به گزارش خبرنگار ایمنا، این روزها که بالا و پایین رفتن قیمت سکه و ارز تیتر اول رسانههای کشور است، خیابان یک طرفه سپاه، میان دار بازار پرتلاطم ارز و میزبان جماعت بسیاری است که درضلع شرقی آن، ماههاست که بر پهنای پیاده رو، علاوه بر مسدود کردن نسبی آن و حتی خیابان مجاور، از ثروت های انباشتهای خبر می دهد که صاحبان آن، گوشی به دست قیمت لحظهای ارز را چک کرده و دلار و یورو خرید و فروش می کنند. این دلالی تجارت گونه آنقدر برای زنان و مردانی که به دیوارهای دو طرف خیابان تکیه زدهاند سهل شده که کارت خوان سیار نیز برای عقب نماندن از سایرین در دست دارند.
سمت راست خیابان، عمارت چهلستون است که در داخل این عمارت و بر دیوارهای رفیع آن تصاویری از ضیافت شاهان صفوی برای مهمانان فرنگی ایشان را در خود جای داده است. آنگاه که از بیرون این کاخ به آن تاریخ و این اوضاع ارزی بنگری ،انگار هیچ فقر و دغدغه مالی را نمیتوان در حوالی آن روزگار یافت... اما میان همه آن شلوغیها و کنار قدمهای مردم پرمشغله این خیابان، مردی روز و شب خود را با سری پایین و کز کرده کنار پیادهرو می گذراند که نه قیمت آنی ارز را چک میکند، نه بر سر خوان پادشاهی نشسته و نه ره آورد او از این خیابان یک طرفه خرید کفش و لباس نو میشود. مرد سالخوردهای که ساعات مشخصی را تکیه بر دیواری کاذب داده و از عابران پیاده رو طلب کمک مالی میکند.
غلام پیرمرد ۷۵ ساله اصفهانی نمونه کوچکی از جامعه کهن سال فراموش شده این شهر است که حمایتهای دریغ شده دیگران از او، یک سال و نیم است وی را به گوشه پیاده روی خیابان سپاه کشانده تا دست او برای تکدی گری به سوی عابران آن خیابان دراز باشد.
او توانی برای کار کردن در بدن بیمار خود نمیبیند، روزها مسافت بسیاری را از نواحی حاشیهای شهر به سختی طی میکند تا کمکهای مالی مردم در مناطق پر رفت و آمد، کمک حال گذران زندگیاش باشد؛ کمکهایی که میتوانست از سوی نهادهای حمایتی صورت پذیرد تا بیماریهای عفونی او در سرما و گرمای خیابان روز به روز وخیمتر نشود "از هیچ جایی حقوق نمیگیرم، چند مرتبه برای گرفتن کمکهای مالی اقدام کردهام ولی میگویند شامل تو نمیشود، دو دختر و یک پسر دارم، پسرم کارگر فصلی است، آنها نمیتوانند هزینهای برای من بپردازند، اگر می توانستند هیچ گاه اینجا نمینشستم تا با با کمک مردم بخواهم زندگی کنم. سالها برای دیگران در محله جوباره کش بافی می کردم و لنگ حمام میبافتم ولی چند سال است که بیماریهایم و این روزها پای شکستهام باعث شده تا دیگر نتوانم کار کنم، هر چند وقت یکبار برخی مرا با خودرویی به ناکجا آباد می برند، هربار فرزندانم ضامن می شوند تا رهایم کنند اما برایم چارهای جز آمدن و نشستن کنار خیابان نیست؛ هیچ منبع درآمد دیگری هم ندارم."
روایت این کشباف سالخورده شهر مشابه است به دیگر پیرمردان و پیرزنانی که اگر در نواحی پر ازدحام شهر چشم بچرخانی، به امید گرفتن چند تومان بیشتر، دست یاری به سوی عابران داخلی و خارجی دراز کردهاند؛ پیرمرد نابینای نشسته در چند متر آن طرفتر از دکه مطبوعاتی خیابان چهارباغ یا پیرزن قد خمیده حوالی میدان نقش جهان، شاید به طور اتفاقی در یک شبگردی پاییزی و در فاصله یکی دو ساعته به چشم آیند اما دستانی که آنان را به این ایستگاه زندگانی رسانده، نه اتفاقی است نه قابل گذشت.
این روزها که شهر مزین شده به پارچه های عزای محرم و صفر و البته خیابان داستان بالا هم از این زینت بی بهره نیست، شاید لازم باشد نگاه متفاوت تر از قبل به این مهمان های فراموش شده خیابان های شهر داشته باشیم؛ زیرا که مرام حسین (ع) از خصائص پدرش دور نیست، پدری که نه تنها امیر مومنان، بلکه سرپرست تمام ناتوانان دیار خویش نیز بود و داستان تیمار شدن پیرمرد جزامی کوفه توسط آن حضرت گواه روشن تاریخ برای به درد آمدن وجدان هایی است که با فروبستن نگاه خویش به سمت ناتوانان جامعه، هر روز آنان را به کنار گذاشته شدن از بدنه جامعه شهری فرا میخوانند. کجاست دستان علی واری که لقمه بر دهان آن پیرمرد نابینا و خرابه نشین میگذاشت؟
گزارش از علی یگانه نسب خبرنگار سرویس اجتماعی
نظر شما