به گزارش خبرنگار ایمنا بنیانگذار و اولین رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران، سی شهریور ۱۲۸۱ در خمین استان مرکزی چشم به جهان گشود. روح الله نام داشت. امام خمینی(ره) در همان کودکی نزد پدرشان آموختن سواد را آغاز کردند و پس از آن به مکتب رفتند همچنین تحصیل علوم اسلامی را در محضر دایی و برادرشان آغاز کردند.
ایشان برای تکمیل تحصیلات خود به اراک رفتند و با عزیمت آیت الله حائری به قم در محضر ایشان ایشان در ۲۵ سالگی سطوح عالیه حوزه را به پایان رسانیدند. برخی از آثار امام خمینی (ره) اسرارالصلوة کشف الاسرار، شرح حدیث جنود عقل و جهل، آدابالصلوة، تحریرالوسیله، توضیحالمسائل، حکومت اسلامی یا ولایت فقیه، مبارزه با نفس یا جهاد اکبر است.
با اینکه انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) در سال ۵۸ به پیروزی رسید اما ده سال بعد مردمی که همپای رهبر خود برای پیروزی این انقلاب جنگیده بودند به سوگ نشستند و در سوم خرداد ماه سال ۶۸ امام خمینی(ره) از دنیا رفتند.
در این نوشتار شرحی از کتاب هایی که با عناوین گوناگون درباره اولین رهبر جمهوری اسلامی ایران تالیف شده است آورده ایم که می توانید در ادامه بخوانید:
کتاب داستانیِ «خمینی، روحالله»
تا سالهای سال تنها زندگینامه قابل توجه و خوشخوان درباره امام خمینی بوده است. این کتاب، نوشته آقای سیدعلی قادری و چاپِ انتشارات عروج است. همان طور که روی جلد کتاب تاکید شده، این زندگینامهِ داستانی، با آمیزهای از «اسناد و خاطرات و خیال» به رشته تحریر در آمده است.
بخشی از کتاب:
[آغاز شاگردی امام نزد آیتالله شاهآبادی]
وقتی به آن سالها نظر کنیم، چشم در قامت مردی بلندبالا و لاغر اندام میافتد که به مانند همه آدمهای دیگر راه میرود، غذا میخورد، بر صورت محارم خود بوسه میزند و گاه سحر به حمام میرود تا با طهارت نماز بگذارد. اما اگر توان باشد که به قلبش رویم، اقیانوسی پرتلاطم است که کثرت را میبیند و آوای پرآوازه وحدت را از لبان کثرت میشنود. با وحدت در میآمیزد و از امواج خروشان خویش ندای اناالحق میشنود... او شاگردان خود را، خود برمیگزیند... اکنون همان سالهایی است که روحالله، درس خارج فقه را نزد آیتالله حائری فرا میگیرد اما پیش از آنکه استاد بیاموزاند او خود میآموزد. چرا که آن مرد بلندبالا که نام مقدسش محمدعلی است و بدان جهت که در محله شاه آباد تهران خانهای خریده به شاهآبادی ملقب شده خود را بر استادی عرفان نظری این جوان شیدا برگزیده است.
کتاب «الف. لام. خمینی»
مفصلترین کار تحقیقی پیرامون زندگی حضرت امام خمینی به شمار میآید. این کتاب که حاصل قلم آقای هدایتالله بهبودی و چاپِ موسسه پژوهشهای سیاسی است، به نوعی تکمله کتاب دیگر این نویسنده یعنی «شرح اسم»، زندگینامه آیتالله سیدعلی خامنهای است. اهمیت این کتاب در جمعآوری و تدوین بخش مهم و قابل توجه اسناد و خاطرات مربوط به امام در حد فاصل میلاد تا پیروزی انقلاب اسلامی است که ارزش تاریخی و تحلیلی کار را به طرزی چشمگیر افزایش داده است.
بخشی از کتاب:
[کمک امام به مردم محروم در سرمای زمستان]
آیتالله خمینی در زمستان ۱۳۴۲، هنگامی که دوران اقدامت اجباری خود را در تهران میگذراند، خبرهای تلخی از آسیبهای سرما به افراد فقیر و بیپناه دریافت کرده بود. سرمای آن سال، گروهی از مردمِ ندار را کشته بود. او بارها در سخنرانیهایش از آسیبپذیر بودن مردم محروم در برابر سرما یاد کرده بود و پیشرفتهای مورد ادعای حکومت شاه را به باد انتقاد گرفته بود. آن سال، شصت هزار تومان برای مصطفی پسرش فرستاد تا «با وجوهی که اهالی محترم میدهند، تحت نظر معتمدین محل، هر طور صلاح است تقسیم شود؛ چه خاکه زغال و چه آذوقه و لباس.» آقای خمینی در آستانه هر زمستان با امکانات موجود میکوشید دستکم سوخت زمستانی فقیران/ذغال را تامین کند.
کتاب «سه دیدار»
اثر قلم توانای مرحوم نادر ابراهیمی، نویسنده، هنرمند و روشنفکرِ متعهد، صاحب آثار ماندگاری چون مردی در تبعید ابدی، آتش بدون دود، ابوالمشاغل و یک عاشقانه آرام میباشد. از این کتاب که حاصل طبع انتشارات سوره مهر است، تاکنون دو جلد با عناوین فرعیِ «رجعت به ریشهها» و «در میانه میدان» منتشر شده است و از سرنوشت جلد سوم اثر، اطلاعی در دست نیست.
بخشی از کتاب:
[گفتگوی امام با خدیجه بانو، همسرش]
خدیجه بانو، دختری خوب از خطه دیانت، به کلبه حاج آقا روحالله آمد. کلبه نورباران شد. رنگهای کدر ار در و دیوار گریختند. غبار از روی همه چیز برداشته شد. هر چه بود بوی جلای مهر گرفت. حاج آقا روحالله زیر لب گفت: سپید هم رنگ بسیار خوبی است که ما تا به حال گمان میکردیم بیرنگ است. ما باید کوچهمان را هم سپید کنیم، محلهمان را هم، شهرمان را هم... مملکتِ به عذاب اجانب افتادهمان را هم... خدیجه بانو آهسته و شیرین گفت:
- خیلی خرج دارد آقا!
- ثروتش را خدا میدهد. باید پی ارادههای عظیم بگردیم.
- اگر ثروتش را خدا میدهد، یقین که ارادهاش را هم، هماو میدهد.
آقا برگشت و به چهره بانو نگاه کرد. اگر بانو یک لحظه نگاهش به آن نگاه غریب افتاده بود، شاید تا پایان زندگی نمیتوانست روی جمله آقا جملهای بگوید. خدیجه بانو اما، پیشاپیش از سِحر آن نگاه آگاه شده بود.
عبد صالح خدا
مجموعه نفیس و نسبتاً جامعی را از خاطرات حضرت آیتالله خامنهای درباره امام خمینی روایت میکند. خاطراتی که از آشنایی آقای خامنهای با امام آغاز میشود و تا رحلت آن رهبر فقید انقلاب ادامه پیدا میکند.
بخشی از کتاب:
[دیدار آقای خامنهای و امام در اقامتگاهِ قیطریه]
«رفتیم داخل، در یک اتاقی و نشستیم. یکهو دیدم حاج آقا وارد شد. من افتادم به پای حاج آقا؛ یعنی از چیزهایی که یادم میآید، این است که افتادم پای حاج آقا را ببوسم؛ از بس عاشق آقای خمینی بودم من. واقعا عجیب، محبت این مرد همیشه در دل ما بود. ایشان ناراحت شد و نگذاشت ما پایشان را ببوسیم. بعد نشستیم، من گریهام گرفته بود، حرف نمیتوانستم بزنم. ناراحت هم بودم که حالا ایشان خیال میکند که من چون زندان بودم گریهام آمده، تصور نمیکند که مثلا به خاطر شوق دیدار ایشان است. هی میخواستم خودم را نگه دارم، گریه خودم را، که بغض گلویم را گرفته بود، هی نمیشد.»
نظر شما