منفعت فردی کورسوی تئاتر خردورزی را ازبین می‌برد

تماشاخانه اصفهان، این روزها میزبان نمایش "کُلاغ ها" است. نمایشی به نویسندگی و کارگردانی سعید محسنی، که روایتگر داستان کمتر شنیده شده ای از تلاش برای رسیدن به آروزها، آن هم از راهی عجیب و افسانه ای است. افسانه ای که در تاریخ زیاد شنیده شده است اما شاید کمتر کسی به آن اهمیت داده باشد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، کُلاغ‌ها،  داستان دو مرد با لهجه اصفهانی است که در آرزوی رسیدن به تکرار این افسانه تمام انرژی و وقت خود را برای تماشای دو پرنده صرف کرده اند. داستانی که در قالبی کمدی خنده بر لب تماشاگران می آورد و سر بزنگاه لبخندها را روی لب خشک می کند. «کلاغ‌ها»، درامی اجتماعی با مؤلفه‌های کمدی گروتسک است. کمدی گروتسک یا به عبارتی کمدی هولناک؛ گونه ای از اجرا است که در عین حال که برای مخاطب حالت طنز دارد، رگه‌هایی از ترس و سؤال را هم برای او به وجود می‌آورد و تماشاگر، دچار تردید می‌شود که باید به این موضوع بخندد یا از آن بترسد. غلام و سلیم دو کارکتر اصلی نمایشنامه "کُلاغ ها"، در جهانی که انگار همه بود و نبودش به ممکن شدن و دیدن یک لحظه خاص وابسته است، زندگی مسالمت آمیز اما دشواری را برای برآورده شدن آرزوهایشان تحمل می کنند آرزوهایی که تحققشان تنها بر اعتبار یک افسانه استوار است. اما آرامش این جهان معیوب با ورود دختری که اعتبار افسانه ها و آرزوهایشان را زیر سؤال می برد پایدار نخواهد ماند.

خبرنگار ایمنا با سعید محسنی کارگردان این نمایش گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید:

نمایشنامه "کُلاغ ها" یک سوژه عادی ندارد، چه شد که داستان آن نوشته شد و ایده اولیه چگونه در ذهن شما ایجاد شد؟

دوستی از من خواسته بود که برای او نمایشنامه ای بنویسم، اما من عناصری که ایشان پیشنهاد داده بود تا کنار هم بچنیم را نتوانستم همگن کنم و نوشته من نتوانست رضایت ایشان را به دست بیاورد. یکی از این عناصر دنیای عجیب کلاغ ها بود. ماجرا از این موضوع گذشت و من چون معمولا برای کارهایم یک پروسه پژوهشی تعریف می کنم مطالعه ای بر روی دنیای کلاغ ها داشتم و بین مطالب مختلفی که به کلاغ ها مربوط می شد افسانه هایی که در رابطه با دنیای کلاغ ها وجود داشت توجهم را جلب کرد. با توجه به شرایط اجتماعی امروز که به نوعی همه ما به آن مبتلا هستیم ایده اولیه این نمایشنامه شکل گرفت. فکر می کنم سه یا چهار نسخه متفاوت از این نمایشنامه خلق شد تا به نسخه اجرایی امروز رسید.

حقیقت دارد که این متن را شش سال پیش نوشته اید و ابتدا برای احسان جانمی نوشته شده بود؟

نه اصلا اینطور نبوده است. در واقع پیشنهادی که به آن اشاره کردم از سوی فریدالدین سلیمانی به من شد و متن را در واقع برای ایشان نوشتم. اما متن تمام شده را آقای جانمی خواندند و خواستند که آن را اجرا ببرند.

چه شد که این اتفاق نیفتاد و متن بواسطه ایشان کارگردانی نشد؟

ایشان متن را کارگردانی و برای اجرا آماده کردند اما پیش شرط ها و قرارهایی بین ما گذاشته شده بود که هیچکدام عملی نشد و طبق  قراری که گذاشته بودیم، ‌اگر پیش شرط ها عملی نمی شد، من حق داشتم اجازه اجرا به ایشان ندهم. همین اتفاق هم افتاد.

همین موضوع باعث شد تا چند سال از نوشتن تا اجرایی شدن متن فاصله بیفتد؟

خیر متن آماده شده بود، اما من فرصت اجرای آن را پیدا نمی کردم. من رمان این واقعه را هم نوشته ام و قرار است در نشر چشمه منتشر شود. عملا در این شش سال من از این متن دور نبوده ام به خصوص که احساس خوبی نسبت به قصه دارم. در ورژن دیگر آن را تبدیل به رمان کردم و با همین نام یعنی "کُلاغ‌ها" قرار است که منتشر شود. بعد از اتمام نگارش رمان یک بار دیگر احساس کردم که برای به صحنه بردن متن خیلی شوق دارم و برای همین کارگردانی آن را شروع کردم.

چطور به انتخاب واژه "کُلاغ ها" برای نام اثر رسیدید؟ در توضیح مسئول دفتر تخصصی تئاتر در مورد این کلمه خواندم که این واژه در فرهنگنامه دهخدا؛ کنگره مقبره تعریف شده است؟ منظور شما از این نامگذاری همین تعریف بود؟

در حقیقت ابتدا اسم نمایشنامه "وقتی با هیچکس جز خودمان نیستیم، ‌کجا هستیم" بود. این اسم را بسیار دوست داشتم اما به دلیل اینکه این نام در فرآیند تجاری و جذب مخاطب ممکن بود موفق نباشد، ‌به پیشنهاد دوست بزرگوارم احمدرضا رافعی که ایشان هم این متن را خیلی دوست داشت و یکی دوبار هم برای اجرایی کردن آن اقدام کرد اما به دلایلی ممکن نبود، ‌اسم را به "کُلاغ ها" تغییر دادیم. که در مرحله اول برای ما معنی خاصی نداشت و ترکیبی از کلمه کلاغ و الاغ بود. به عمد هم هیچ معنایی مد نظر ما نبود یعنی به دنبال کلمه ای می گشتیم که هیچ معنایی ندهد. اما گویا دوستان در جستجوهایی به معنای "کنگره های مقبره های مشاهیر" برای این واژه رسیده بودند. نقل قولی که در فرهنگنامه دهخدا از یک فرهنگنامه خیلی قدیمی شده است. این تعریف هم بد نبود، چون از آنجا که ما هیچ معنایی در نظر نداشتیم، پس معنای بی ربط هم می توانست انتخاب خوبی باشد.

در اجرای "کُلاغ ها" بازیگران از لهجه اصفهانی استفاده می‌کنند. چه دلیلی برای این اشاره جغرافیایی وجود دارد و آیا در متن، چه در نمایشنامه و چه در رمان هم، دیالوگ ها با لهجه نوشته شده اند؟

خیر در رمان و نمایشنامه هیچ تاکیدی بر روی لهجه نبوده است و زبان متن جهانشمول‌تر است. اما استفاده از لهجه اصفهانی در صحنه تئاتر افت هایی را به این لهجه متوجه کرده است که گویی این لهجه صرفا  می تواند موجب کمدی کلام باشد. برای من این موضوع یک مسئله بود که این لهجه، لهجه ای است که مردم با آن زندگی می کنند، عاشقی می کنند، ‌ معامله انجام می دهند، ‌سوگواری می کنند، چگونه است که این لهجه زندگی و کوچه و بازار و خیابان وقتی روی صحنه می آید اینقدر درشتنمایی می شود و تا این اندازه کارکرد کلیشه ای در زبان نمایش پیدا می کند؟ در نهایت با توجه به متن که اشاره ای دارد به تاثیر کلاغ در تاریخ اصفهان احساس کردم، می توان دراین موقعیت از لهجه استفاده درست داشت. خیلی خوشحالم از این انتخاب، ‌ به ویژه در لحظه پایانی که ما کماکان این لهجه را داریم اما دیگر با یک واقعه کمیک مواجه نیستیم.

با این وجود آیا هیچ نگرانی بابت محدود شدن مخاطب به دلیل وجود لهجه و سخت درک شدن و فهم دیالوگ ها نداشتید؟

نگرانی من بابت محدودیت تماشاگر نبود، ‌ بلکه بابت چالشی بود که چقدر برای مخاطب احتمال آشنایی زدایی از این لهجه وجود دارد و این که با وجود لهجه اجرای من به ورطه لودگی نیفتد، که خداروشکر تا اینجا گروه اجرایی از پس این چالش برآمده است. من تجربه اش را ندارم اما تصورم این است که قطع به یقین خارج از اصفهان این اجرا می تواند دایره مخاطب ما را گسترده تر کند. چرا که گویش و لهجه اصفهان را در شکل درستی به گوش دیگر مخاطبان ما می‌رساند و باز تداعی گر شکل و جنس خاصی از نمایش های کمدی سبک اصفهانی است. در مخاطب غیراصفهانی با این اجرا آشنایی زدایی بیشتری اتفاق خواهد افتاد، نسبت به کسی که با لهجه آشنایی بیشتری دارد. امیدوارم شرایط امتحان کردن این احتمال فراهم شود.

در لحظات ابتدایی اجرا، شنوده صدای رادیو و در واقع قسمتی از صحبت های حسن روحانی در رابطه با عملکرد آمریکا در حوزه فعالیت های هسته‌ای را می شنود، و دیگر تا پایان اجرا اشاره ای به آن نمی شود. آیا توجه خاصی برای انتخاب این قسمت از صحبت ها و آنچه در این جملات مطرح می شود وجود دارد؟

نه این تنها انتخابی از بین بخش هایی از صداهای رادیو بوده که برای پخش در کار انتخاب شده بود و اهمیت آن به اندازه مابقی قطعاتی است که در صحنه های بعدی اجرا پخش می شود. این انتخاب کاملا برای ساخت آمبیانس و فضاسازی بوده است.

رورانس در این اجرا به آن شکل معمولی که تماشاگر انتظار آن را دارد اتفاق نمی افتاد و تقریبا همه تماشاگران با وجود آن که حدس می زنند اجرا تمام شده است، هنوز منتظرند اتفاقی بیفتد که مطمئن شوند باید سالن را ترک کنند. آیا اجرای شما رورانس ندارد یا رورانس در آن جزیی از اجراست؟

من فکر می‌کنم که همانطور که اشاره کردید ما با کلیشه ای از این اتفاق روبرو هستیم. یعنی اصلا مهم نیست که متن و اجرا چیست همیشه رورانس ها شبیه هم هستند. من معتقدم که ما در این اجرا رورانس داریم و کامل است اما این رورانس مختص این اجرا است. بخشی از آن در تشنگی مخاطب برای دیدن لحظه پایانی است که اگر دقت کنید دوباره برای دیدن بر می‌گردد به لوکیشن غلام و سلیم نگاه می کند، ‌به دکور نگاه می کند و در واقع همان کاری را می کند که بازیگر ها ابتدا با آنها کرده اند، ‌ منتها در مدت زمان کوتاهتری. در حقیقت تاکید من بر آن بوده که نمایش ما از زمانی شروع می شود که اجرا تمام می شود و آن شکل از رورانس آغازی است برای مخاطب برای بیشتر فکر کردن.

ظاهرا پای یکی از بازیگران شما واقعا آسیب دیده است و پای کچ گرفته ایشان در بازی یک حقیقت است تا طراحی کارگردان؟

بله پای آقای محمد ترابی در شب سوم اجرا شکست و  البته ایشان شرافتمندانه به اجرا ادامه داد. این اتفاق بیرون از صحنه افتاد و اجرای آن شب ادامه پیدا کرد. با وجود این اتفاق نه تنها چیزی از کیفیت بازی ایشان کم نشد بلکه با توجه به حساسیت هایی که دارند، ‌ هر شب اجرای بهتری از ایشان دیدیم.

در این اجرا در قسمتی از دیالوگ های بازیگر زن یک پاراگراف از روی کتابی خوانده می شود. این پاراگراف با جمله ای تمام می شود که ما پیش تر آن را در ویدئویی از زبان شما شنیده ایم؛ "هنر و ایضاً تئاتر، به هیچ دردی نمی‌خورد و این باشکوه‌ترین کار جهان است که شما کاری را انجام دهید که به هیچ دردی نمی خورد" می توانید این جمله را بیشتر شرح دهید، که چرا انجام کاری که به هیچ دردی نمی خورد باشکوه ترین کار جهان است؟

جمله ای قبل‌تر از این عبارات وجود دارد که برای معنادار شدن آن اهمیت بسیار دارد؛ "‌در جهان به درد بخور ها"، ‌یا در جهانی که همه در حال تلاش هستند تا به یک دردی بخورند! به نظرم حال امروز جهان حال و روز خوبی نیست و یکی از دلایل آن این است که همه آدم ها با این تصور به درد یک چیزی خوردن در حال تولید و خدمات رساندن هستند. در هنر و به ویژه تئاتر است که تولید درآن به معنای دنیای بدردبخورها نیست و همین باعث می شود تا بتوان از دنیای بدردبخورها پناه برد به دنیایی که تولیدش برای به درد خوردن چیزی نیست و قرار نیست به معنای متعارف کلمه به درد چیزی بخورد و همین باعث می شود که ما با یک پناهگاه و یک آرامشی مواجه شویم که این پناهگاه و باشکوه بودنش معلول از این است که نسبتی با جهان متعارف با مناسبات اقتصادی و به درد بخور بودن صرف ندارد.

در اجرای شب ششمبین عوامل اجرایی شما و گروه دیگری که در مجموعه فرشچیان حضور دارند اتفاقاتی پیش آمد. در آن شب چه اتفاقاتی افتاد و چطور خاتمه یافت؟

یک موسسه مشغول کار بود، گویا در اجرای های دیگر هم این اتفاق افتاده اما کسی اعتراضی نداشته است و مشکلی با این موضوع نداشته اند، اما چون من روی سکوت های اجرا تاکید دارم و سکوت به اندازه دیالوگ ها برایم مهم است، حساسیت بیشتری بر روی صداهای مزاحم دارم، در هر صورت آن گروه هم اینجا را اجاره کرده بودند و ساختمان مشکل معماری دارد و مدیریت هم اینگونه تشخیص داده است. تا اینجا هم مشکلی ندارم اما وقتی با این عبارات که "حالا مگر شما چند تا مخاطب دارید؟ ما اینجا بوده ایم که شما آمده اید! .. میدم در اجراتون را تخته کنند!! " مواجه شدم واقعا غمگینم کرد. من فکر می کنم اگر بیست و چند سالی که در این حوزه به طور جدی کار می‌کنم را برای دستفروشی کنار خیابان گذاشته بودم حالا برای خودم یک قلمرویی داشتم که یک دستفروش دیگر اجازه نداشت وارد آن شود و در کسب من را تخته کند!

من قصد رسانه ای کردن این موضوع را نداشتم اما وقتی شنیدم که این امر مسبوق به سابقه است و دوستان تا به حال در مورد آن سکوت کرده اند، با خودم فکر کردم دو دلیل بیشتر نمی‌تواند داشته باشد، یا اینکه از محافظه کاری تا به حال در مورد آن صحبت نکرده اند و اعتراضی نداشته اند، یا اینکه دسترسی به تریبون نداشته اند و خب هر دو امکان برای من فراهم بود، برای همین مسئله حل نخواهد شد اما فقط بخاطر گروه هایی که ممکن است بعد از من اینجا اجرا بروند اقدام به رسانه ای کردن این مطلب کردم. با خودم فکر کردم که با این اقدام خدمتی در این حوزه انجام داده ام اما از سوی متولیان امر و به طور مشخص سالن دار تماشاخانه اصفهان عبارتی خواندم که اعتراض من از سر این بوده است که کارم مخاطب ندارد و تماشاچی از کار من ناراضی است و من در حال حاشیه سازی هستم تا پاسخی به ضعف های کارم باشد. فکر می کنم که این جملات بسیار بسیار بیشتر از عبارتی که مدیر محترم موسسه‌ سرزمین قصه‌های کهن گفت می تواند غم انگیر باشد. در حالی که من در تلاش برای حفظ حرمت و احترام هم صنفی های خودم هستم، از طرف یکی از همکاران خودم متهم به چنین رفتاری شوم! خداراشکر شما دیشب در سالن حضور داشتید و میزان استقبال مخاطب را در یک شب وسط هفته دیدید. دلم می‌خواهد که حتما صحه بر این نکته بگذارید که سالن من پر بود و اجرای من تماشاگر خود را خواهد داشت. این مناسبات غمگینانه ما اهالی تئاتر که متاسفانه چشم اندازمان تنها منفعت فردی است، نه تنها خدمتی به هنر تئاتر نمی‌کند که کم کم باعث می‌شود تا این کورسوی تئاتر خردورزی که قصد دارد تولید اندیشه کند را از بین ببرد و جای خودش را به جنگ ها و کمدی سبکی بدهد که البته آن هم این روزها بخشی از هنر نمایش است.

سخن آخر؟

جا دارد از گروهم تشکر کنم که بسیار همدل و همکار هستند. عوامل پشت صحنه ما هرکدام به قدر دو یا سه نفر برای این کار زحمت کشیدند. در سابقه تجربه ام در حوزه کار تئاتر کمتر چنین گروه همدل و پرتلاشی را دیدم. بیشتر بچه های پشت صحنه ما از بچه های فارغ التحصیل رشته تئاتر هستند. دلم می خواهد با توجه به اینکه ما رورانس به آن شکل معمول را نداریم، به واسطه رسانه شما این اجراها را تقدیم به عوامل پشت صحنه گروهمان کنم.

به گزارش ایمنا، تئاتر «کلاغ‌ها» به کارگردانی سعید محسنی و با نقش‌آفرینی محمد ترابی، قادر طباطبایی زواره و بهاره آقاداوود، تا ۲۱ مردادماه هر شب ساعت ۱۹ در مجتمع فرهنگی هنری فرشچیان، تماشاخانه اصفهان روی صحنه می‌رود.

کد خبر 384678

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.