بر دل ز آرزو قفل شکیبایی زدم..

فرصتی حاصل شد تا به قصد دیدار با یکی دیگر از هنرمندان نامی سپاهان به محله دردشت قدم بگذاریم و با عبور از بازار سلجوقی دردشت و مُرور تاریخ حکمرانی دیالمه و آل سلاجقه در اصفهان و مشاهدۀ آثار برجای مانده‌شان، شکوه نصف جهان را دوباره و چندباره در ذهن تکرار کنیم.

به گزارش خبرنگار ایمنا، بازار دردشت را تا انتها طی می کنیم و کمی آن سوتر به مناره های سلطان بخت آغا می رسیم که درست در کنار خانه تاریخی جواهری قد فراز کرده اند، مناره هایی که البته به مناره های دردشت نیز شهرت دارند. یک سوی مناره سرای رضا صراف است و سویی دیگر خانه جواهری جلوه نمایی می کند، خانه ای که با درایت مرحوم احمد ادیب معاون سابق صنایع دستی اداره کل میراث فرهنگی استان اصفهان به مجموعه کارگاه های هنری اختصاص یافته و اکنون حکایت این خانه، ساختن و پرداختن صنایع دستی است.

در خانه تاریخی جواهری ذکر نام استاد «حسن کیانی» کافی است تا بلافاصله حجره اش را نشانمان دهند. وارد می شویم... استاد در کنار فرزندانش جسم سخت فلز را چونان موم در دستانش به قفل هایی با اشکال انتزاعی و در ابعاد مختلف تبدیل می کند هرچند که ساختن انواعی از قفل ها با مکانیک متفاوت تنها بخشی از هنر استاد کیانی است چرا که وی از فلز هرآنچه بتواند می سازد، اما قفل سازی هنری است که حسن کیانی بیش از سایر هنرها به آن شُهره است.

حسن کیانی متولد سال ۱۳۳۴ در روستای پیکان از توابع جرقویه است و تا قبل از سال ۴۸ در آن دیار می زیست، دیاری که در آن روزگار از مزارع و قنوات آباد بهره می بُرد اما دست بی خِرد آدمیان و حفر چاه های بی رویه به خشکی قنات ها انجامید و به ناچار خانوادۀ کیانی به اصفهان مهاجرت کردند. وی می گوید: «ما سال ۴۸ مجبور شدیم به اصفهان بیاییم، آن زمان من حدود ۱۳ سالم بود و عشقم این بود که تفنگ بسازم. به جای کوره چیزی شبیه به آتش گردان درست کرده بودم و می تاباندم و فلز را در آن می گذاشتم و به فلز شکل می دادم، اما پدرم خیلی آدم حساسی بود ، مثلا می گفت این کارها را نکن موزاییک های خانه خراب می‌شود و من هم مجبور بودم که در صحرا و بیابان کار کنم تا اینکه اولین تفنگم را ساختم و اتفاقا یک تفنگ کاربردی بود که کالیبر ۱۲ نام داشت.»

استاد کیانی ادامه می دهد: «آن زمان پول خیلی ارزش داشت، یادم می‌آید وقتی که من شروع کردم به تفنگ ساختن، یک کیلو طلا که ۲۱۷ مثقال بود ۳۳ هزار تومان ارزش داشت و چون چوپان ها هم برای امنیتشان به تفنگ نیاز داشتند از من تفنگ هایی که می‌ساختم را با قیمت سه تا چهار هزار تومان می‌خریدند. بعد کم کم وقتی پدرم  کارهایم را دید گفت عیب ندارد بیا در خانه کار کن، حالا اگر موزاییک ها هم خراب شود مسئله ای نیست.»

وی که فعالیت خود را با ساختن انواع تفنگ آغاز کرد و سپس به قفل سازی روی آورد، تصریح می کند: «کم‌کم در کارم استاد شدم و تفنگ های خارجی را تعمیر می کردم بدون اینکه تفنگ های خارجی یک لول و دولول را دیده باشم ۶۰ درصد نقشه تفنگ های من با آن ها یکی بود. بعد بناکردم چیزهای دیگری بسازم مثل قفل های ایرانی که از لحاظ شکل و ساختار داخلش خیلی متنوع است یعنی مکانیکشان خیلی بالا است و بعد خودم در سبک خودم قفل ساختم یعنی برای اولین بار قفل های حیوانی ساختم که به شکل های مختلف پرنده و حیوانات هستند، بعد ظرف ساختم، ترازوهای قدیمی، کوبه های در، تفنگ، انواع قپون، ترازو، قاشق، لَنتَر(جای شمع) و در واقع حدود ۲۰۰ نوع شیء متفاوت فلزی با کیفیت های بالا ساختم و کارهایم همان موقع موزه ای شد به طوری که الان حدود ۳۰ اثر از من در موزه های اصفهان، تهران و دیگر شهرهای ایران است و بسیاری از آثارم نیز توسط افراد مختلف به خارج از ایران رفته است. البته من فقط قفل نمی سازم و شاید نزدیک به ۲۰۰ نوع کار می سازم.»

این پیشکسوت قفل سازی سنتی به سبک قفلساختنخود اشاره کرده و می افزاید: «کارهایم حالت غریب و انتزاعی دارد یعنی مخاطب تا حالا مانند آن ها را ندیده است چرا که سبکی بوده که خودم ایجاد کردم و حالت هیجانی دارند و چیزهایی هستند که قبلا وجود نداشته است.»

استاد کیانی با اشاره به اینکه برای ساختن قفل از فلز نقره، مس، برنج و به ویژه فولاد استفاده می کند، می گوید: «مواد اولیه ای که من استفاده می کنم آهن های ضایعاتی کارخانه ها و پس مانده های آن است و احتیاجی نیست که فلزات را به صورت ورق بخرم بلکه با همین تکه ها و ضایعات کارم را به سرانجام می رسانم.»

وی ادامه می دهد: «خیلی وقت ها برای دل خودم کار می کنم، گاهی مشتری ها می آیند آثارم را می خرند و خیلی وقت ها هم سفارش می گیرم و کار می کنم. خدا رحمت کند مرحوم ادیب را، حدود هفت سال قبل به همت ایشان به خانه جواهری آمدم و او به من گفت چون قفل ساز سنتی هستی تا هر زمان خواستی می توانی در خانه جواهری باشی اما تا قبل از آن در خانه کار می کردم.»

استاد کیانی ضمن تصریح اینکه سبکی خاص در قفل سازی سنتی ابداع کرده است، ادامه می دهد: «وقتی من بنا کردم قفل های حیوانی را بسازم از خودم این ایده را بکار بردم که جدا از قفل های قدیمی یک مکانیک خاصی برای باز و بسته شدن قفل قرار بدهم که با قدیم فرق کند و حالا همه همان مکانیکی که من اختراع کردم را انجام می دهند. هر قفلی براساس شکل آن قفل مکانیکی دارد، مکانیک داخل قفل از لحاظ فنی خیلی مهم است و گاه هم رمزی است و پیچیدگی خاص خودش را دارد.»

وی می گوید: «من خیلی سختی کشیدم و علی‌رغم اینکه به هنرم عشق می ورزم اگر امکانش بود دیگر این کار را انجام نمی دادم و اگر فرصت داشتم و به زمان اول برمی گشتم دوست داشتم پزشک جراح شوم چون از لحاظ انسانی خیلی مهم است و در حیات فرد دیگری اثر مثبت می گذارد.»

پیشکسوت هنر قفل سازی سنتی با بیان اینکه در ساختن برخی قفل ها از قفل های گذشتگان الهام می گیرد، تصریح می کند: «شکی نیست که دیدن آثار گذشتگان مانند نمایشگاهی است که آدم درحال مشاهدۀ آن و الهام گرفتن است؛ ضمن اینکه این نکته هم مهم است که سبک قفل سازی ایران در دنیا اول است و کشورهای دیگر ازجمله اروپایی ها هم قفل می‌ساختند اما قفل های هیچ کدام از کشورهای دیگر به لحاظ شکل و مکانیک داخل قفل به ایران نمی‌رسد به خصوص قفل های دوره صفوی که این هنر در آن زمان به اوج خود رسید.»

وی در تشریح مراحل ساخت یک قفل می‌گوید: «از اول تا اخر کار ما با دست انجام می شود، به این صورت که اول طرح را در نظرم می آورم و ابزار و مواد خام آن را فراهم می کنم، بعد طرح را فی البداهه پیاده می کنم و سپس آن را با اره می بُرم و قسمت های اضافی‌اش را می اندازم و تنه اصلی آن را درمی آورم، بعد جای کلید و دستگاهش را درمی آورم و سپس برای پوشاندن تنه ، یک ورق زیر و یک ورق روی آن می گذارم و پِرس می شود یعنی سوراخ و سپس منگنه می شود؛ ضمن اینکه هر قفلی یک کلیدی دارد که باید کلید مناسب برای آن ساخته شود. ما درحین کارمان از جوشکاری و لحیم کاری و انواع سوهان، اره، چکش و سِندان استفاده می کنیم.»

در کنار استاد کیانی دو فرزندش نیز با ساخت قفل های سنتی و دیگر آثار فلزی مشغول هستند و این درحالی است که هردو ضمن داشتن تحصیلات عالیه دانشگاهی در کنار پدر به ساختن و پرداختن فلز مشغل هستند وتداوم هنر صنعتی پدر را مایه و لازمه رشد خود دانسته اند. استاد کیانی می گوید: «من پنج فرزند دارم که دو دختر و  سه پسر هستند و همه تحصیل کرده اند. دو پسرم یکی سعید که تحصیلاتش در زمینه برق است و پسر دیگرم صادق که باستان شناسی خوانده است هردو در این حجره در خانه تاریخی جواهری در کنار من کار می کنند، درست است که کار را از من یادگرفته اند اما هرکدام برای خودشان سبک دارند. یک پسر دیگرم فعلا دانشجوی ادبیات انگلیسی است. یکی از دخترانم طراح و معمار است و در زمینه طرح های قدیمی مثل اسلیمی و ختایی هم به ما کمک می کند، یکی دیگر از دخترانم نیز ژئوشیمی خوانده و روی بیماری ام اس فعالیت می کند. از طرف دیگر برادرم و بچه هایش هم قفل سازی را از من یاد گرفته اند و کار می کنند و لی سبک خودشان را دارند ضمن اینکه پسرعمه مرحومم نیز کار قفل سازی را از من آموخته بود و کار می کرد؛ در تهران هم چند نفر روی سبک های من کار می کنند و من اصلا ناراحت نیستم که از کار من کپی کنند.»

وی می افزاید: «آثار زیادی از من و پسرانم توسط مشتریان خریداری و به امریکا و اروپا فرستاده شده است، خیلی از مشتری ها دهان به دهان دربارۀ کار ما شنیده اند و می‌آیند از ما آثار مختلفی خریداری می‌کنند، گاهی توریست می‌آید و گاهی هم سفارش های مختلفی می‌گیریم. در مجموع درآمدش بد نیست، من راضیم و ناشکری نمی‌کنم.»

استاد کیانی درخصوص حضور جوانان در صنایع دستی می گوید: «متاسفانه جوانان امروز می‌خواهند یک شبه ره صدساله را بروند و این امکان ندارد. من با سختی به اینجا رسیدم و تلاش زیادی کردم و بچه هایم چون من را می‌دیدند با اینکه تحصیلکردۀ دانشگاه هستند ولی صبح که اینجا می‌آیند تا ۱۲ شب کار می‌کنند. باید زحمت کشید تا به جایی رسید حالا چه درس باشد و چه هنر و صنعت. اما متاسفانه تحصیلات گاهی آدم را بدتوقع می‌کند. اما باید تمام صنعت و هنر ما از دانشگاه باشد ولی هیچی از آن بیرون نمی آید جز یک مدرک که به هیچ دردی نمی‌خورد و فرد درس خوانده اما هیچ کاری بلد نیست چون تئوری به هیچ دردی نمی خورد و دانشگاه خروجی مفیدی ندارد.»

وی به جوانان توصیه می‌کند: «در هر کاری باید عشق باشد، عشق اگر باشد فرد خستگی ناپذیر است. من اول فکر می‌کردم همسرم کار من را دوست ندارد و ناچارم از قفل سازی دست بکشم اما دیدم عشق او به این کار از من هم بیشتر است تا جایی که او هم استاد قفل سازی است و در خانه کار می‌کند و این یعنی عشق. ما عشق به این کار داشتیم که آن را ادامه دادیم، وقتی عشق به کاری داشته باشیم خسته نمی شویم. یادم است من ۱۳ ساله بودم که تفنگ می‌ساختم اما نمی‌خواستم بفروشم بلکه به آن عشق داشتم بعد دیدم که دیگران می‌خواهند تفنگ را از من بخرند و به این ترتیب من افتادم در ساخت خیلی از آثار فلزی مثل تفنگ و قفل، اما اول برای پول شروع نکردم درحالی که جوان امروزی اول پول را می سنجد و مثلا می گوید پزشک شود تا پولدار بشود و این طرز فکر به درد نمی‌خورد چون فکرش در پول است. من همین الان هم با عشق کار می کنم و در فکر پولش نیستم، درست است امرار معاش جزو زندگیِ من است اما این کار اول از همه عشق من بود است. جوان امروز حتی یک روز هم حاضر نیست کار من را انجام دهند اما بچه هایم به این کار عشق دارند و مدام دستشان به خاطر کار زیاد تاول زده است.»

این هنرمند قفل سازی سنتی ادامه می دهد: «باید برنامه ها تغییر کند و این به عهده مسئولان است. وقتی تمام کارخانه ها خوابیده، مواد اولیه خوابیده و تحریم وجود دارد نمی شود به جوان گفت چرا تو بیکاری! چرا که اصل مشکل دارد. خیلی از جوانان هم می‌خواهند کاری انجام دهند اما کار نیست و باید مسئولان رده بالا در کل کشور در این خصوص فکر اساسی بکنند. از طرف دیگر هر جوانی باید خودش فکر کند و گلیمش را از آب بیرون بکشد و ببیند واقعا در چه کاری خلاق است و می‌تواند موفق باشد و خودش را کشف کند تا موفق شود. جوانی که خودش را کشف نکند موفق نیست، باید پشتکار داشته باشند و آینده نگر باشند و دنبال سود دهی آنی نباشند بلکه ابتدا کسب تجربه کنند.»

استاد کیانی به محدودیت های رشته های مختلف صنایع دستی اشاره کرده و می‌گوید: «ما در شرایط تحریم قرار گرفته‌ایم که برای ما محدودیت ایجاد می‌کند و اگر فشار دولت های خارج نبود صد درصد دست و دل مسئولان بازتر بود، متاسفانه تحریم بی اثر نیست هرچندکه ما تلاش خودمان را می کنیم اما اثرگذار است. از طرفی اگر دولت بیشتر به صنعت توریسم رسیدگی می‌کرد بسیار بر روی صنایع دستی هم تاثیر می گذاشت و ارز آوری انجام می‌شد. اگر از ابتدا به توریست بهای بیشتری داده بودند خیلی پیشرفت داشتیم اما در اولویت ها نبود و هنوزهم برای مسئولان اهمیت زیادی ندارد. زمانی توریست ها مستقیم از قلب اروپا به ایران می آمدند و همگی خرید داشتند اما حالا توریست ها در چند پرواز می‌آیند و برخی کشورها هم اعلام کرده اند که سفر به ایران مخاطره انگیز است و به همین دلایل تعداد توریست ها کم شده و همین توریست های معمولی را هم که برای آب و هوا و بناهای تاریخی می آید داریم ازدست می دهیم، متاسفانه چون نفت داریم به سایر داشته ها کمتر توجه می شود درحالی که صنعت توریسم می تواند بسیار درآمدزا باشد.»

وی درخصوص بیمه هنرمندان می گوید: «خدا را شکر که من برای خودم بیمه رد کردم و سال ۱۳۷۱ هم بازنشسته شدم و بازهم کار می کنم، اما امیدواریم مسئولان نسبت به بیمه کردن هنرمندانی که بیمه نیستند اقدام کنند؛ البته زمان مرحوم ادیب این کار سرعت گرفت اما الان رها شده است. موضوع اعطای وام با شرایط راحت تر هم از موارد دیگری است که انتظار می رود مسئولان به آن توجه بیشتری داشته باشند. وام برای هنرمندان صنایع دستی خیلی می تواند گره گشا باشد و باید تسهیلات حمایتی برای صنایع دستی ازجمله درخصوص اعطای وام راحت تر باشد و اینقدر دوندگی نداشته باشد.»

استاد کیانی با بیان اینکه وضعیت اقتصادی مردم به صورتی است که صنایع دستی نیاز اولیه آنها نیست، ادامه می دهد: «موضوع دیگر این است که مسئولان باید از تولیدکننده ها حمایت کنند، کشورهای چین و پاکستان و هند به خوبی از هنرمندانشان حمایت می کنند درحالی که ما هم در ایران به این حمایت ها نیاز داریم، خیلی از صنایع ما کوچک و خانگی است و نیاز به حمایت دارد، شرایط کشور ما همیشه در نوسان است و یا تحریم می شود یا تحریم برداشته می شود و ثباتی وجود ندارد و همین صنایع کوچک است که راحت می تواند اشتغال ایجاد کند. در صنایع دستی با هزینه حداقلی شغل ایجاد می شود و با اندک حمایتی از  آن می تواند شکوفایی صنایع دستی را موجب شود.

وی در تعریف هنر و هنرمند می گوید: «هنر اگر همراه با عشق باشد خیلی خوب است و آدم را در همه جا نجات می دهد و آبرویش را حفظ می کند شخصیتش را بالا می بَرَد. اگر انسان هنر را بشناسد و به هنر احترام بگذارد خیلی فرد مهمی می شود یعنی هنرمند هرجا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند. همه حکومت ها و قدرتمندانشان نابود شدند اما هنرشان باقی مانده است و در واقع غیر از هنر که تاج سر آفرینش است دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.»

به گزارش ایمنا، وقت خداحافظی،صدای موذن شنیده می شود، صدایی که حیّ علی الصلاه را زمزمه می کند... آنگاه استاد کیانی می گوید: من خیلی وقت ها از اینجا برای نماز به مسجد جامع عتیق رفته ام، بیش از هر جای دیگر در اصفهان به این مسجد می روم و عبادت می کنم و  از هنرش الهام می گیرم که به واقع کلکسیونی از هنر است. یادش بخیر همراه با پدرم نیز خیلی به مسجد جامع عتیق می رفتیم و پدرم آنجا را خیلی دوست داشت. با اینکه در همین محله هم مسجد وجود دارد اما آنجا حال و هوای دیگری دارد...

برمی خیزیم، از میان قفل های کوچک و بزرگی که دست ساخته های استاد حسن کیانی و فرزندانش است قفل دل می گشاییم و راه مناره های دردشت و بازارش را یکبار دیگر طی طریق می کنیم...

گزارش از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 359459

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.