به گزارش خبرنگار ایمنا، میخاییل بولگاکف از مشهورترین نویسندگان روسی قرن بیستم است. او متولد سال ۱۸۹۱ در شهر کیف اوکراین و فرزند خانواده فرهیختهای بود و در سال ۱۹۱۶ پس از هفت سال تحصیل در دانشکده پزشکی دانشگاه کیف فعالیت حرفهای خود را به عنوان یک پزشک در روستاهای روسیه آغاز کرد.
او در جریان درگیری چند ساله ارتش سفید و ارتش سرخ در روسیه که در نهایت منجر به قدرت یافتن بلشویکها و برپایی اتحاد جماهیر شوروی شد به عنوان پزشک در جبهه به فعالیت و مداوای مجروحین پرداخت. بولگاکف همواره نشان داده بود که به هیچ گروهی وابسته نیست و حتی در دوران دانشجویی به هیچ یک از انجمنهای سیاسی گرایش نداشت.
ثمره فعالیت بولگاکف به عنوان یک پزشک روستایی کتاب "خاطرات یک پزشک روستایی" شد. او همچنین در طی سالهای گشت و گذار در روستاهای روسیه نمایشنامههایی نوشت که مهمترین آن "گاردهای سفید" است. نمایشنامههای او در سالهای دهه ۲۰ میلادی در شهرهای روسیه روی صحنه میرفتند.
زمانی که دیکتاتوری استالین در روسیه اوج گرفت، بولگاکف و آثار او از سوی قدرتمندان و منتقدان وابسته به حکومت مورد غضب واقع شدند. نقدهای متعددی برای کاهش ارزش آثار او نوشتند و از کار برکنار و تهدید به قتلش کردند.
سپس بولگامف به فکر مهاجرت از روسیه افتاد برای همین نامهای به شخص استالین نوشت و از او خواست تا با مهاجرتش موافقت کند. اما این دیکتاتور که علاقه جدی به برخی از نمایشنامههای بولگاکف داشت در تماس تلفنی با او از استخدام مجدد و چاپ آثارش خبر داد. در نتیجه با دخالت استالین، میخاییل بولگاکف در سایه امنیت نسبی که برایش ایجاد شده بود نوشتن "مرشد و مارگاریتا" را به سرانجام رساند.
روایتی از شیطان!
این رمان از چند داستان موازی تشکیل شده که دو تا از آنها همزمان در روسیه و دیگری بیش از دو هزار سال پیش در اورشلیم رخ میدهد، اما در پایان و با هنرمندی هر چه تمامتر هر سه آنها ادغام میشوند و در کنار یکدیگر معنایی خارقالعاده ایجاد میکنند. در ابتدای کتاب با داستانی مواجه هستیم که در روسیه رخ میدهد؛ هم صحبتی دو روشنفکر عصر جدید روسیه، یکی شاعر و دیگری سردبیر یکی از نشریههای مسکو که اندیشههایی سطحی دارند و فارغ از درستی یا نادرستی باورهایشان از منطق کافی برای توجیه گفتههایشان بهرهمند نیستند.
به مثابه سرنوشتی که میخاییل بولگاکف در پارهای از زندگی خود با آن دست و پنجه نرم میکرد و مشابه سرنوشت بسیاری دیگر از نویسندگان دیگر عصر خفقان و کمونیسم روسیه "مرشد" و خلاقیت او که یکی از قهرمانان داستان است، قربانی همین روشنفکران و وضعیت سیاسی روسیه میشود.
داستان دیگر روایتی از پونتیوس پیلاطس در زمان تصلیب عیسی مسیح در اورشلیم است که شیطان برای روشنفکرانی تعریف میکند که به وجود عیسی باور ندارند و آن را دروغین میخوانند. حضور شیطان در سه خط روایت به اینصورت است که در برخی زمانها بهعنوان ناظر و در اکثر آنها فعالانه حضور دارد.
کتابی که شگفتآور و پرطرفدار است
در باب اهمیت "مرشد و مارگاریتا" بسیار نوشته و گفتوگو شده است. منتقدان این کتاب را ایده برگرفته از زندگی شخصی میخاییل بولگاکف میدانند. او همواره از سیستم فاسد حاکم بر ادبیات و هنر روسیه آسیب دیده بود و در این کتاب نیز به تندی به اهالی روشنفکر ادبیات روسیه میتازد. داستان در فضایی آمیخته از رئال و سورئال روایت میشود و اشارات متعدد سیاسی، تاریخی و البته مفاهیم فلسفی و اندیشمندانه آن را به یکی از برترین آثار تاریخ ادبیات قدرتمند روسیه و شاید یکی از شگفتیهای ادبیات جهان تبدیل میکند.
میخاییل بولگاکف برای نوشتن مرشد و مارگاریتا ۱۳ سال زمان صرف کرد و تنها کمتر از یک ماه پیش از مرگ او کار نوشتن پایان یافت. البته نوشته شدن مرشد و مارگاریتا پایان کار نبود، چرا که چاپ نشدن آن در خفقان ادبیات و هنر آن زمان روسیه کاملا قابل پیشبینی بود.
در واقع زمانی که میخاییل بولگاکف درگذشت، تنها همسر و فرزندان او از وجود "مرشد و مارگاریتا" اطلاع داشتند و برای چاپ آن بیش از ۲۵ سال صبر کردند. زمانی هم که نهایتا این کتاب در تیراژ محدود به چاپ رسید ۲۵ صقحه آن سانسور شده بود. تمام ۳۰۰ هزار نسخه چاپ شده از این
کتاب یک شبه در شوروی تمام شد و پس از آن در بازار سیاه با قیمتهای چند صد برابری به فروش میرسید. امروزه "مرشد و مارگاریتا" به چندین زبان ترجمه شده و تحسین همگان را برانگیخته است تا جایی که درباره آن رسالهها، مقالات و کتابهای بسیار متعددی نگاشته شده است.
به گزارش خبرنگار ایمنا، بیست و یکمین دوره از چاپ "مرشد و مارگاریتا" توسط نشر نو، با قیمت ۴۴ هزار تومان به فروش میرسد. این کتاب توسط عباس میلانی ترجمه شده است.
نظر شما