به گزارش خبرنگار ایمنا، آن صاحب طبع بلندی که تعبیر "بوی ماه مهر" یا "بوی عید" را برای استقبال از این روزهای شیرین سال بهکار برده، دانسته یا ندانسته یکی از لذت بخش ترین تعابیر را ذخیره گلدان سخنسرایی فارسی کرده است.
شاید بارها چنین تعابیری را بهکار بردهایم اما کمتر پیش آمده باشد که نزدیک عید نوروز که شد، چشمان خود را ببندیم و با بوی عید که در کوچه و خیابانهای شهر میپیچد، روح خود را تازه کنیم؛ البته بعصی آدمها نیز هستند که در آستانه سال نو از همین لذتهای بهظاهر کوچک زندگی نیز بیشترین استفاده را میبرند، آنان نه تنها امروز خود را به بوی بهار متبرک میکنند بلکه "روز نو" خود را گره میزنند به دیروزهایی که از آن کم خاطره ندارند.
مگر میشود در یک خانواده ایرانی به دنیا آمده باشی و بزرگ شوی اما بوی عید که میآید تو را به یاد نوروزهای سالهای کودکیات نیندازد؟ یا همان عیدیهای معروف لای صفحات قرآن یا روزهای آخر اسفند و کلاسهای مدرسه که نصفه نیمه تشکیل میشد؟
همه اینها خاطرات مشترک ما بچه کوچکهای بزرگ شدهی ایرانی است که بعید است تا سالها از یاد و خاطره خویش آن را فراموش کنیم؛ اما به راستی حقیقت این بوهایی که ما را از رخت و لباس امروزمان میکشانند به سالها پیش و شیرینی آن به حدی است که نمیخواهیم آن را ازدست بدهیم، چیست؟
اطباء میگویند در مغز آدمی ناحیهای وجود دارد به نام "آمیگدال" که مربوط به احساسات میشود و دست تقدیر، عصب بویایی را در کنار این ناحیه پر احساس مغز و البته هیپوکامپ که حافظه بلند مدت را مدیریت میکند قرار داده است؛ حالا خوب میتوان فهمید چگونه میشود روزهای دوری که از ته دل خوشحال هستیم را با نشستن بوی آن به جان خود احساس میکنیم؛ مثل بوی عید که انگار محور تمام خواستنیهای زندگی کودکی ما بوده و هرسال با آمدنش بار دیگر به صورت هرکدام از ما لبخند جاری میشود.
میبینیند؛ حتی خدا هم خواسته که ما روزهای خوبِ زندگی را با بوی آن به یاد آوریم؛ با وجود آنکه به قول همان اطباء آدمیزاد از طریق حس بویایی تجربه چندانی از محیط نمیگیرد اما همین اندازه کوچک نیز کافی است تا بی خیال دیدهها و شنیدهها و چشیدهها شویم و همانگونه که سعدی شیرازی گفت "مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است، که راحت دل رنجور بیقرار من است" هر تلخی را با بوی شیرین روزهای خود از یاد ببریم
شریک بدانیم این روزها را با بخشی از مردم کشورمان که این آخرین روزهای سال، سین هشتم آنها سیل شده، سیلی که خانههای گنبد کاووسی را پر از آب کرد یا خانههای زلزله زدهای که شکوفه بهار و سرمای زمستان را سپری کردند اما دستی برای ساختن آنان بلند نشد؛ شریک باشیم با غم و دریغهای سال ۹۷ خانوادههایی که در راه آرامش و امنیت امروز، عزیزترینهای خود را فدا کردند یا آنان که مردانه برای زنده ماندن اندک امیدهای معیشت امروز در هر لباسی خدمت میکنند؛ همه آنها را شریک کنیم در شادی و شوق و بوی عیدی که از راه رسیده و آب زنیم راه را برای او.
همه میدانیم این روزها سخت میگذرد، سختتر از سخت میگذرد بر ما که تفسیر صبر شدهایم در تنگناهای زندگی اما چه چیزی تلختر از آنکه از دوست یا نزدیکی بشنویم امسال "بوی عید نمیاد"؟ چه شده ما را که حتی بوی عید را نیز از خود دریغ کردهایم؟
درست است که شاید خیلیهایمان ماهی کنار باقالی پلوی شب اول عیدمان لنگ میزند یا پول کافی نداریم که لباس نوی عید به تن کنیم اما عید را که کسی از ما نگرفته؛ بوی عید را هم همینطور، پس دست به کار شویم برای ساختن عید نوروز دیگری که تا بوی آن به مشام رسید چشم ببندیم و کیف کنیم از آمدنش؛ دست به کار شویم برای ساختن عیدی دیگران برای فرزندانمان حتی اگر سخت باشد که هر سختی لذت دو چندانی دارد.
نظر شما