حسرتی که اسرا هنگام آزادی داشتند

هنگامی که ما رفتیم امام زنده بود و الان که برگشته‌ایم ایشان در قید حیات نیست. این حسرت بزرگی برای همه آزادگان بود.

به گزارش ایمنا، محمود محسنی‌فرد از جمله آزادگان دوران دفاع مقدس است که مدت شش سال و نیم را در اسارتگاه‌های صدام گذرانده است. او در خاطره‌ای روایت می‌کند: در ۱۷ سالگی عازم جبهه شدم و در عملیات خیبر به اسارت دشمن درآمدم. شش سال و نیم اسارت و همنشینی با انسان‌های بزرگی همچون مرحوم ابوترابی زندگی من را وارد مسیر تازه‌ای کرد. مسیری که تأثیر عمیقی بر روی من گذاشت.

ما هر چه در دوران اسارت داریم از حاج‌آقا ابوترابی است. حاج آقا جمله قشنگی درباره آزاد شدن از اسارت دارد و از همان اوایل می‌گفت: «من آنقدر امیدوار به آزادی هستم که اگر کسی ایراد نگیرد هر شب با پوتین و کفش می‌خوابم.» از آن طرف هم بیان می‌کرد من آنقدر آمادگی دارم که هر چه اسارت طول کشید در اردوگاه بمانم. با سخنانش هر دو وجه آزادگی را برایمان مشخص می‌کرد.

بعد از قطعنامه امیدهایی پیش آمد که آزاد می‌شویم ولی بعد از مدتی دوباره جو مثل قبل آرام شد. هر چند در طول سال‌های بعد از قطعنامه منتظر مذاکرات بودیم تا ببنیم چه پیش خواهد آمد. بحث آزادی ما هم کاملاً غیرمترقبه بود. از زمانی که صدام به کویت حمله کرد تا زمانی که به آقای هاشمی نامه داد خیلی طول نکشید. ما هم در جریان اخبار و اتفاقات بودیم و واقعاً حس و حال غیرقابل وصفی داشتیم.

بعد از سال‌ها اسارت وقتی دوباره به وطن و نزد خانواده و دوستان برمی‌گشتیم خیلی برایمان خاص بود. تنها موضوعی که آزادگان را عذاب می‌داد نبود امام بود. هنگامی که ما رفتیم امام زنده بود و الان که برگشته‌ایم ایشان در قید حیات نیست. این حسرت بزرگی برای همه آزادگان بود. صحنه‌هایی که آزادگان برمی‌گشتند و به سمت مرقد امام خمینی می‌رفتند شاید برای همه قابل درک نباشد ولی آن حس و ارادت با تمام وجود نشان می‌داد که ما از نبود امام ناراحتیم. نبود امام خمینی برایمان یک خسران بزرگ بود.

مردم از همان اولین ساعات و اولین روزهای بازگشت به میهن سنگ تمام گذاشتند. اولین جایی که رفتیم مرز خسروی بود و بعد ما را با اتوبوس به پادگان «الله اکبر» منتقل کردند و در تمام طول مسیر مردم حضور پررنگی داشتند. کاری دولتی و حکومتی نبود و مردم کاملاً خودجوش به استقبال ما آمده بودند. در طول مسیر تمام جمعیت حضور داشت و همه اشک شوق می‌ریختند.

به ما مثل یک قهرمان نگاه می‌شد. اسارت ما با دیگر اسارت‌ها تفاوت‌های آشکار داشت. خبرنگاران خارجی و اعضای صلیب سرخ هنگامی که پیش ما می‌آمدند، می‌گفتند که ما اسرای زیادی دیده‌ایم و رفتار شما هیچ سنخیتی با اسرای دیگر کشورها ندارد. می‌گفتند اسارت و رفتار شما یک فرهنگ جدید است. اسیر به مرور زمان که از اسارتش می‌گذرد شکسته می‌شود و از لحاظ روحی و جسمی تحلیل می‌رود ولی آزادگان ما واقعاً اینطور نبودند. آنها می‌گفتند هر زمانی که ما می‌آییم روحیه شما شادتر است.

کد خبر 378188

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.