ارزش یعنی کنار گذاشتن دل‌بستگی‌ها به‌ خاطر دیگران

شهید "سعید فنایی" در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: همیشه در ذهنم این سئوال بود که چرا جهاد از همه اعمال افضل‌تر و گرامی‌تر است. از بزرگی شنیدم چون انسان بزرگ‌ترین دل‌بستگی‌ها و وابستگی‌های خود را داوطلبانه کنار می‌گذارد تا دیگران بتوانند با وابستگی‌ها و دل‌بستگی‌های خود زندگی کنند؛ این است که ارزش است.

به گزارش ایمنا، شاید جمله "امنیت اتفاقی نیست" را بارها و بارها شنیده باشیم؛ اما واقعاً چندمرتبه به معنای این جمله فکر کردیم؛ به این‌که چطور می‌شود که جوانی با وجود تمام وابستگی‌هایش به اعضای خانواده خود، آن‌ها را به خدا سپرده و داوطلبانه راهی مبارزه با گروهک‌های تروریستی کشور می‌شود.

شهید "سعید فنایی" از جمله این جوانان است؛ شهیدی که به گفته خود «سخت‌ترین بخش زندگی برای او دل بریدن از دو دختر خردسالش بود.»

وی در وصیت‌نامه خود نوشته است: "همیشه در ذهنم این سوال بود که چرا جهاد از همه اعمال افضل‌تر و گرامی‌تر است. از بزرگی شنیده‌ام؛ چون انسان بزرگ‌ترین دل‌بستگی‌ها و وابستگی‌های خود را داوطلبانه کنار می‌گذارد تا این‌که دیگران بتوانند با وابستگی‌ها و دل‌بستگی‌های خود زندگی کنند. این است که ارزش است." و چه زیبا سعید ارزش‌آفرین شد.

این جوان اصفهانی در نخستین روز اسفندماه سال ۱۳۹۱ در ارتفاعات شمال غرب کشور، در درگیری با گروهک تروریستی "پژاک" به آرزوی خود رسید و طبق وصیت‌نامه‌اش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.

خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را/ نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن

در ادامه فرازهایی از وصیت‌نامه شهید "سعید فنایی" را می‌خوانید:

پونه گرفته این دل آهش اثر ندارد
دیگر هوای یارم بر من گذر ندارد
یا صاحب‌الزمان
آن کس که همنشین من بوده یک زمانی
دیگر ز من بریده، بر من نظر ندارد
یا صاحب الزمان

بسمه تعالی

به‌نام یگانه شنونده دردها، یگانه اجابت‌کننده دعاها، یگانه راهبر و هدایت‌کننده انسان‌ها و به نام او که می‌بخشاید در نهایت مهربانی

این نوشته، وصیت‌نامه بنده حقیر و شرمنده خدا، "سعید فنایی" فرزند "رضا" و "بتول"، همسر "فاطمه"، پدر "بشری" و "طهورا"، برادر "سجاد" و "سمیه" و "سارا" که در نهایت صحت کامل عقل و جسم، به تحریر در آمده است.

مناجات

خدایا دلم خیلی گرفته، نگاه که می‌کنم می‌بینم دارد ۳۰ سالم می‌شود، دارد پیمانه‌ام پر می‌شود. خدایا بدنم را که نگاه می‌کنم می‌بینم خیلی تازه است، هنوز چین و چروک به آن نیافتاده، چشمانم از بس اشک نریخته زرد شده، به فاصله‌ام با تو که نگاه می‌کنم از خودم ناامید می‌شوم. به خود می‌گویم به آخر خط رسیده‌ام و آب از سرم گذشته و عجیب است که هنوز دست و پا می‌زنم. به خودم می‌گویم [که] خدا هنوز بهت امید دارد. نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن؛ اما بازهم و بازهم سرعت‌گیرهای معصیت، رمق را از من می‌گیرد.

خدایا می‌ترسم از جان دادن، غسل شدن، کفن شدن، در تابوت قرار گرفتن و تشییع شدن، داخل قبر رفتن و چال شدن و... واویلا...

می‌خواهم وصیت کنم، چون احساس می‌کنم خیلی از چشم‌هایت افتاده‌ام.

خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را/ نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن

همیشه در ذهنم این سوال بود که چرا جهاد از همه اعمال افضل‌تر و گرامی‌تر است.

از بزرگی شنیدم، چون انسان بزرگ‌ترین دل‌بستگی‌ها و وابستگی‌های خود را داوطلبانه کنار می‌گذارد تا این‌که دیگران بتوانند با وابستگی‌ها و دل‌بستگی‌های خود زندگی کنند؛ این است که ارزش است.

به فرموده امام سجاد (ع)، امنیت هر حکومت مرهون مرزداران آن است و تحت لوای این امنیت، هر پیشرفت مادی و معنوی برای هرکس در آن جامعه ایجاد شود، مرزداران هم در آن شریکند.

خدا را شاکرم که در شمال غرب و در جمع مرزداران بلاد اسلامی هستم.

خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را/ نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن

خدایا! کمکم کن.

خدایا! آمدم به حضورت با جسمی خونین.

خدایا! گناهانم بس بزرگ و گران است؛ اما به پاک شدنم به بهانه خونم امیدوار.

خدایا! گناه مرا در نظرت خار و خفیف کرده‌اند؛ اما به عزیز شدنم به بهانه خون دادنم در راه تو امیدوار.

خدایا! از روی دو ملک سوار بر دوشم خجلم. بوی تعفن ناشی از گناهکاری‌ام آزارشان می‌دهد؛ اما دلم به این خوش است که بوی بدم به‌واسطه جاری شدن خونم در راه تو، مبدل به بوی خوش شود.

ان‌شاءالله تعالی

خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را/ نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن

خدایا! بیامرز سعید بیچاره و درمانده‌ات را

خدایا! بیامرز سعید متعفن را

خدایا! بیامرز حقیر سر تا پا تقصیرت را

خدایا! بیامرز جزامی گناهت را

خدایا! بیامرز مرداب خشکیده‌ات را

خدایا! بیامرز عبد بی‌حیایت را

خدایا! بیامرز بنده بی‌برگ و بارت را

خدایا! بیامرز بنده بی‌اشک و آهت را

خدایا! بیامرز بنده رنگارنگت را

خدایا خدایا خدایا...

خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را/ نقطه بگذار سر خط و دوباره شروع کن

و اما چند جمله یادگاری...

عشق را مانند کوه بلند و استوار، مانند خاک حاصل‌خیز و پر ثمر، مانند آفتاب در مرکزیت نگاه داریم.

تسلط بر نفس از فرمانروایی بر نفوس مشکل‌تر است؛ و السلام علی عبادالله الصالحین

سعید فنایی

منبع:دفاع پرس

کد خبر 373447

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.