می‌کرد مشکلات زندگی و دغدغه‌های فکری خودش را در خانه بروز ندهد، اگر مشکلی پیش می‌آمد بیشتر ترجیح می‌داد خودخوری کند؛ من پسر بزرگ خانواده بودم و با او رابطه بسیار خوب و رفاقتی داشتم، گاهی با هم خلوت می کردیم و از مشکلاتمان می‌گفتیم، واقعا حیف شد که پدرم را به این زودی از دست دادیم...»

او از خانواده‌اش می‌گوید: «ما ۱۲ خواهر و برادر هستیم و به پدرمان افتخار می‌کنیم که در تمام این سالها با سختی ما را به ثمر رساند، ما از پدر یاد گرفتیم که باید نان بازوی خود را بخوریم و خیلی زود وارد بازار کار شدیم.»

گفت و گو از راضیه کشاورز، خبرنگار سرویس کلانشهر خبرگزاری ایمنا

کد خبر 392371

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • یک مخاطب IR ۱۳:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۸
    0 0
    هر چی سنگه پیش پای آدم لنگه
  • یک شهروند مشهدی GB ۱۴:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۸
    0 0
    آدم اینو ببینه یا فیلم های پلیسی شون رو که مثلا مو لا درز عملیات هاشون نمیره بدبخت این بنده خدا که قربانی چه چیزی شد پلیس باید جوابگوو باشه
  • حسین IR ۱۵:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۷/۲۶
    0 0
    زندگی همینه فقط تاشقایق هست باید زندگی کرد مهدی جونم تو هم زندگی کن وشکایتت را نزد خدا ببر